مهارت کنترل خشم در کودکان

والدین گرامی رادیو قصه کودکانه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه و قصه صوتیو داستان کودکانه با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

کنترل خشم کودکان نیازمند آموزش و مهارت است. همه ما تجربه خشم و عصبانیت داشته ایم و حتی بعضی اوقات پرخاشگری و خشونت هایی از خود بروز داده ایم.

بنابراین، عجیب نیست که بچه ها در برابر ناکامی ­هایشان پرخاشگری کنند، شاید بتوانیم بگوییم که عصبانیت بخشی از عنصر مدنیت امروزه است. کودکان عصبانیت خود را به گونه های مختلف بروز می دهند.

ابزار خشم و عصبانیت اگرچه کارکردی برای سلامت روح و روان کودک دارند، اما چون مستلزم رفتارهایی است که از نظر جامعه مناسب نیست، بنابراین لازم است که مهارت ­های کنترل خشم را به کودکان یاد دهیم و به آن ها بیاموزیم که به جای رفتارهای پرخاشگرانه و عصبانیت مطلق یاد بگیرد که نیازها و خواسته هایش را بیان کند. و از گفتگو برای دفاع خود استفاده کرده و با حل مسئله مشکلاتشان را بر طرف کنند.

برای عصبانیت قانونی داشته باشید:

بیشتر خانواده‌ها مقررات نانوشته‌ای درباره‌ی عصبانیت و خشم دارند که می‌گوید کدام رفتارها قابل‌قبول و کدام‌ یک غیرقابل‌ قبول هستند. برخی خانواده‌ها چندان اهمیتی نمی‌دهند که درب محکم به‌هم‌کوبیده شود یا صدا بالا برود. برخی خانواده‌ها هم تحمل این رفتارها را ندارند.

قوانین و مقررات خانه‌تان را بنویسید و انتظارات‌تان را در آن مشخص و یادداشت کنید. داشتن رفتاری محترمانه در زمان بروز خشم باید موضوع محوری قوانین عصبانیت باشد.

مهارت کنترل خشم در کودکان+ قصه کودکانه

مواردی مانند ممنوع کردن پرخاشگری های فیزیکی، توهین، فحش و تخریب اموال را در قوانین خود لحاظ کنید تا کودک شما بداند، نمی‌تواند در هنگام عصبانیت و خشم، اشیا را پرتاب کند، بشکند یا با زبان و اعمالش، افراد را آزار و اذیت و همچنین اشیا را نابود کند.

بچه های عزیز برای شنیدن قصه های صوتی کودکانه و قصه شب با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج) به سایت رادیو قصه کودک مراجعه کنید.

پرخاشگری، نشان‌های از تضادهای درونی:

گاهی کودکان در حالات دوگانگی و تضادهای درونی خود قرار می‌گیرند. بهتر است بگوییم، گاهی کودکان بر سر دو راهی‌هایی گیر می‌کنند و نمی‌دانند کـدام راه را انتخاب کنند؛ این حالت آن‌ها را دچار تعــارض، اضطراب و خشــم می‌کند.

مثلاً کودکی که دوسـت دارد نزد مادرش در خانه بماند و از طرفی وقتی می‌بیند همه کودکان به مدرسه می‌روند، هم‌زمان تمایل به مدرسه رفتن را هم دارد و بر این اساس دچار دوگانگی می‌شود. به کودکان خود کمک کنیم که مدتی طولانی در دو راهی‌های زندگی، قرار نگیرند. آن‌ها بایستی به سرعت و با دقت درست‌ترین کار را انجام دهند.

