کی از همه مهمتره

اسم قصه: قصه صوتی کی از همه مهم تره؟!
قصه گو: سمینا❤️
نویسنده: زهرا رضایی🍀
تنظیم: رویا مومنی 🌱
گروه سنی: ۱ تا ۷ سال
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio
لینک حمایت مالی
https://zarinp.al/someina.com

عادت شماره یک : فرونشاندن خشم

✔️سلام
❤️ممنون از اینکه به صدای سمینا در رادیو قصه کودک گوش می کنید
🦋عادت شماره یک : فرونشاندن خشم
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
_بعضی وقتها یه حالت جنگولی بنگولی دارم وای چطوری بگم روح ، بله بله دقیقآ روحم دچار یه تغییرات عجیب و غریب میشه
وای …همش دلم میخواد گریه کنم خودمم دلیلشو نمیدونم ها
وای اصلا این یکی رو دیگه نگم خیلی وحشتناکه ، بگم؟
امم…از همه ، از همه متنفر میشم
خب خودم هم نمی دونم چرا، حتی اگه یه عالمه درس و تحقیق داشته باشم که ذهنمو مشغول کنه بازم کمکم نمیکنه اه…
_ا بذار یه مثالی بزنم ، ذهن تو و یه گلوله ی برفی ، انگار این دوتا شباهت چندانی به هم ندارن او او اما خیلی ها نظرشون اینه که این دوتا خیلی به هم شبیه ان ، اگه چند لحظه به یه گلوله برفی نگاه کنی میفهمی ، البته منظورم گوی برفیه ، اهمم . این گلوله های گوی مانند تزیینی برفی ❄️🔮
وااای من عاشقشونم وقتی تکونشون میدم دونه های برفی که داخلشون هست به همه طرف میره و در کل گوی شیشه ای پخش میشه ،اون موقع اصلآ نمیتونی بفهمی ، اره اصلا نمیتونی بفهمی زیر این گلوله های برفی چه چیزی یا چه کسی هست …🔮
ذهن ما هم ممکنه براش همچین اتفاقی بیفته
فکرامون ، احساساتمون اوو قاطی پاطی بشن ،حتی ممکنه توی اون حالت موقعیت خودمون رو هم تشخیص ندیم
من مطمئنم ، آره مطمئنم که تو میدونی هنگام سر در گمی ، چه احساسی به آدم دست میده
مثلآ فکر کن ،اوه خدای من ،توی یه روز دو تا تولد دعوت شدی وااای
و یا ، یا بعد از کلی تمرین این دوست تو بوده که برای تک خوانی گروه سرود انتخاب میشه ، یا وقتی که مامان و بابا ، خب به هر دلیلی با هم دعوا میکنن و یا وقتی که فکر می کنی آنیتا با تو دوسته و اون یه گروه برای انجام تکالیف خونه درست می کنه ولی ، تو رو عضو نمی کنه
همچین وقتایی خب رسیدگی به امور و اتفاقا، خیلی سخته
فکر کن تو یه جای شلوغ هستی و دارن از همه طرف ، اوه خدای من از همه طرف به تو فشار میارن ، تو توی اون شلوغی قطعآ نمیتونی جلوی فشار اونها رو بگیری ، دقیقآ مثل اتفاقایی که برات گفتم
خب یه روز ممکنه بیقراری ، آزردگی و شک و تردید باعث این آشفتگی بشه و یا یه روز ناراحتی ، عصبانیت ، این احساست شدید رو به وجود بیاره
اما یه چیزی هست که همتون ، بله همتون ممکنه دچار این حالتهای آشفتگی بشین
✔️حالا میخوام یه امتحان ازتون بگیرم …
اما بذارید توی پادکست بعدی این کار رو بکنم ، پادکست بعدی رو حتما گوش کنید
✔️و یه نکته مهم :
🎉لطفا شاد بودن رو انتخاب کنید
شاد بودن
کودک شاد
شادی
خاله سمینا
پادکست صوتی

