خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه
قصه های آموزنده
رادیو کودک خاله سمینا تولید قصه صوتی و قصه گوی اختصاصی
در این دسته قصههایی که مناسب برای شب کودکان است، دسته بندی میگردد. سعی کنید این داستانها را شبها قبل از خواب برای کودکان پخش کنید.
سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
اسم قصه: قصه صوتی جعبه چوبی
ازسری قصه های امیر محمد??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ده سال به بالا
موضوع: کنجکاوی _ یادآوری _ کمک کردن
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio
متن داستان
دیروز موقع کلاس آنلاین بارون شدیدی بارید
.وقتی کلاس آنلاین تموم شد ، به سمت پنجره رفتم و پرده پنجره رو کنار زدم تا بارونو تماشا کنم
درحال تماشای بارون بودم که با شدت به زمین برخورد می کرد ناگهان چشمم به یه جعبه کوچیک چوبی جلوی ساختمون
.روبرویی افتاد
. دقت کردم ببینم اون جعبه چیه و داخلش چی میتونه باشه
《 در همین موقع مامان صدا زد 《 امیر محمد جان! بیا عصرونه بخور
. از پنجره دور شدم و به آشپزخونه رفتم
《مامان پرسید 《 چیه پسرم ؟ تو فکری ؟
《 جواب دادم 《 یه جعبه چوبی جلوی ساختمون روبرویی دیدم . دوست دارم بدونم توش چیه
《 مامان گفت 《 حتما گربه ی خانم سلمانیه
《با تعجب پرسیدم 《 گربه ی خانم سلمانی؟!مگه گربه خریده ؟
《 مامان جواب داد 《 آره . تازگی ها خریده
《دوباره با تعجب پرسیدم 《 پس چرا بیرون گذاشته؟ مگه گربه رو با جعبه اش نَبُرده توی خونه ؟
《 مامان جواب داد 《 نمی دونم . شایدم گربه رو توی خونه برده و جعبه رو نخواسته
. عصرونه رو که خوردم ، دوباره کنار پنجره رفتم و پرده رو کنار زدم
. یه حسی به من میگفت گربه توی جعبه ست و خانم سلمانی که یه پیرزن فراموشکار هست یادش رفته ببره توی خونه
. توی همین فکرها بودم که یاد گوشی همراهم افتادم
. فوری رفتم گوشیمو آوردم و روی جعبه چوبی زوم کردم و عکس گرفتم
《 . وقتی عکس گرفتم و نگاهش کردم با صدای بلند گفتم 《 دیدی گفتم
《مامان از توی آشپزخونه پرسید 《 چیو گفتی؟
. بدو بدو رفتم توی آشپزخونه و عکسو نشون مامان دادم
مامان با ناراحتی گفت 《 ای وای ..گربه ی بیچاره توی جعبه مونده و الان توی این بارون یخ میزنه . حتما خانم سلمانی یادش
《 رفته
《 هیجان زده گفتم 《 من میرم دم در خونه خانم سلمانی و میگم
《 مامان گفت 《 آفرین پسرم ! چتر هم با خودت ببر
.کاپشنمو پوشیدم و چتر هم برداشتم و بیرون رفتم
وقتی زنگ خونه خانم سلمانی رو زدم، خانم سلمانی پشت آیفون گفت
《 ممنون پسر خوب ! الان میام پایین 》
خانم سلمانی پایین اومد و دوباره از من تشکر کرد و گفت
. آخ آخ…بابی کوچولو رو تا همین پارک پشت خونه ام بردم تا بگردونم ولی یهو بارون گرفت و فوری اومدم خونه 》
《 یادم رفت که جلوی ساختمون گذاشتمش
.بابی کوچولو به من نگاهی انداخت و میو میو کرد
.منم دستی به موهای سفید پشمالوش کشیدم و از خانم سلمانی خداحافظی کردم و به خونه برگشتم
رادیو قصه کودک
قصه های صوتی خاله سمینا
رادیو قصه
کودکانه
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه از رادیو قصه کودک ، کودک دلبند شما را شاد می کند. قصه صوتی شب کودکانه سمینا ، کودک دلبند شما را با اعتماد به نفس می کند.قصه های صوتی کودکانه سمینا را هر شب برای کودک دلبندتان از رادیو قصه کودک دانلود کنید .