به کودک خود بیاموزید که میان احساس و رفتار خود تمایز قائل شود:

خشم در آدم یک احساس طبیعی و سالم است. اما درک تفاوت موجود میان احساس و رفتار پرخاشگرایانه برای کودکان به خصوص در سنین پایین تر دشوار می باشد. به کودکان باید آموزش های لازم را بدهید تا بتوانند بر روی احساسات خود نامی بگذارند. به عنوان مثال احساس خشم، ناامیدی، عصبانیت ، درد و  …

باید به کودک خود بیاموزید که عصبانی شدن ایرادی ندارد ولی کتک زدن دوستان کاری زشت و ممنوع است. به کودکان کمک کنید تا به این درک برسد که زمان احساس خشم، کنترل رفتارش را در دست خودش داشته باشد.

مهارت کنترل خشم در کودکان+ قصه کودکانه

رفتار های پرخاشگرایانه می تواند از چند حس متنوع نشات بگیرد، به عنوان مثال در زمانی که کودک احساس غم، خجالت زندگی، گناه، ترس را داشته باشد ممکن است رفتارهای پرخاشگراینه از او سر بزند.

بهترین راه برای آموزش تفاوت میان احساس و رفتار این است که در طی زمان به دفعات با کودک در مورد احساساتی که با خود دارد بحث و گفتگو کنید. کودک شما در طی این فرایند به درک مناسب تر و دقیق تری از احساسات خود می رسد و می تواند تا حد زیادی از بروز رفتار های پرخاشگرایانه اش جلوگیری نماید.

رادیو قصه از طریق قصه های صوتی و داستان های کودکانه سعی دارد که شبی آرام برای فرزندان شما به وجود آورد.                                                                                                                                            

چه چیزهایی موجب ترس در کودکان می شود

رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

خیلی از ما عقیده داریم با قرار دادن کودک در رابطه با موضوع ترسناک برای کودک، باعث از بین رفتن ترس کودک می شویم اما در حقیقت این کار منجر به ازبین رفتن اعتماد کودک نسبت ب ما می شود.

یکی از اشتباهات در رابطه با ترس کودکان نفی ترس کودکان است.استفاده از جملاتی مانند این که ترس نداره ،بزرگ شدی، بازخودتو لوس کردی و ….به کودک این پیام را می دهد که هیچ کس او را درک نمی کند وهیچ کس را ندارد و این موضوع باعث می شود اضطراب کودکان نیز بیشتر شود.

برخی از ترس‌ها در کودکان ریشه فطری دارد (ترس از صداهای مهیب) و برخی دیگر از همان ماه‌های اول و به صورت اکتسابی در کودک شکل می‌گیرد (ترس از حیوانات مثل سگ و گربه) و والدین برای جلوگیری از ترسو شدن کودکان باید خود الگوی شجاعت باشند.

ترس کودکان ممکن است ثبات و دوام نداشته باشد، زود پدید آید و زود هم از بین برود. گاهی ترس کودکان مبتنی بر واقعیت نیست یعنی از چیزی می‌ترسند که بی‌خطر است.

تفاوت کابوس و هراس شبانه:

 از هر چهار کودک، یک کودک بین سه تا هشت سال به مشکل کابوس‌های شبانه یا

«هراس شبانه» دچار است. هراس شبانه معمولاً یک ساعت پس از خوابیدن کودک اتفاق می‌افتد. کودک با ترس و وحشت از خواب بیدار شده و با وحشت فریاد می‌کشد اما گریه نمی‌کند. مدت این حالت بین پنج تا نیم ساعت متغیر است. اگر از آن‌ها درباره علت هراسشان سؤال کنید (در کودکان بالای سه سال) پاسخی ندارند و فقط به شما خیره می‌شوند. یکی از نکات حائز اهمیت درباره این کودکان آن است که صبح فردا هیچ خاطره ایی از وقایع شب قبل به یاد نمی‌آورند و این نشان دهنده آن است که به مشکل روانی یا احساسی دچار نیستند و فقط ترسی لحظه یی و گذرا باعث بیدار شدن آن‌ها از خواب می‌شود. این حالت با چند جلسه مشاوره به راحتی از بین می‌رود.