عادت های با ارزش تو

سلام
ممنون از اینکه به صدای سمینا در رادیو قصه کودک گوش می کنید
🦋عادت های با ارزش تو
شبا وقتی که تصمیم میگیری بخوابی ،🛏 چطور برای خواب آماده میشی؟
اول لباس خوابتو میپوشی ، 👚
مسواک میزنی 🪥
قبل از خواب ، قصه گوش میکنی 🧸
یا بلافاصله چراغارو خاموش میکنی
خب به احتمال زیاد به این کارا زیاد توجه نمی کنی و فقط اونا رو انجام میدی ، این یعنی ، این یعنی اینا عادتهای تو هستن
ممکنه بعضی بچه ها ناخن بجون یا بند انگشتاشونو بشکنن
شاید تا حالا سعی کرده باشی اینا رو ترک کنی شاید با خودت فکر کردی عادت ها چیزای بدی هستن البته ، البته که ناخن جویدن و شکستن بند انگشتها ، خودت رو آزار میده
اما ، اما عادت ها هنیشه بد نیستن ، اونا مثل یک میانبر برای مغز میمونن
خب اگه عادتها نبودن باید به کوچکترین کارا فکر کنی ، فکر کنی و فکر کنی اونوقت مغزت اونقدر هر روز به خوردن صبحانه فکر می کرد که از کار کاملآ میفتاد …
مغز خوشحاله ، اون مطمئنه که عادتها از صبح تا شب تو رو راهنمایی می کنن و عادت ها می تونن روی همه کارات روی همه کارات مثل خوردن ، حرف زدن تآثیر داشته باشن ، عادت ها به اون چیزی که تو ، آره تو فکر می کنی و عکس العملی که نسبت به اتفاقای محیط اطرافت نشون میدی، تآثیر میذارن
بنابراین خیلی فکرتو مشغول نمی کنن ، این خیلی مهمه ، اونا نقش مهمی توی احساسات دارن و به اندازه ی آسمون ، بله به اندازه آسمون خیلی مهمه که تو ، خود تو عادتهایی رو بگیری که احساسات خوب رو در تو به وحود بیارن
دوست داری بدونی چطوری؟
پس لطفا پادکست بعدی رو گوش کن
اما قبلش ….
🎉لطفا شاد بودن رو انتخاب کنید
شاد بودن
کودک شاد
شادی
خاله سمینا
پادکست صوتی

یادگیری قدم های جدید

پادکست شماره  ۷:♡یادگیری قدم های جدید♡
گروه سنی: ۹ تا ۱۲سال😊
گوینده: سمینا❤️
تنظیم کار: رویا جان مومنی🍀
آدرس کانال تلگرام 👇
@childrenradio
🌹سلام
ممنون از اینکه به صدای سمینا در رادیو قصه کودک گوش می کنید
🦋یادگیری قدم های جدید
این روزا کسانی هستن که دارن روی یه چیزایی تحقیق میکنن
یعنی کارشناسن
خب اونا میخوان ببینن چه چیزایی و چه عواملی باعث میشه مردم از ته دل ، از ته ته دلشون احساس خوشحالی کنن
اونا مطمئنن اره مطمئنن که شاد بودن فقط به این بستگی نداره که تعداد اتفاقای خوب توی زندگیت زیاد باشه
اونا میگن که یه رابطه خیلی نزدیک، اصلا چسبیده به هم ، چسبیده ی چسبیده
بین اتفاقای خوب و بد اطرافت و واکنش تو نسبت به اونا وجود داره
خوب گوش کن
شاد بودن یعنی :
اگه زمین خوردی و همه جات درد گرفت
دوباره سریع و تند بلند شی و اینو باور داسته باشی که خب مشکلات همیشه اتفاق میفته انا این تو هستی
آره
خود تو هستی که با اعتماد به نفست و قدرتت اونا رو یکی یکی از پا در میاری
شاد بودن یعنی
احساس وابستگی به آدم هایی که توی زندکیت هستن مثل : صمیمی ترین دوستت ، یا خانواده و یا حتی کسایی که شاید خوب نشناسیشون
شاد بودن یعنی
قبول کنی که خیلی عادیه
آره خیلی عادیه که مثلا بعضی از زمانها حالت خوب نباشه و باور داشته باشی
باور داشته باشی که غیر ممکنه که این حالت همیشگی باشه
و از همه مهم تر
بدونی شاد بودن اون چیزی نیست که احساس میکنی
خب ، خب میتونه کارایی باشه که انجام میدی
مثل ورزش کردن
آره شاد بودن مراحلی داره که میتونی یاد بگیری
توی پادکست بعدی حرفای مهمی دارم حتما گوش کن
اما قبلش یادت نره
✔️لطفا شاد بودن رو انتخاب کنید
رادیو قصه کودک
شاد بودن
کودک شاد
خاله سمینا