اسم قصه: نازنین و غول غولک( قسمت سوم )???✨
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: افسانه شب یلدا
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio
✅ متن داستان :
باد سردی شروع به وزیدن کرد.
نازنین کوچولو گفت (( واای ! سردم شد .))
غول غولک ، کلاه قرمز رنگی از جیب پیراهن زرد رنگش بیرون آورد و به دست نازنین داد و گفت (( بپوش ))
نازنین کوچولو هیجان زده گفت
(( واای غول غولک ! چه کلاه قشنگی ! ))
و کلاه قرمز رنگ رو روی سرش گذاشت .
در همین موقع برف شروع به باریدن کرد. غول غولک آرام و بی سروصدا ، سرعتشو کم کرد و بین درختان جنگل زیر بارش برف فرود اومد .
نازنین کوچولو با تعجب به جنگل نگاه کرد و گفت
(( اینجا کجاست ؟ چقدر تاریکه ))
غول غولک گفت
(( پیاده شو . رسیدیم ))
نازنین کوچولو اخم کرد و گفت
(( باید به من بگی اینجا کجاست وگرنه پیاده نمیشم ))
غول غولک گفت
(( پیاده شو نازنین !))
نازنین کوچولو با ناراحتی از پشت غول غولک پیاده شد .
غول غولک دست نازنین کوچولو رو گرفت و قدم زنان زیر بارش برف توی جنگل تاریک بدون هیچ حرفی به راه افتاد.
نازنین کوچولو همراه غول غولک قدم زد تا اینکه به روشنایی رسیدند .
نازنین کوچولو با دیدن روشنایی گفت
(( اونجا رو ! یه کلبه ست ))
غول غولک با خونسردی جواب داد
(( آره . کلبه ی ننه سرماست ))
نازنین کوچولو با تعجب پرسید
(( ننه سرما ! ننه سرما دیگه کیه ؟))
اما غول غولک جواب سوال نازنین کوچولو رو نداد و به راهش ادامه داد .
پایان قسمت سوم
رادیو قصه
خاله سمینا
قصه های صوتی
سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
اسم قصه: نازنین و غول غولک( قسمت دوم )???✨
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: افسانه شب یلدا
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio
متن داستان:
غول غولک سبز و مهربون وارد اتاق نازنین شد و با هیجان گفت
(( واای ! چه اتاق قشنگی! خوش به حالت نازنین))
نازنین کوچولو گفت (( چطوری منو پیدا کردی؟))
غول غولک جواب داد (( خب اومدم تا سوالتو بدم ))
نازنین کوچولو با تعجب به غول غولک نگاه کرد.
غول غولک خندید و گفت(( اون طوری نگام نکن. سوال شب یلدا پرسیدی اومدم جواب سوال تو بدم ))
نازنین کوچولو اخم کرد و گفت
(( تو از کجا سوال منو فهمیدی؟))
غول غولک دوباره خندید و گفت
(( خب توی ذهنت بودم و سوالتو شنیدم ))
اخمهای نازنین از هم باز شدند .بعد گفت
(( اونوقت جواب سوالم چیه ؟))
غول غولک که قَدِش دوبرابر قد نازنین کوچولو بود و یه پیراهن زرد پوشیده بود و دوشاخ سبز چمنی روی سرش بود، روی لبه پنجره رفت و گفت (( بشین پشتم نازنین !))
نازنین کوچولو گفت (( جواب سوالمو بده ))
غول غولک دوباره تکرار کرد (( بشین پشتم نازنین !))
نازنین کوچولو پشت غول غولک نشست و وقتی دو نفری از پنجره بیرون رفتند ، غول غولک پرواز کرد .
