تاریخچه شب یلدا

بوی یلدا را می شنوی؟ انتهای خیابان آذر…باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان…قراری طولانی به بلندای یک شب… شب عشق بازی برگ و برف…پاییز چمدان به دست ایستاده…عزم رفتن دارد…آسمان بغض می کند…میبارد…خدا هم می داند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست…دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن می دهد…آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد…دستی تکان می دهد…قدمی بر میدارد سنگین و سرد…

کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز…و…تمام می شود…

پاییز ای آبستن روزهای عاشقی …رفتنت بخیر…سفرت بی خطر

یلدا به چه معناست:

واژه یلدا به معنای ولادت است. ولادت خورشید، و رومیان آن را به عنوان «تولد مهر شکست ناپذیر» نامیدند. ابوریحان بیرونی از این جشن با عنوان میلاد اکبر، و منظور از آن میلاد خورشید است، نام برده است. در لغت نامه دهخدا هم درباره ی این سنت دیرین ایرانیان چنین آمده است:«یلدا لغت سریانی است به معنی میلاد عربی»و چون شب یلدا را با میلاد حضرت مسیح تطبیق کرده اند، از این رو، به این نام نامیده اند.

شب یلدای خود رو با قصه ها ی کودکانه صوتی  برای کودکان خود زیبا تر و دل نشین تر کنید.

تاریخچه شب یلدا:

شب یلدا یا شب چله، و جشن هایی که در این شب برگزار می شود، از دیرباز جز سنت و آداب و رسوم ایرانیان بوده است. مردمان گذشته های دور که شغل آنان کشاورزی، و بنیان زندگی آنان را تشکیل می داده است، در طول سال ها و با سپری شدن فصل ها وتضاد های فصلی، و طبیعت خوی گرفته بودند.

اما بر اثر گذشت زمان و تجربه ای که به دست آوردند، توانستند کارها و فعالیت های خود را با تغییر فصل، گردش خورشید و بلندی و کوتاهی شب و روز و حرکت ستارگان تنظیم کنند.

آنان به این نتیجه رسیدند که در برخی از ایام و ماه های سال، روزها بلندتر است، پس نهایت استفاده ی خود را در جهت بهره بردن از نور خورشید و روشنایی آن داشتند .و به این اعتقاد رسیدند که، روشنایی و نور خورشید نماد موافق و خوبی بوده، پس در مقابل تاریکی و ظلمت قرار می گیرد و با آن در نبرد است.

اقوام آریایی از جمله ایرانیان و هندی ها دریافتند که کوتاه ترین روزها، روز آخر پاییز و اول زمستان است، و از آن به بعد روزها بلند تر و شب ها کوتاه تر می شود، و از همین رو این روز را شب زایش خورشید نامیدند و آن را آغاز سال قرار دادند.

شب یلدا که یکی از کهن ترین سنت های ایرانیان است، و در این جشن، که بلند ترین  شب سال است و از آن شب به بعد روزها در نیم کره ی شمالی بلند تر، و شب ها کوتاه تر می شوند، که مصادف است با انقلاب زمستان، گرامی داشته می شود.

یلدا از نظر زمانی، به غروب آفتاب ۳۰ آذر که آخرین روز پاییز است تا طلوع آفتاب اول دی ماه که روز اول زمستان است گفته می شود.

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودکانه برای شنیدن قصه شب و قصه های کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج)دنبال کنید.

بالا بردن اعتماد به نفس در کودکان+بخش اول

اعتماد به نفس برای کودکان باعث شادی های اجتماعی و سلامت روان او می شود و عاملی است برای خوشبختی و موفقیت هم در دوران کودکی و هم در بزرگسالی .

هدف والدین اطمینان خاطر از این است که فرزندشان غرور و احترام خود را در درون خود و همین طور ایمان به خود و توانایی های خود در مقابله با تنگناهای مسیر زندگی را رشد بدهند .