شرایط سخت رو با شادی بگذرون

💚سلام
ممنون از اینکه به صدای سمینا در رادیو قصه کودک گوش میکنید
🦋شرایط سخت رو با شادی بگذرون
بچه ها
همه ی ما
همه ما یعنی تک تک آدمای روی زمین
با اتفافات عجیب ، اتفاقای بد ، اتفاقایی که باعث نا امیدیمون میشن روبرو میشیم
و همه مون از اینجور اتفاقا توی زندگیمون داریم و بیشتر وفتا در مواقع سختی دلسرد میشیم یعنی
نا امید میشیم …
_اه وای امروز اصلا حالم خوب نیست چون مامان بخاطر شغلش امروز اصلآ خونه نمیاد، از وقتی مامان و بابا بخاطر بعضی از مسائل ، از هم جدا زندگی میکنن همیشه غمگینم
اما بچه ها یه جایی خوندم که ادمها توی شرایط سخت ، دوسدارن یعنی تمایل دارن ، یعنی علاقه دارن منفی نگر باشن یعنی به چیزای منفی فکر کنن
انگار با فکر کردن به فکرای غلط اروم تر میشن اما
اما خداوند به ما میگه:
دقیقا دقیقا در همون لحظه درست برعکس عمل کنیم و در شرایط سخت همه چیز رو با شادی ببینیم
خب ممکنه بعضیا این جمله رو درک نکنن . او او من شنیدم شنیدم چندتاتون دارید میخندین
صدای یکیتونم شنیدم که میگفت؟
_منظورتون اینه درست زمانیکه همه چیز قاطی پاطی و اوضاع سخت شده یعنی مامان شیفت شب کار میکنه یا بابا سفر کاریش یه هفته بیشتر طول کشیده و دیر تر میاد خونه
یا خب مامان و بابا بخاطر شرایط جدا از هم زندگی میکنن
یعنی ما تو این شرایط خوشحال و شاد باشیم؟!
بله ، دقیقا همینطوره
میدونید چرا ؟ الان میگم بهتون
چون وقتی شادیتون رو از دست میدین ، قدرتتون رو از دست میدین در مواقع سختی شما بیشتر از همیشه به قدرتتون احتیاج دارید و این قدرت شما به شادی شما بستگی داره چون اگه از این همه اتفاقا با فکرای منفی، تلخی و نا امیدی عبور کنید دیگه ، دیگه قطعا انرژی لازم و زنده دلی رو برای ایستادن و مبارزه خوب کردن ندارین
بذارین یه چیزی بهتون بگم
اصلا لازم نیست ،لازم نیست احساساتتون شما رو راهنمایی کنن
اونا مسئول اینکار نیستن شما مسیولید به جای اینکه اجازه بدید احساسات منفی با شما حرف بزنن خودتون ، خودتون با خودتون حرف بزنید
شما باید درون اون شرایط به خودتون یه چیزایی رو یادآوری کنید مثلا اینکه اگر چه این وضعیت سخته
اما ، اما مامان حتما فردا صبح میاد خونه و یه صبحونه خوشمزه کنار هم میخورید
بابا هم به زودی به خونه میاد و اخر هفته تو رو به شهر بازی میبره
و کلی خوش میگذرونین
اگه مامان و بابا بخاطر شرایط از هم جدا زندگی میکنن اگر چه این وضعیت سخته و من علت و حکمت اون رو از طرف خداوند درک نمیکنم
اصلا ، اصلا واقعا اتفاق منصفانه ای نیست اما من نگرش و نگاه مثبتم رو حفظ میکنم و سرتاسر از شادی باقی میمونم و میدونم که این وضعیت نمیتونه من رو نسبت به بقیه ی بچه ها عقب نگه داره و حتما ، و حتما خداوند به زودی موقعیت بهتری برای من داره بهتون قول میدم
به همین زودی
اما اگه :
✔️شاد بودن رو انتخاب کنید
پس لطفا
🦋لطفا شاد بودن را انتخاب کنید
شاد بودن
خاله سمینا
رادیو قصه کودک
شاد بودن را انتخاب کنید