بچه های گل برای شنیدن قصه های صوتی کودکانه و قصه شب با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج) به سایت رادیو قصه کودکانه مراجعه کنید.

کابوس معمولاً در ساعت‌های نزدیک صبح سراغ کودکان آمده و آن‌ها را آشفته می‌کند. کودکان با دیدن کابوس از خواب پریده و آشفته به دنبال والدین خود می‌گردند – گاه با فریاد زدن و گاه با خوابگردی – تا خواب خود را برای آن‌ها تعریف کنند. هراس و نگرانی آن‌ها به سرعت از بین نمی‌رود، بنابراین به سرعت نیز نمی‌توانند بخوابند. کابوس‌های آن‌ها معمولاً حول یک موضوع بوده و ناشی از مشکلات و نگرانی‌های کودک در طول روز است. وقایع شب قبل را به خوبی به یاد می‌آورند. بهترین شیوه درمان مراجعه به روان شناس و حل مشکل کودک است. کابوس برخلاف هراس شبانه ناشی از مشکلات روحی – روانی یا عاطفی است و باید به سرعت به آن رسیدگی کرد.

ترس کودکان + قصه کودکانه

والدینی که کودک را می‌ترسانند:

والدین نقش مهمی در ایجاد ترس در کودک دارند. پدر یا مادری که وقتی کودکش نمی‌خوابد به او می‌گوید: «اگر نخوابی میگم بیان ببرنت!» تخم ترس را در وجود فرزندش می‌کارد و کودک با شنیدن هر صدایی فکر می‌کند آمده‌اند او را ببرند یا مادری که مدام تهدید می‌کند، اگر اذیت کنی ولت می‌کنم میرم، وقتی کودک را به مهدکودک می‌برد با مقاومت و ناآرامی او مواجه می‌شود. چون این کودک می‌ترسد مبادا مادرش او را بگذارد و برود و دیگر هیچ وقت دنبالش نیاید. تأثیر چنین حرف‌هایی حتی از تنبیه فیزیکی بدتر است و آثار ماندگاری دارد.

به گفته ی یکی از روانپزشک ها: مادرها و پدرها نباید کودک خود را نگران کنند، گاهی مادرها وقتی می‌خواهند بیرون بروند برای این که اشک فرزندشان را نبینند، پنهانی از منزل خارج می‌شوند. در صورتی که باید از فرزندشان خداحافظی کنند، چون در غیر این صورت او فکر می‌کند مادر ناگهان غیب می‌شود و هر لحظه اضطراب و ترس دارد که مبادا مادرش او را ترک کند.

چطور بفهمیم ترس کودک طبیعی است:

اگر پدر و مادری با مراحل رشد آشنا باشند، می‌توانند بفهمند ترسی که در فرزندشان وجود دارد طبیعی است یا نه. اضطراب جدایی در کودک دو ساله طبیعی است، ولی اگر بچه دوازده ساله ای هنوز می‌خواهد پیش مادرش بخوابد، غیرطبیعی است و چنین رفتاری در این سن از او انتظار نمی‌رود. 

اگر ترسی غیرطبیعی در کودک خود مشاهده کردید، برای ماندگار نشدن آن حتماً به یک روان شناس کودک مراجعه کنید. درمان این ترس‌ها دارویی نیست، مگر این که با اضطراب شدید همراه باشد.

نوازندگان شهر بِرِمِن (قصه کودکانه)

امروز برای شما کودکان عزیز سمینا قصه‌ای از ادبیات ملل آماده کردیم که توسط برادران گریم نوشته شده است. مجموعه قصه‌های کودک سمینا، قصه‌های آموزنده‌ای را برای مادران گرامی فراهم آورده تا برای کودکان دلبند خود بخوانند.