نلسون می گوید: «همان طور که هر پدر و مادری می داند . اعتماد به نفس تجربه ای گذرا است. گاهی احساس خوبی درباره خودمان داریم و گاهی نداریم چیزی که واقعا می خواهیم به کودکانمان یاد بدهیم، مهارت های زندگی مثل انعطاف پذیری است ».

محدودیت های زندگی را یادش بدهید:

چندین قانون برای کودک خود مشخص کنید. مثلا در هنگام بازی و تفریح نسبت به ایمنی استفاده از وسایل آگاه باشد یا در هنگام بازی با اسکیت حتما کلاه ایمنی سرش بگذارد که همین قوانین کوچک و ابتدایی باعث می شود که به زودی و طبق انتظارات شما زندگی کند و گام بر دارد .

فقط سعی کنید که نسبت به کودک خود با ثبات بوده و نشان دهید به او اعتماد دارید و از او انتظار دارید که کار را درست انجام دهد.

بازتاب مثبتی به اعمال کودکتان داشته باشید:

برداشت کودکان نسبت به خود به ویژه در سنین کودکی و تا قبل از رفتن به مدرسه بستگی به برداشت پدر و مادر از آنها دارد . پدر و مادر باید به کودک خود نشان بدهند، از اینکه در کنار او هستند احساس خرسندی و شادی می کنند و نسبت به خواسته های او بی تفاوت نیستند و همچنین از رفتار و اعمال او احساس رضایت و خشنودی دارند.

با دادن بازتاب های مثبت به کودکتان باعث می شود که او احساس خوبی نسبت به خودش پیدا کند. کودک از والدین انتظار دارد که نسبت به رفتارهای نادرست او واکنش نشان داده و به او گوشزد کنند، که این همان ادب و تربیت است .

به کودکتان اجازه اشتباه کردن بدهید:

به کودک خود حق انتخاب بدهید که البته یکی از جنبه های حق انتخاب و ریسک پذیری این است که کودک در معرض اشتباه قرار می گیرد، که این اثرارت مثبتی در افزایش اعتماد به نفس کودک دارد. مثلا اگر کودکتان با وقت تلفی های خود از سرویس مدرسه جا ماند، به جای برخورد با او، کودک خود را تشویق کنید که نسبت به این عمل خود بیندیشد و برای دفعه بعد چگونه رفتار کند بهتر است.

به این ترتیب اعتماد به نفس او خدشه دار نمی شود و متوجه این می شود که گاهی لازم است که اشتباه کند.

با کودکان خود بازی کنید:

کودک در هنگام بازی درباره خود چیزهای بسیاری می فهمد. بازی کردن با فرزند خود باعث می شود که حس کند، برای شما مهم است که وقت خود را با او گذراندید. پس به جای تماشای بازی فرزندتان با اوهمراه شوید.

فعالیت و یا بازی ای که به انتخاب کودک باشد دوام بیشتری نسبت به فعالیت های انتخاب شده توسط بزرگسالان دارد.

حق انتخاب دادن به کودک خود یک آموزش ، و حس ارزشمند بودن کودک را تقویت می کند.

در حین بازی به کودک خود توجه کنید زیرا او متوجه پراکندگی ذهن شما می شود و اینکه فقط جسمتان با او همراه است، که این تاثیر مخربی در کودک می گذارد و حس می کند که برایتان ارزشی ندارد.

با کودک خود احساس همدردی کنید:

اگر فرزند شما در شرایط ناخوشایندی نسبت به همسالان خود قرار گرفت و خود را با آنان مقایسه کرد، مثلا بگوید: «دوست من در بازی فوتبال از من بهتر است». با او احساس همدردی کنید و بعد بر روی یکی از توانایی های او تاکید کنید. مثلا بگویید: «آره، راست می گویی، دوستت در بازی فوتبال بسیار خوب است، اما در عوض تو هم خیلی خوب و تند می دوی». این به کودک شما کمک می کند که متوجه شود همه ما نقاط قوت و ضعفی داریم و نیاز نیست که بی عیب باشد تا احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد بلکه باید توانایی های خود را تشخیص و بر روی آنها برای رسیدن به موفقیت متمرکز شود.