شاد بودن حق شماست

پادکست شماره ۲: شاد بودن حق شماست🍎
گروه سنی: ۹ تا ۱۲سال😊
گوینده: سمینا❤️
تنظیم کار: رویا جان مومنی🍀
@childrenradio

🌹شاد بودن حق شماست
🦋بچه ها ، هر روز ، هر روز که خورشید از پشت کوه ها طلوع میکنه و پرنده ها آواز میخونن ، اون روز هدیه ای از طرف خداست…
🌹اگه اون روز غمگین باشیم، خب اون روز رو هدر دادیم
خیلی از بچه ها ممکنه با ناراحت بودنشون باعث بشن خیلی از روز های عمرشون تلف بشه ، اونم بخاطر چی؟
مثلا نتونستن دفتر مورد علاقه شون رو بخرن
یا
یا به هر دلیلی نتونستن ادامس با طعم نعنا بخرن
یا اون روز بخاطر کار ناگهانی که برای مامان پیش اومده نتونستن طبق برنامه ای که با دوستشون داشتن به شنا برن
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
خب ، خب نباید اجازه بدیم که اتفاقات همه چیز رو به هم بریزه
ذهنتون رو ببرید طرف شاد بودن
باید این رو قشنگ حس کنیم
درک کنیم که هر روز هر روز یه هدیه ای خیلی خوشمزه از طرف خداست برای ما🎂🎂🎂
میدونید من هر روز رو به عنوان هدیه ای از طرف خداوند جشن میگیرم، چطوری؟
🌀 با قصه گفتن برای شما
چون ،چون شاد بودن حق شماست ،پس لطفا
✔️شاد بودن رو انتخاب کنید
رادیو قصه کودک
جنگجوی کوچک
خاله سمینا
شاد بودن

مهماندار قناری

اسم قصه: مهماندار قناری
قصه گو: سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم: رویا مومنی 🌱
گروه سنی: ۱ تا ۷ سال
موضوع: آشنایی با مشاغل
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio
☆☆☆☆☆☆☆
متن قصه:
روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، قناری مهماندار هواپیمای خلبان کرکس بود.
هروقت هواپیمای خلبان کرکس پرواز داشت، مهماندار قناری از مسافران پذیرایی می کرد .
مسافران از مهماندار قناری راضی بودند و دوستش داشتند.
یه روز که مثل هر روز هواپیمای خلبان کرکس پرواز کرد و مهماندار قناری مشغول پذیرایی از مسافران بود ناگهان صدای گریه ی گنجشک کوچولو رو شنید.
مهماندار قناری فوری نزدیک صندلی گنجشک کوچولو شد و علت گریه ی گنجشک کوچولو رو از بابا گنجشک پرسید.
بابا گنجشک گفت (( پسرم بار اوله سوار هواپیما شده و یه خورده ترسیده )
مهماندار قناری لبخندی زد و به کابین مهماندار رفت و بعد از چند دقیقه با کتابی در دست پیش گنجشک کوچولو برگشت .
مهماندار قناری کتاب رو به دست گنجشک کوچولو داد . گریه ی گنجشک کوچولو با دیدن کتاب قطع شد و شروع کرد به ورق زدن صفحات کتاب .
مهماندار قناری با مهربونی گفت (( باز هم ازاین کتابها دارم . دوست داری بازم بیارم؟))
گنجشک کوچولو که از دیدن نقاشی های داخل کتاب به هیجان اومده بود ، سری تکون داد و گفت (( بله لطفا))
مهماندار قناری دوباره به کابین مهماندار رفت و با چند کتاب کودک برگشت .
وقتی گنجشک کوچولو سرگرم دیدن نقاشی های داخل کتاب شده بود، خلبان کرکس اعلام کرد
(( مسافرین محترم ! لطفا کمربندها تونو ببندید. هواپیما به سمت مقصد در حال فرود است ))
بابا گنجشک کمربند گنجشک کوچولو رو بست و وقتی هواپیمای خلبان کرکس فرود اومد ، گنجشک کوچولو، کتابها رو به دست مهماندار قناری داد و گفت (( ممنونم . ))
مهماندار قناری لبخند زد و با گنجشک کوچولو خداحافظی کرد.
رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