امروز برای شما کودکان عزیز سمینا قصه‌ای از ادبیات ملل آماده کردیم که توسط برادران گریم نوشته شده است. مجموعه قصه‌های کودک سمینا، قصه‌های آموزنده‌ای را برای مادران گرامی فراهم آورده تا برای کودکان دلبند خود بخوانند. مجموعه کامل قصه‌های کودکانه سمینا را می‌توانید در قسمت دسته بندی‌های سایت مشاهده کنید. داستان کوتاه زیر با عنوان نوازندگان شهر برمن، نوشته برادران گریم را با هم می‌خوانیم.

نوازندگان شهر بِرِمِن

مردی یک الاغ داشت، که سال‌های طولانی دانه‌های ذرت را به آسیاب حمل می‌کرد؛ اما توانایی‌اش را از دست داده بود و روز به روز ناتوان‌تر می‌شد. سپس صاحبش فکر کرد که چگونه می‌تواند او را نگه دارد؛ اما الاغ، اوضاع خوبی نداشت. از آن‌جا رفت و به طرف جاده به سمت برمن به راه افتاد.

در آن‌جا، با خودش فکر کرد که، «من حتما می‌تونم نوازنده خوبی برای شهر بشم.» وقتی مسافتی را طی کرد، یک سگ شکارچی کنار جاده پیدا کرد، که برای رهایی از شکار خسته شده و  فرار کرده بود. الاغ پرسید: «تو چطور شکار می‌شی وقتی خودت شکارچی بزرگی هستی؟»

شکارچی جواب داد: «آه. من پیر هستم و هر روز ضعیف‌تر می‌شوم و دیگر نمی‌توانم شکار کنم. اربابم می‌خواست من را بکشد، بنابراین سعی کردم فرار کنم اما حالا چطور می‌توانم نانی به دست آورم؟» الاغ گفت: من تصمیم دارم به برمن بروم، باید حتما نوازنده شهر بشوم. با من بیا و خودت را به عنوان یک نوازنده معرفی کن. من عود می‌نوازم و تو باید دهل بنوازی. سگ شکارچی موافقت کرد.

مدت زیادی رفتند تا به یک گربه رسیدند که روی زمین نشسته بود با صورتی که خیس از باران‌های طولانی بود. الاغ پرسید: چه بر سرت آمده درنده قدیمی؟ گربه گفت: کی می‌تونه خوشحال باشه وقتی گردنش زیر تیغه؟ چون من پیر شدم و دندان‌هایم از بین رفته‌اند. ترجیح می‌دهم زیر آتش و خشکی دفن بشوم تا این که بعد از گرفتن موش، شکار شوم. مالک من تصمیم داشت مرا بکشد. به خاطر همین فرار کردم. اما الان پیشنهادی ندارم. کجا باید بروم؟با ما به برمن بیا. تو موسیقی شبانه را می‌فهمی و می‌توانی نوازنده شهر باشی.

گربه خوب فکر کرد و همراه آن‌ها رفت. بعد از فرار سه نفره به یک مزرعه رسیدند جایی که خروس بالای دروازه نشسته بود و با تمام توانش قوقولی قوقو می‌کرد. الاغ گفت: فریادت همه را با خبر می‌کند.  چه اتفاقی افتاده؟ خروس گفت: من وضعیت هوا را پیش‌بینی می‌کنم چون امروز روزیه که بانوی ما پیراهن مسیح کوچک را می‌شوید و خشک می‌کند؛ ولی مهمان‌ها یکشنبه می‌آیند. بنابراین زن خانه‌دار هیچ رحمی ندارد و به آشپز گفت که قصد دارد فردا گوشت من را در سوپ بخورد. و هنگام غروب سر من بریده خواهد شد. بنابراین با صدای بلند بانگ می‌زنم تا وقتی که بتوانم. الاغ گفت: آه اما کاکل قرمز، بهتر است که همراه ما بیایی. ما می‌رویم به برمن. می‌توانی چیزهایی بهتر از مرگ پیدا کنی. تو صدای خوبی داری و اگر ما با هم یک آهنگ بسازیم باید کیفیت خوبی داشته باشه. خروس با این فکر موافقت کرد و هر ۴ نفر با هم رفتند.

هر چند که آن‌ها نمی‌توانستند یک روزه به شهر برمن برسند. هنگام غروب به جنگل رسیدند تا شب را در آن‌جا بگذرانند. الاغ و سگ شکارچی زیر یک درخت بزرگ خوابیدند. گربه و خروس نیز روی شاخه‌ها خوابیدند. اما خروس برای این که در امان باشد به شاخه بالایی رفت.

قبل از این که بخوابد اطراف را نگاه کرد و فکر کرد. در فاصله‌ای نور آتش سوزی کوچکی را دید. همراهانش را صدا کرد و به آن‌ها گفت در این اطراف باید خانه‌ای باشد چون یک نور دیدم. الاغ گفت: اگر این طوره بهتر است بلند شویم و حرکت کنیم این‌جا برای پناهگاه مناسب نیست.

سگ شکاری فکر کرد تعدادی استخوان با مقداری گوشت روی آن او را سرحال خواهد کرد. به این ترتیب آن‌ها مسیرشان را به سمت نور مشخص کردند. خیلی زود دیدند که نور روشن‌تر می‌شود و بالاتر می‌رود. آن‌ها به خانه دزدها رسیدند. الاغ به عنوان بزرگ‌ترین حیوان جمع رفت داخل پنجره و آن را باز کرد.

خروس پرسید: اسب خاکستری من چی می‌بینی؟ الاغ گفت: چی می‌بینم؟ یک میز که چیزهای خوبی برای خوردن و نوشیدن روی آن چیده شده و دزدها نشته‌اند و لذت می‌برند. خروس گفت: این باید نشانه چیزی برای ما باشد. الاغ گفت: بله، بله، ای کاش ما آن‌جا بودیم.

حیوانات جمع شدند تا چاره‌ای برای بیرون کردن دزد‌ها پیدا کنند، در نهایت نقشه‌ای کشیدند. الاغ پیشانی‌اش را بالای لبه پنجره گذاشت، سگ شکاری روی کمر الاغ پرید، گربه از سگ بالا رفت و در آخر خروس پرواز کرد و بالای سر گربه قرار گرفت.

وقتی جا به جایی انجام شد همه با هم شروع به اجرای آهنگ کردند: الاغ عرعر ، سگ شکارچی وغ وغ ، گربه میو میو و خروس قوقولی قوقو کردند. سپس همه با هم از پنجره به داخل اتاق افتادند طوری که شیشه شکست. در این موقعیت خطرناک، دزدها فکر کردند که روح وارد اتاق شده و همگی به سمت جنگل فرار کردند. ۴ همراه روی میز نشستند و هر چه که باقی مانده بود را، برای یک ماه خوردند، تا بتوانند سریع‌تر به شهر برمن برسند.

امیدوارم که از قصه امروز خوشتان آمده باشد. لطفا نظرات ارزشمندتان را با ما در میان بگذارید.

شنل‌قرمزی + قصه‌های کودکانه

 

شنل قرمزي داستان فولكوريك اروپايي است در باره گرگي كه مي خواهد دختركي را گول بزند و او و مادربزرگش را بخورد.

اولين بار اين قصه در قرن هفدهم توسط شارل پرو كه فرانسوي بود نوشته شد. در پايان قصه گرگ شنل قرمزي و مادربزرگش را مي خورد و اين موضوع درس عبرتي براي افراد ساده لوح مي شود كه حرف گرگ ها ر ا باور نكنند. برادران گريم در قرن نوزدهم داستان را بازنويسي مي كنند و روايت چنين است: هيزم شكن به صحنه وارد مي شود و شنل قرمزي و مادربزرگش را نجات مي دهد.

خلاصه داستان شنل قرمزی:

شنل قرمزي دختركي كوچك است، او با عبور از جنگل مي خواهد براي مادربزرگش كه مريض است غذا ببرد. مادرش تاكيد كرده بود كه سريع به خانه مادربزرگ برود و با غريبه ها حرف نزند. ولي گرگ بدجنس مي خواهد دخترك را به همراه  غذاي مادربزرگش كه در سبد است، بخورد.او با قايم شدن در پشت درختان و تپه ها شنل قرمزي را تعقيب مي كند و به اونزديك مي شود و از او مي پرسد كجا مي رود، دخترك  هم از روي سادگيش به گرگ مي گويد كه خانه مادربزرگش مي خواهد برود.

گرگ مي گويد چند شاخه گل هم براي مادربزرگت ببر، دخترك با گوش دادن به حرف گرگ از مسير خود دور مي شود.گرگ هم به خانه مادر بزرگ مي رود و مي گويد شنل قرمزي است، مادر بزرگ هم باور مي كند و در را براي گرگ باز مي كند. گرگ مادربزرگ را مي خورد و لباس او را مي پوشد، بر روي تخت مادربزرگ دراز مي كشد و منتظر دخترك مي ماند.

وقتي كه شنل قرمزي به خانه مادربزرگ مي رسد متوجه مي شود كه او مادربزرگش نيست و قيافه او عوض و صداي او كلفت شده است. دخترك از مادربزرگش مي پرسد «چرا چشمهايت بزرگ شده است»«چرا دست‌هایت بزرگ شده است؟» گرگ گفت: تا تو را زيباتر ببينم و بهتر آغوشت بگيرم. و همان موقع گرگ از تخت پايين مي آيد و شنل قرمزي را هم مي خورد، مجددا مي خوابد. در نسخه اول داستان در همين جا به پايان مي رسد ولي در نسخه هاي بعدي همچنان ادامه دارد:

هيزم شكن و شكارچي كه از آنجا عبور مي كردند، صداي فرياد و گريه هاي شنل قرمزي را مي شنوند و به كمكش مي آيند. هيزم شكن با تبرش شكم گرگ را پاره مي كند و شنل قرمزي و مادربزرگش را سالم از شكم گرگ بيرون مي آورد.بعد همگي شكم گرگ را با سنگ پر مي كنند. گرگ بيدار مي شود و مي خواهد فرار كند ولي بدليل سنگيني نمي تواند راه برود و مي افتد و مي ميرد.

اين قصه نشان مي دهد كه محيط خانه  امن است ولي در دهكده و جنگل خطرات زيادي وجود دارد؛ مهمتر از همه كودكان بايد به حرف بزرگترهايشان گوش دهند و به افراد دورو و خطرناك نبايد اعتماد كنند.

كلمات كليدي: داستان, فولكوريك, بازنويسي, قصه كودك

فوق توصيف: شنل قرمزي داستان فولكوريك اروپايي است در باره گرگي كه مي خواهد دختركي را گول بزند و او ومادربزرگش را بخورد.

شما می تونید ما را از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خالهسمینا دنبال کنید.

خرس قطبی کوچولو

[dtbaker_line type=”bird”][/dtbaker_line]

گوش کنید:
گروه سنی: الف
نویسنده: کیت ایتون
قصه گو: خاله سمینا ❤
خلاصه داستان:
خرس قطبی کوچولو وقتی داشت دنبال مادرش می‌گشت، حیوانی رو دید که روی یخ سر می خورد و از اون پرسید: تو مامان من را ندیدی؟!
فوک دریایی میگه: نه، من که مثل تو خز سفید ندارم من یک (فوک دریایی ام) و خرس قطبی به راه خودش ادامه می‌ده
کوچولوهای نازم شما هم با خرس قطبی کوچولو همراه بشین تا مامانش رو پیدا کنه….
در کانال تلگرام خاله سمینا همراه ما باشید و قصه‌های کودکانه را دنبال کنید:
? @childrenradio