نازنین کوچولو هیجان زده گفت
(( وااای غول غولک ! تو پرواز می کنی ؟))
غول غولک فقط خندید و به ماه و ستاره ها خیره شد و به پرواز ادامه داد.
پایان قسمت دوم
✅مامان و باباهای همراه همیشگی رادیو قصه کودک و قصه های صوتی شب کودکانه
مامان بزرگها و بابا بزرگ های مهربون
برای کودک دلبندتان قصه اختصاصی سفارش بدهید . قصه ای که کودک دلبندتان، آن را دوست دارد و از آن لذت می برد .
با سفارش قصه اختصاصی مهارتی ( عزت نفس، استقلال ، مهارت نه گفتن ، راستگویی ) و رفتاری ( جدا خوابیدن در تختخواب شخصی ، مسواک زدن و تمام کردن غذا)
برای کودک دلبندتان خاطره سازی کنید .
امسال در شب تولد کودک دلبندتان و یا نوه مغز بادامتان متفاوت سورپرایزش کنید.
قصه ای صوتی به نام کودک
خاله سمینا
رادیو قصه
قصه صوتی کودکانه
سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
اسم قصه: نازنین و غول غولک( قسمت اول )???✨
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: افسانه شب یلدا
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio
روزی روزگاری توی یه شهر قشنگ و زیبا ، یه دختر کوچولو به نام نازنین زندگی می کرد.
نازنین کوچولو یه روز عصر پاییزی همراه مامان و بابا به بازار رفت .
بازار خیلی شلوغ بود و نازنین هاج و واج به فروشنده هایی که جلوی مغازه شون ایستاده بودند و با صدای بلند محصولاتشونو معرفی می کردند ، نگاه می کرد :
_ بدو اینور بازار ….هندونه ی شب یلدا به شرط چاقو داریم.
_ بیا اینو ر بازار ..آجیل درجه یک شب یلدا داریم .
_ بفرمایید باسلوق شب یلدا.
نازنین با تعجب از مامان پرسید
(( شب یلدا دیگه چیه ؟))
مامان با مهربونی جواب داد
(( شب یلدا شبیه که همه مردم با خونواده ها و فامیلاشون دور هم جمع میشن تا زمستونو جشن بگیرند ))
نازنین هیجان زده گفت
(( آهان فهمیدم. مثل وقتی که میریم خونه مامانی و بابایی ، خاله سارا اینا و دایی سامان اینا هم میان ))
مامان گفت (( آره عزیزم ))
درهمین موقع نازنین و مامان و بابا داخل یه مغازه آجیل فروشی رفتند تا آجیل شب یلدا بخرند.
نازنین توی فکر رفت و با خودش گفت
(( چرا آجیل می خورن ؟ چرا اصلا دور هم جمع میشن ؟ مگه هر هفته خونه مامانی و بابایی نمیریم و خاله اینا و دایی اینا هم میان. پس چرا شب یلدا اینقدر مهمه ؟))
نازنین جواب این سوالها رو توی ذهن خودش می گشت و می خواست از مامان و بابا بپرسه اما فرصت نشد وبا یه عالمه بسته ی آجیل و هندونه و میوه به خونه برگشتند.
همون شب نازنین خسته و خواب آلو روی تختخوابش رفت تا بخوابه اما سوالهای شب یلدا هنوز توی ذهنش بود و دنبال جواب بود .
درهمین موقع صدایی از پنجره ی اتاقش به گوش رسید .
نازنین از روی تختخواب پایین اومد ، به پنجره نزدیک شد ، پرده رو کنار زد و از تعجب خشکش زد.
_ سلام نازنین!
نازنین نمی دونست جواب غول غولک رو که هرشب به خوابش می اومد و حالا پشت پنجره ی اتاقش اومده و با مهربونی سلام میده رو چی بده .
_ سلام نازنین ! میشه بیام توی اتاقت ؟
نازنین به خودش اومد ، پنجره رو باز کرد و اجازه داد غول غولک سبز و مهربون توی اتاقش بیاد .
پایان قسمت اول
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه
قصه های صوتی