من و تالاب انزلی

اسم قصه: من و تالاب انزلی
قصه گو: سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم: رویا مومنی 🌱
گروه سنی: ۱۰ تا ۱۲ سال
موضوع: ایرانگردی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio

متن قصه:
یه شب بهاری مامان گفت (( شنیدم یه مرکز خرید توی ساحل بندر انزلیه . اسمش کاسپینه . خیلی بزرگه و قیمتهاشم بد نیست ))
هیجان زده گفتم (( آخ جون. توی ساحل دریا و مرکز خرید بزرگ !! بریم ؟؟))
بابا موافقت کرد و گفت (( اتفاقا خوبه . تالاب انزلی هم میریم ))
گفتم (( تالاب !! تالاب دیگه چیه ؟))
بابا جواب داد (( تالاب از بوجود اومدن اکو سیستم های خشکی و دریایی بوجود میاد و مثل دریا و دریاچه هم نیست . اطرافش و حتی داخل تالاب پر از گیاهان و گل هاست ))
گفتم (( پس باید جای قشنگی باشه ))
بابا گفت (( بله ))
وقتی تعطیلات آخر هفته از راه رسید و به ساحل بندر انزلی رسیدیم وبعد از اینکه مامان از مرکز خرید کاسپین خرید کرد و توی ساحل انزلی قدم زدیم و من و بابا کمی در دریا شنا کردیم ، به سمت تالاب انزلی حرکت کردیم.
از دیدن نیلوفرهای آبی و نی زارها و لاله های دریایی ذوق زده شدم مخصوصا وقتی که سوار قایق شدیم از دیدنشان سیر نمی شدم و دوربینمو از کیفم بیرون آوردم و مشغول عکسبرداری شدم و حسابی با تالاب انزلی خاطره ها و عکس های خوبی ثبت کردم .
رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