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودکانه برای شنیدن قصه شب و قصه های کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا و برای گروه های سنی (الف، ب، ج) دنبال کنید.      

غول زباله-قصه کودکانه صوتی

گوش کنید

 

قصه روز (رادیو قصه)
اسم قصه: غول زباله?
نویسنده: سرور کتبی عزیز و فریبا کلهر نازنین?
قصه گو: سمینا ❤️
موضوع: تفکیک زباله

 

قصه کودکانه صوتی امروز در مورد جداساری و تفکیک زباله‌هاست که پیشنهاد می‌کنیم به بچه‌ها بگید این قصه صوتی کودکانه را با دقت گوش کنند.

هم‌چنین می‌توانید بقیه قصه‌هایی که دوست دارید رو از طریق صفحات زیر برای کودکان عزیزتون پخش کنید.

 

قصه کودکانه گروه سنی الف    قصه کودکانه گروه سنی ب       قصه کودکانه گروه سنی ج

آدرس تلگرامی ما 
? @childrenradio

کلاغ و قالب پنیر-قصه های کودکانه صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه:کلاغ وقالب پنیر

قصه گو :سمینا⁦♥️⁩

متن داستان

کلاغ و قالب پنیر

روزی روزگاری روی یه درخت کاج کلاغی لونه داشت .

درخت کاج وسط یه خیابون بزرگ بود.

کلاغ هر روز صبح قارقار کنان از لونه اش بیرون می اومد و پای درخت می نشست و خرده نون هایی که مردم پای درخت برای گنجشکها و کلاغ ها و کبوتر ها می گذاشتند ،می خورد اما راضی نبود.

با خودش می گفت “ای بابا!هرروز صبح همش خرده نون باید بخورم.

دیگه خسته ” شدم. باید برم توی یه فروشگاه. اونجا پر از غذاهای خوشمزه ست یه روز صبح کلاغ تصمیم خودشو عملی کرد.

جلوی در فروشگاه ایستاد تا در ورودی باز بشه.

به محض اینکه در باز شد،سریع داخل فروشگاه شد.

مردم با دیدن کلاغ جیغ زدند و به کناری رفتن. کلاغ با شنیدن جیغ مردم،ناراحت و غمگین از فروشگاه بیرون رفت و به سمت لونه اش پرواز کرد.

ساعتی بعد کلاغ توی لونه اش بود که ناگهان کیسه ای پلاستیکی که اون طرف خیابون افتاده بود،توجه اش رو جلب کرد.

به اطراف نگاه کرد اما هیچ کس نبود.

از لونه بیرون اومد و به سمت کیسه ی پلاستیکی پرواز کرد.

در کیسه گره سفتی خورده بود و اصلا باز نمی شد.

کلاغ هر کاری کرد در کیسه باز نشد.

در همین لحظه پسر بچه ای دوان دوان به سمت کلاغ اومد.

کلاغ با دیدن پسر بچه ،کیسه پلاستیکی رو رها کرد و توی جدول خیابون نشست.

پسر فریاد زد “آخ جون قالب پنیرمون پیدا شد.

خوب شد پیدا شد وگرنه صبحونه نداشتیم. “بعد به جدول خیابون نگاه کرد و گفت “آهای کلاغه!مرسی که پنیرمونو پیدا کردی.

ببین یه کوچولو پنیر برات می زارم همین جا. هروقت دوست داشتی برش ” دار و بخور.

خداحافظ  .

پسر بچه رفت.

کلاغ دوباره رفت اون طرف خیابون و با اشتها پنیر رو خورد.

 

گروه سنی:الف.ب.ج

نویسنده: نوشین فرزین فرد

تنظیم: زینب افسری

ادرس تلگرامی ما:
@childrenradio

جوجه کوچولو-قصه کودکانه صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه: جوجه کوچولو?

نویسنده: نوشین فرزین فرد

قصه گو: سمینا ⁦♥️⁩

تنظیم: زینب افسری

متن قصه:

جوجه کوچولو”

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.

یه جوجه کوچولو بود که خیلی دوست داشت خواهر کوچولوش دنیا بیاد.

هرروز می رفت کنار تخم خواهر کوچولوش می نشست و نگاه می کرد وبعضی وقتا هم باهاش حرف می زد.

خانم مرغه وقتی می دید جوجه کوچولو خیلی منتظره و دوست ” داره خواهرش دنیا بیاد،لبخندی زد و گفت ” عزیزم!بالاخره یه روز خواهر کوچولوت دنیا میاد .

نگران نباش اما یه روز جوجه وچولو طاقت نیاورد و وقتی دید خانم مرغه خوابیده ، نوک زد به تخم خواهر کوچولوش .

هی نوک زد هی نوک زد تا تخم بشکنه و خواهر کوچولوش دنیا بیاد اما فایده ای نداشت .

دوباره نوک زد و دوباره نوک زد  تا اینکه خانم مرغه از خواب پرید.

وقتی خانم مرغه متوجه نوک زدن جوجه کوچولو شد ،با ناراحتی گفت “نوک نزن. اگه نوک بزنی سر خواهر “.کوچولوت درد می گیره و اونوقت با درد دنیا میاد .

گفتم که صبر کن .

احتمالا فردا  دنیا میاد “جوجه کوچولو با هیجان پرسید  “راست میگی مامان !فردا  دنیا میاد؟ ” خانم مرغه جواب داد “بله عزیزم .

تا فردا صبر کن .

جوجه کوچولو،شب که شد با خیال راحت و به امید دنیا آمدن خواهر کوچولوش ، به خواب رفت.

گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:

childrenradio@.

وزغ و گاو نر

 

گوش کنید:

گروه سنی: الف، ب
اسم قصه: وزغ و گاو نر
نویسنده: —
قصه‌گو: سمینا   ❤

 

خلاصه داستان وزغ و گاو نر
یه وزغ سبز و خودخواه تو یک برکه، خودش رو از همه بهتر می دونست و به خاطر اینکه بزرگترین وزغ برکه بود بقیه را مسخره می‌کرد.
یه روز سر و کله‌ی یه یک گاو نر بزرگ  کنار برکه پیدا شد. گاو نر اومده بود که آب بخوره.

گاو واقعا بزرگ بود، وزغ وقتی دید گاو از اون بزرگ تره ناراحت شد و گفت …

بچه‌ها قصه رو حتما گوش کنید تا ببینید عاقبت این وزغ خودخواه چی میشه.
ما رو در کانال تلگرام دنبال کنید:

خرس قطبی کوچولو

[dtbaker_line type=”bird”][/dtbaker_line]

گوش کنید:
گروه سنی: الف
نویسنده: کیت ایتون
قصه گو: خاله سمینا ❤
خلاصه داستان:
خرس قطبی کوچولو وقتی داشت دنبال مادرش می‌گشت، حیوانی رو دید که روی یخ سر می خورد و از اون پرسید: تو مامان من را ندیدی؟!
فوک دریایی میگه: نه، من که مثل تو خز سفید ندارم من یک (فوک دریایی ام) و خرس قطبی به راه خودش ادامه می‌ده
کوچولوهای نازم شما هم با خرس قطبی کوچولو همراه بشین تا مامانش رو پیدا کنه….
در کانال تلگرام خاله سمینا همراه ما باشید و قصه‌های کودکانه را دنبال کنید:
? @childrenradio