من و باغ دولت آباد

اسم قصه: من و باغ دولت آباد
قصه گو: سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم: رویا مومنی 🌱
گروه سنی: ۱۰ تا ۱۲ سال
موضوع: ایرانگردی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio
متن داستان
《 یه روز مامان گفت 《 دلم برای خاله صنم تنگ شده . بهتره چند روزی بریم پیشش
. خاله صنم خاله ی مامان هست و یه پیرزن تنها و مهربونه که توی یزد زندگی می کنه
《 . با هیجان گفتم 《 آخ جون ! خاله صنم و باقلواهایی که درست می کنه رو خیلی دوست دارم
《 بابا گفت 《 خوبه . آخر هفته یزد میریم
《 گفتم 《 میشه با هواپیما بریم . میخوام کل شهر یزد رو از بالا ببینم
《 بابا گفت 《 پیشنهاد خوبیه . الان میرم اینترنتی بلیت هواپیما می خرم
.وقتی آخر هفته رسید و به خونه ی خاله صنم رسیدیم ، هرچقدر در خونه شو زدیم ، در باز نشد
《. مامان با ناراحتی گفت 《 خاله صنم کجاست ؟ دیروز خودم زنگ زدم و گفتم امروز میایم خونه ات
《 بابا گفت 《 کوچه هم خیلی خلوته . همیشه این کوچه شلوغ بود و خاله صنم و همسایه ها مشغول صحبت کردن بودند
گوش هامو تیز کردم . صدای ساز و دهل می اومد . گفتم
《 مامان ! بابا! صدای ساز و دهل از کوچه بغلی میاد . شاید خاله صنم و همسایه ها رفتند کوچه بغلی 》
مامان هیجان زده گفت《 آخ یادم رفت . خاله صنم پشت تلفن گفت عروسی دختر حاج رضاست . اگه خونه نبودم بیاین
《 عروسی
با عجله خودمونو رسوندیم کوچه بغلی. خاله صنم توی حیاط بزرگ خونه ی حاج رضا به استقبال مون اومد و خوش آمد
. گفت
. همه ی حیاط رو چراغونی کرده بودند و میز و صندلی چیده بودند و مهمان ها هم با لباس محلی یزدی مشغول شادی بودند
.تا به حال عروسی یزدی ها رو ندیده بودم و خیلی برام جالب و دیدنی بود و خیلی خوش گذشت
《 فردای اون روز بابا گفت 《 خاله صنم ! تا اینجا اومدیم یه سر میخواییم بریم باغ دولت آباد. شما هم با ما بیا
《 خاله صنم گفت 《 من پادرد دارم . زیاد نمی تونم راه برم . خودتون برید و خوش بگذرونید
من و مامان و بابا بدون همراه شدن با خاله صنم راهی باغ دولت آباد یزد شدیم . یه باغ بزرگ با یه بنای بزرگ که یه بادگیر
. بزرگ و بلند روی سقفش هست در دوران زندیه ساخته شده
《 هیجان زده گفتم 《 بریم داخل بنا و بادگیر
مامان و بابا موافقت کردند و داخل بنا شدیم . داخل بنا خیلی خنک بود و باد از هر طرف به راحتی می اومد و بنا رو خنک
. می کرد. یه حوض آبی هم وسط بنا بود
《 مامان گفت 《 این بنا به ساختمون تابستونه معروفه . بدون اینکه کولر و پنکه داشته باشه ، بنا فقط با باد خنک میشه
بعد از بازدید از باغ دولت آباد و عکس انداختن به سمت خونه ی خاله صنم برگشتیم و خاطرات خوبی از باغ دولت آباد توی
.ذهن و دوربین مان باقی موند
رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

من و جمکران

اسم قصه: من و جمکران
قصه گو: سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم: رویا مومنی 🌱
گروه سنی: ۱۰ تا ۱۲ سال
موضوع: ایرانگردی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio
متن داستان
یه صبح جمعه وقتی از خواب بیدار شدیم و مشغول صبحونه خوردن بودیم ، بابا گفت
(( خیلی دلم هوای جمکرانو کرده. بریم جمکران ؟))
مامان با هیجان جواب داد(( عالیه. بعد از صبحونه راه می افتیم))
با تعجب پرسیدم (( جمکران کجاست؟))
بابا جواب داد(( جمکران یه جاییه توی استان قم که یه مسجد بزرگ داره . این مسجد برای امام زمان( عج) ست و هر وقت بخوای میتونی بری به زیارتش))
پرسیدم (( دم خونه مون هم مسجد هست . پس چرا این همه راه بریم تا قم ؟))
بابا جواب داد((خب ساخت این مسجد با مسجدهای دیگه فرق داره .‌خود امام زمان (عج) به خواب یکی از انسانهای مومن جمکران میره و از او می خواد این مسجد رو بسازه تا مردم در زمان غیبت ایشان به زیارت این مسجد برن و آرزوهاشونو بگن ))
زیر لب گفتم (( چه جالب !))
وقتی به سمت استان قم در حال حرکت بودیم ، از دیدن دریاچه نمک و کوه های خوشرنگ جاده قم هیجان زده شدم. بعد از رسیدن به قم و زیارت آرامگاه حضرت معصومه (س) خواهر امام رضا( ع) ، به سمت جمکران راه افتادیم .
وقتی به جمکران رسیدیم ، چاه جمکران توجه منو جلب کرد.
چاهی که میتونی آرزوهاتو روی یه برگه کاغذ بنویسی و داخلش بندازی تا امام زمان (عج) سر فرصت بخونه و برآورده شون کنه .
وقتی زیارت مسجد جمکران رو انجام دادیم به بازار جمکران رفتیم و سوهان شیرینی مخصوص و خوشمزه قم و جمکران و انگشتر و تسبیح خریدیم و به خونه برگشتیم .
رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه