افسردگی و قصه صوتی کودکانه

افسردگی و قصه صوتی کودکانه

نویسنده : نوشین فرزین فرد

مقدمه

کودکی که به دنیا می آید نه افسرده است نه غمگین. کودک از بدو تولد دوست دارد شاد باشد و با والدین خود روزگار شادی را تجربه کند و در این راه سعی و تلاش می کند تا شادی را به والدین خود منتقل کند.

اما وقتی مشکلی برای والدین به وجود می آید و اگر آن مشکل به نظر والدین کم اهمیت و عادی جلوه کند اما برای کودک مهم و با ارزش تلقی شده و او را دچار افسردگی می کند.

تا همین چند سال پیش افسردگی را مربوط به بزرگسالان می دانستند اما متاسفانه با توجه به شرایط اقتصادی جامعه که باعث درگیری و جرو بحث های زیاد بین والدین و حتی طلاق والدین منجر می شود.

کودک در معرض افسردگی قرار می گیرد. آمارها می گویند دو درصد از کودکان ۴ تا ۱۶ ساله به افسردگی مبتلا هستند و دختران دوبرابر پسران به افسردگی دچار می شوند.

در این مقاله به چگونگی برخورد با کودک افسرده و ارتباط افسردگی با قصه های صوتی کودکانه و ریشه کن کردن آن می پردازیم.

نادیا و سارینا

نادیا و سارینا دو خواهر هستند. نادیا هفت ساله و سارینا پنج ساله است و جدا از همدیگر زندگی می کنند. یک سال پیش پدر و مادر نادیا و سارینا به دلیل اختلافات زیاد از همدیگر جدا شدند.

حضانت نادیا به مادر و حضانت سارینا به پدر واگذار شد. تعطیلات آخر هفته نادیا و سارینا همدیگر را در پارک به همراه پدر و مادر می بینند و گردش می کنند و ناهار را با همدیگر می خورند.

یک روز تعطیل که مثل همیشه نادیا و سارینا و پدر و مادر در پارک مشغول گردش بودند، مادر متوجه بی اشتهایی و لاغری بیش از حد سارینا می شود.

در همین موقع نادیا به مادر نزدیک شده و می گوید: مامان ! سارینا اصلا بازی نمی کنه. همش میگه خسته ام. همش اضطراب داره. مادر سری تکان می دهد.

نادیا نزدیک سارینا شده و می گوید: سارینا ! توقصه شب صوتی کودکانه گوش میدی ؟ قصه های خاله سمینا ! سارینا با بی حوصلگی نادیا را نگاه می کند و شانه به نشانه ی نه بالا می اندازد.

نادیا با لحن مهربانه ای می گوید: من هر شب قصه های سمینا رو از رادیو قصه کودک گوش میدم. چطوره تو هم گوش بدی و هفته ی دیگه که همدیگر رو دیدیم برای من تعریف کنی.

سارینا سری تکان می دهد و نادیا آدرس کانال تلگرام رادیو قصه کودک و سایت رادیو قصه کودک را به پدر می گوید. یک هفته بعد نادیا و سارینا همدیگر را در پارک می بینند.

مادر متوجه تغییر حالت سارینا می شود و نادیا با خوشحالی می گوید: مامان ! فکر کنم سارینا یه ذره چاق شده. سارینا لبخند زنان به نادیا نزدیک می شود.

قصه های سمینا را که هرشب از رادیو قصه کودک گوش کرده را برای نادیا تعریف می کند. به تدریج سارینا با گوش سپردن به قصه های صوتی کودکانه ازحالت افسردگی خارج شده و به دختری شاد و سرحال تبدیل می شود .

افسردگی با قصه صوتی کودکانه ریشه کن می شود

افسردگی اختلالی است که باید جدی گرفته شود مخصوصا افسردگی در کودکان اگر نادیده گرفته شود در بزرگسالی عواقب دشواری را برای خود و دیگران بوجود می آورد.

شما والدین عزیز در ابتدا برای ریشه کن کردن افسردگی در کودک دلبندتان، مشکلات و مسائل زندگی مشترک را به حداقل برسانید وسعی کنید با گفتگوی صادقانه با همسر خود مشکلات را حل کنید.

اگر به دلایلی مجبور شدید از همسر خود جدا شوید، کودک و یا کودکان دلبندتان را به آرامش دعوت کرده وقصه های صوتی کودکانه را به او پیشنهاد دهید.

تا از اضطراب و بی حوصلگی و افسردگی ناشی از طلاق والدین و یا هر اتفاق ناگواری که در زندگی کودک رخ داده کاسته شود.

حرف آخر

قصه های صوتی کودکانه را از رادیو قصه کودک دانلود کنید و هرشب برای کودک دلبندتان بگذارید تا گوش دهد. گوش سپردن به قصه صوتی شب به کودک افسرده تان کمک می کند.

تا شادی و هیجان را تجربه کند و از قصه های آموزنده سمینا درس بگیرد. کودک افسرده شما به تدریج می تواند قصه های صوتی سمینا را برای دوستان و خواهر و برادران خود تعریف کند و از افسردگی رهایی یابد.

قصه گویی و افزایش اعتماد بنفس

موضوع: قصه گویی و افزایش اعتماد بنفس


مقدمه


اعتماد به نفس یکی از مهم ترین احساسات درونی کودک محسوب می شود. نکته ی حائز اهمیت در مورد اعتماد به نفس، راهکارهایی برای افزایش آن در کودک است. در این مقاله سعی شده تا مهم ترین راهکارهای افزایش اعتماد به نفس بررسی شود.


تاثیر فعالیت های اجتماعی بر اعتماد به نفس کودک در دنیای امروز برخی از کودکان از فعالیت های اجتماعی دور شده اند و تمایل بیش تری به فعالیت های انفرادی نشان می دهند. والدین باید در این زمینه تلاش کنند و کودک را در موقعیت بازی و صحبت با همسالانش قرار دهند.

خوشبختانه در دوره ی مهد کودک این شرایط فراهم می شود که کودکان بیش تر وقت خود را با دوستان و همسن و سالان خود بگذراند. البته مربی هم در این مقطع باید نقش راهنما و الگو را به درستی ایفا کند.

با انجام فعالیت هایی مانند بازی های گروهی، مسابقه و حتی پانتومیم، کودک می تواند کم کم از دنیای سکوت و تنهایی خود خارج شده و به دنیای بیرون قدم بگذارد.

در این بین شما متوجه خواهید شد که کودکتان از وقت گذراندن و بازی با دوستانش لذت برده و مهم تر از همه به اعتماد به نفس بالایی دست یافته است.

فعالیت های اجتماعی علاوه بر تقویت اعتماد به نفس، می تواند احساس مستقل بودن را در فرزند شما تثبیت کند و او را کم کم برای ورود به مدرسه و دور شدن از شما، آماده کند.


تاثیر قصه گویی بر افزایش اعتماد به نفس قصه خوانی برای کودک به خصوص قصه های صوتی کودکانه می تواند یکی از راهکارهایی برای تقویت اعتماد به نفس او باشد‌.

زمانی که کودک شما به یک قصه صوتی کودکانه گوش می دهد، هم زمان در ذهن خود در حال تجزیه و تحلیل شخصیت های داستان است و این مهم، زمانی فراهم می شود که بعد از پایان قصه، از کودک خود بپرسید نظرش در مورد پایان داستان چیست و یا از او بخواهید پایانی جدید و بر اساس سلیقه ی خودش برای آن داستان، انتخاب کند.

این شیوه باعث می شود قدرت بیان و در نتیجه اعتماد به نفس کودک تا حد زیادی تقویت شود. یکی از مهم ترین الگو های کودک بعد از برنامه های تلویزیونی، قصه ها هستند.

شما می توانید برای تقویت اعتماد به نفس کودک خود، قصه صوتی متناسب با این موضوع را انتخاب و برای کودکتان پخش کنید و در نهایت از او بخواهید نتیجه ای که از داستان گرفته را برای شما بیان کند و بگوید اگر خودش به جای شخصیت اصلی داستان بود چه عملی را در پیش می گرفت.

با این روش کودک می تواند، کارهای درستی که باعث افزایش اعتماد به نفسش می شود را ناخودآگاه انجام دهد.

معجزه ی خلق داستان و افزایش اعتماد به نفس یکی از موثر ترین روش ها در افزایش اعتماد به نفس، داستان گفتن از زبان و فکر خود کودک است.

وقتی این بستر برای کودک فراهم شود که بتواند با نظر خود، موضوع و شخصیت های داستان را انتخاب کند، به این ترتیب قدرت خلاقیت و اعتماد به نفس به مرحله بالفعل بودن خود می رسد.

زیرا با فراهم شدن این شرایط، کودک این قدرت را در خود می بیند که می تواند همانند قصه گو، ایده پردازی کند و این اولین گام در ارتقای اعتماد به نفس است یعنی “باور داشتن توانایی های خود”.

کم کم کودک شروع به خیال پردازی در ذهن خودش می کند، شخصیت های مورد علاقه اش را به عنوان کاراکتر های اصلی داستان انتخاب می کند و برای آن ها اسمی در نظر می گیرد و به تدریج می تواند داستان خود را برای شما بازگو و اعتماد به نفسش تقویت شود.


یکی از نکات مهم در این خصوص که می تواند تسریع بخش ماجرا باشد، تبدیل داستان خود کودک به قصه صوتی است.

خوشبختانه مجموعه رادیو قصه کودک و خاله سمینا این شرایط را فراهم کردند و کودک دلبند شما می تواند داستان مورد علاقه ی خود را از زبان و صدای دلنشین خاله سمینا بشنود.


سخن آخر همانطور که در این مقاله بررسی کردیم، اعتماد به نفس، نقش بسیار مهمی در زندگی کودک شما دارد و مهم ترین راهکار آن گوش سپردن به قصه های صوتی کودکانه است.

زیرا داستان های صوتی کودکانه که دربردارنده شخصیت هاو موقعیت های مختلف هستند، به خوبی می توانند شرایط را برای کودک شما طوری فراهم کنند که خودش بتواند داستان را متناسب با سلیقه اش تغییر دهد و برای دوستانش بازگو کند.

به همین منظور شما می توانید برای کودک خود این قصه های جذاب را پخش و در نهایت در مورد آن با فرزندتان گفت و گو کنید و همچنین از پست قصه گویی و افزایش اعتماد بنفس استفاده کنید و اعتماد به نفس او را ارتقا ببخشید.

قصه گویی و کاهش لجبازی

به نام خالق زیبایی ها

موضوع: قصه گویی و کاهش لجبازی

مقدمه


لجبازی یکی از رفتارهای شایع در بین کودکان (به خصوص سنین قبل از ورود به دبستان)، شناخته شده است که والدین بسیاری، نسبت به این موضوع حساس هستند و به دنبال راه چاره می گردند.

در این مقاله سعی داریم تا به شما والدین عزیز راهکارهایی را جهت کنترل و کاهش لجبازی، پیشنهاد کنیم. علت یابی لجبازی در کودک لجبازی رفتاری است که در سنین مختلف و با دلایل مختلف، رخ می دهد.

یکی از علت های لجبازی کردن کودک می تواند نیاز به دیده شدن باشد. کودک احساس کمبود محبت میکند وقتی از بهش کم توجهی میشه.

دست به هر کاری می زند تا به عنوان مخاطب والدینش قرار بگیرد، متاسفانه یکی از همین کارها، لجبازی کردن است. لجبازی کودک میتواند از حسادت نیز باشد.

تصور کنید کودکی که هنوز نمی تواند به درستی اتاق خود را مرتب کند. در این موقع مادر شروع به مقایسه ی فرزندش با یکی از دوستانش می کند، به او می گوید دوستتت را دیدی که چقدر مرتب و منظم است و همیشه خودش اتاق شخصی اش را مرتب می کند.

و هیچ وقت هم از مادرش کمک نمی گیرد! کودک در این شرایط به دوست خود حسادت می کند. اولین راهی که به ذهنش می رسد “لجبازی کردن” با شما است.

از اینکه مادر دوستش را تشویق میکند، حسادت می کند. نحوه برخورد والدین در برابر لجبازی کودک پدر و مادر در مقابل لجبازی فرزندشان، به هیچ عنوان نباید مقابله به مثل کنند.

این روش بسیار نادرست است که اگر کودک جیغ زد و گفت: نمی خواهم غذا بخوررم، شما هم در جواب بگویید: پس امروز از بازی و فعالیت خبری نیست! پس این نکته مهم را بدانید که لجبازی در برابر لجبازی ممنوع!

در ابتدا سعی کنید علت رفتار ناپسند کودک را جویا شوید. و در ادامه به او متذکر شوید که عملش بسیار ناپسند است و نباید به آن ادامه دهد. اگر کودک احساس آرامش کند، بدون شک علت را به شما می گوید.

و شما می توانید در برطرف کردن آن، یاریگر فرزندتان باشید، پس به همین منظور باید تلاش کنید که کودکتان نسبت به شما و محیط خانه احساس آرامش و امنیت داشته باشد و در مواقع دشواری روی کمک شما حساب کند.

برای کودکتان قصه بخوانید امروزه قصه خوانی و گوش سپردن به قصه های مختلف، به یکی از روش های درمانی مفید، برای برخی از مشکلات رفتاری کودکان، شناخته شده است.

در واقع می توان یکی از موثرترین روش های کاهش لجبازی کودک را، گوش سپردن به قصه های مختلف و کاربردی دانست. قصه های صوتی کودکانه با صدای دلنشین خاله سمینا، میتواند پیشنهاد خوبی برای کودک عزیز شما باشد.

در ابتدا می توانید یکی از قصه های مورد علاقه کودکتان را برایش پخش کنید، اگر شخصیت اصلی قصه، رفتار نادرستی دارد، از کودکتان بخواهید نظرش را در مورد رفتار های ناپسند آن کاراکتر بگوید.

و همینطور رفتار های شایسته او را هم برای شما شرح دهد، کم کم او را سوق دهید به سمت رفتار نادرست خودش و به او بگویید زمانی که لجبازی می کند، شما از دستش ناراحت می شوید؛

به این ترتیب کودک به نتیجه ی کار خود فکر می کند و این گام موثری در کاهش لجبازی است. قصه های خوب، الگو های خوب کودک شما از قصه ها و شخصیت های آن، به شدت الگو گیری می کند.

پس تصمیم شما در انتخاب یک قصه خوب و مفید، نقش موثری در الگو پذیری فرزندتان دارد. وقتی کودک شما لجبازی می کند و شما به او شنیدن یک قصه صوتی را پیشنهاد می دهید.

او آماده پذیرش است، پذیرش شخصیت هایی که به آن ها احساس نزدیکی می کند، پس قصه ای را برای او پخش کنید که الگوی مفیدی برای فرزند شما باشد.

کودک شما بعد از شنیدن قصه، رفتار کاراکتر ها را در ذهنش مورد بررسی قرار می دهد و آن رفتارهایی که به نظرش جالب هست را به طور ناخودآگاه انجام می دهد.

به این ترتیب اگر داستانی را شنیده باشد که کودک لجباز، کاراکتر اصلی آن باشد و آن کودک در نهایت با انجام بازی و قصه، لجبازی را کنار گذاشته و پی به اشتباهش برده باشد.

به تدریج این رفتارها در کودک شما نهادینه می شود و به کاهش لجبازی در کودک، کمک شایانی می شود. سخن آخر همانطور که در مقاله قصه گویی و کاهش لجبازی بررسی شد.

لجبازی کودک را می توان با در اختیار قرار دادن قصه های صوتی کودکانه متناسب با این موضوع، کاهش داد و در این مسیر می توانید از قصه های صوتی کودکانه خاله سمینا استفاده مفید و شایسته ای داشته باشید.

قصه صوتی کودکانه برای رفع دروغ گویی

این مطلب درمورد دروغ گویی و قصه صوتی کودکانه هست که والدین میتوانند این مطلب را برای کودکان خود بازگو کنند

تاثیرقصه صوتی کودکانه

نویسنده : نوشین فرزین فرد

مقدمه: قصه صوتی کودکانه برای رفع دروغ گویی و قصه های صوتی اختصاصی خاله سمینا به عنوان نخستین و اولین بار در دنیای قصه گوئی کودکان می باشد.هدف از تلاش گروه رادیو قصه  کودک کمک به پرورش فکری و رفتاری فرزندانمان بوده و می باشد.این گنجینه صوتی در دسترس دوست داران رادیو قصه برای انتقال به نسل های آتی قرار می گیرد. 

هیچ کودکی از همان ابتدای سالهای زندگی دروغگو و غیر قابل اعتماد نیست، اما با دیدن رفتارهای دیگران بخصوص والدین
که اگر در شرایط بحرانی قرار بگیرند، باید راست بگویند و صادق باشند، دروغ می گویند تا از شرایط بحرانی گرفتار شده در
آن رهایی یابند، اما غافل از اینکه کودکشان دروغ گفتن را یاد می گیرد.

کودک با دیدن چنین رفتاری از والدین خود یاد می گیرد که دروغ بگوید و دروغ گفتن را مانند والدین خود خلاصی از رنج و عذاب می داند و فکر می کند درست ترین رفتار را انجام داده است. این مسئله باعث تاسف است که کودک دروغگویی را از اطرافیان نزدیک خود یاد گرفته و به آن عمل کند.

به مرور زمان کودک به فردی غیر قابل اعتماد تبدیل شده و دیگران از او فاصله می گیرند. بعضی اوقات کودک از ترس تنبیه شدن توسط والدین، به دروغ متوسل می شود تا مورد سرزنش واقع نشود. به تدریج این رفتار به صورت عادی در آمده و او فردی دروغگو بار می آید.

حال در این مقاله به چگونگی برخورد با کودک دروغگو و ریشه کن کردن دروغگویی به وسیله قصه صوتی کودکانه می پردازیم. نیکا و پدرش، نیکا دختری سه ساله است و با پدرش زندگی می کند. مادر نیکا زمانی که نیکا را به دنیا می آورد از دنیا می رود و نیکا را با پدرش تنها می گذارد.

یک روز نیکا همراه پدرش به پارک می رود. پدر روی نیمکت پارک می نشیند و نیکا به محل بازی می رود تا سرسره بازی کند. مدتی می گذرد تا اینکه ناگهان صدای جیغ و داد نیکا و دختر بچه هایی که سرسره بازی می کردند بلند می شود. پدر از روی نیمکت بلند شده و به سرسره نزدیک میشود. دختربچه ای گریه کنان نیکا را نشان می دهد که اورا از پشت هل داده تا سر بخورد.

دختر براثر هل دادن نیکا به شدت از سرسره سر خورده و به زمین نزدیک سرسره برخورده کرده است. پدر از نیکا واقعیت را می پرسد اما نیکا انکار می کند. هر چقدر دختر بچه و دختران دیگر تایید می کنند که نیکا هل داده اما نیکا زیر بار نمی رود.

در همین موقع پدر نیکا از دختر بچه عذرخواهی می کند و از نیکا در خواست می کند عذرخواهی کند و با دختر بچه دوست شود. دختر بچه با نیکا دوست می شود و می گوید: من هر شب قصه های صوتی کودکانه سمینا را از رادیو قصه کودک گوش میدم. نیکا با تعجب می پرسد: قصه های صوتی کودکانه سمینا ؟

دختر بچه لبخندی می زند و می گوید: قصه های صوتی کودکانه سمینا خیلی خوبن و هر شب قبل از خواب گوش میدم. تو هم از امشب گوش بده و فردا بیا همین جا برام تعریف کن پدر نیکا آدرس کانال تلگرام رادیو قصه کودک را از دختر بچه می گیرد و قصه های صوتی کودکانه سمینا را از رادیو قصه کودک دانلود می کند.

همان شب نیکا با گوش سپردن به قصه های سمینا به خواب راحتی می رود و فردا همراه پدرش به پارک رفته و قصه ی شب گذشته ی سمینا را برای دختربچه تعریف می کند. از آن روز به بعد نیکا تصمیم میگیرددیگر دروغ نگوید و با گوش دادن به قصه های آموزنده ی سمینا به رفتار بد خود پایان دهد.

دروغگویی با قصه صوتی کودکانه ریشه کن می شود. اگر از دروغگویی کودک دلبندتان نگران هستید و بیم دارید که کودکتان دروغگو بار بیاید و فردی غیر قابل اعتماد در نظر دیگران جلوه کند، در ابتدا راستگویی را در خود تقویت کنید حتی اگر در شرایط بحرانی گرفتار شدید جلوی کودک صادق باشید و دروغ نگویید.

سپس از اولین دروغی که از او شنیده اید ، به طور جدی پیگیر عامل دروغگویی اش باشید و بعد از کشف عامل در صدد فروکش کردن آن بربیایید و سعی در سرزنش کردن و تنبیه او نباشید. برای اینکار گوش سپردن به قصه های صوتی کودکانه سمینا از رادیو قصه کودک بهترین گزینه برای ازبین بردن دروغگویی کودکتان است.

حرف آخر، شما والدین عزیز می توانید قصه های صوتی کودکانه سمینا را از رادیو قصه کودک دانلود کنید و هر شب برای کودک دلبندتان بگذارید تا گوش دهد.

سپس از او بخواهید قصه هایی را که شنیده برای شما و دوستان و خواهر و برادرش تعریف کند. تعریف کردن یک قصه صوتی کودکانه به تدریج کودک از دروغگویی فاصله و قصه های آموزنده را سرمشق خود قرار داده و او را به فردی قابل اعتماد نزد شما و دیگران تبدیل می کند.

حسادت و قصه صوتی کودکانه

حسادت و قصه صوتی کودکانه

نویسنده : نوشین فرزین فرد

مقدمه: 

وقتی کودکی به دنیا می آید هیچ چیز از دنیا نمی داند. کودک پاک به دنیا می آید. نه حسادت می کند نه پرخاشگر است نه لجباز است نه بی ادب اما وقتی به سن دو سالگی می رسد، رفتارهای اطرافیان بخصوص والدینش را می بیند و از آنها تقلید می کند و فکر می کند بهترین رفتار را والدینش انجام می دهند اما اگر والدینی حسود داشته باشند، ناخودآگاه کودک فرقی نمی کند دختر یا پسر باشد حسود می شود.

نسبت به همسالان خود احساس حسادت را در خود پرورش می دهد از بدترین ویژگی های یک انسان حسادت به همنوع است و این ویژگی در دراز مدت باعث از بین رفتن دوستی ها و دور شد ناطرافیان از یکدیگر می شود. حسادت عارضه ای ست که اگر از دوران کودکی ریشه کن نشود، در بزرگسالی عواقب دشواری را در پی دارد.

لازم به ذکر است برای از بین بردن ویژگی حسادت در ابتدا این والدین هستند که ریشه حسادت را در قلب خودریشه کن کنند و بعد در پی راه حلی برای فروکش کردن حسادت در کودک شان باشند. در این مقاله به چگونگی فروکش کردن حسادت در کودک می پردازیم سارا و ملیکا دو دوست همسن و سال و پنج ساله هستند و در همسایگی همدیگر زندگی می کنند.

سارا هرروز به خانه ی ملیکامی رود تا با او خاله بازی کند. سارا دختری مهربان است و عروسک خودرا به ملیکا می دهد تا بازی کند اما ملیکا به عروسک سارا حسادت می کند. با وجود اینکه سارا، عروسکش را در اختیار ملیکا قرار می دهد تا برای ساعتی با آن بازی کند اما ملیکا دوست دارد عروسک را برای خودش داشته باشد و سارا هر روز با گریه به خانه برمی گردد به تدریج رفت و آمد سارا به خانه ی ملیکا برای خاله بازی کمتر می شود.

سارا دیگر دوست ندارد با ملیکا همبازی شود و یکروز به مادرش می گوید: ملیکا حسوده دیگه خونه شون نمیرم. مادر پیشنهاد می دهد که هر دو به خانه ی ملیکا رفته و با ملیکا صحبت کند. مادر سارا به ملیکا می گوید: ملیکا جان !!! تا به حال قصه های سمینا رو گوش دادی ؟ ملیکا با تعجب می پرسد: قصه های سمینا دیگه چیست؟ مادر سارا جواب می دهد: قصه های سمینا هر شب از رادیو قصه کودک پخش میشن.

سارا هرشب قصه های سمینا رو گوش میده و به راحتی می خوابه .سارا می گوید 《 قصه های سمینا خیلی قشنگن 》ملیکا علاقمند می شودقصه های سمینا را گوش دهد. فردای آن روز ملیکا، سارا را به خانه شان دعوت می کند و قصه های سمینا را برای سارا تعریف می کند. از آن روز به بعد سارا و ملیکا با همدیگر دوست می شوند و ملیکا حسادت نمی کند.

قصه گویی می تواند حسادت را ریشه کن کند اگر کودکی حسود است و به موقعیت خواهر یا برادر یا فرزندان فامیل و یا همسایه حسادت می ورزد و به هیچ عنوان بانصیحت والدین، این عارضه را در خود فروکش نمی کند، می تواند با گوش سپردن به قصه های صوتی کودکانه حسادت را در خود ریشه کن کند چگونه قصه های صوتی کودکانه، حسادت را فروکش می کنند ؟ قصه صوتی کودکانه بهترین گزینه برای ازبین بردن حسادت است.

برای این منظور قصه های سمینا را به کودکتان معرفی کنید، قصه های سمینا، قصه هایی سرشار از مهر و عطوفت و کمک و یاری و به دور از کینه و کدورت و بر اساس آموزه های اخلاقی خوب به گویندگی خاله سمینا طراحی شده اند تا همه کودکان را به گوش سپردن به قصه هایش دعوت می کند و آرامش و امیدواری را هدیه می دهد.

حرف آخر برای کودک خود قصه های سمینا را از رادیو قصه کودک دانلود کنید و به او بگوئید گوش دهد و بعد قصه را برای خواهر یا برادر یا فرزندان فامیل و همسایه که حسادت می ورزد تعریف کند. با قصه گویی کودک حسود برای کودکی که حسادت به او می ورزد، دوستی و محبت و نزدیکی ایجاد شده و از حسادت دور می شود.

از چه زمانی به کودکان میوه بدهیم؟

میوه سرشار از ویتامین‌های بسیاری است که تاثیر به سزایی در رشد و سلامت بدن دارد. برای همه لازم است که میوه مصرف کنند تا ویتامین‌ها و آنتی اکسیدان‌های لازم را دریافت کنند. همان قدر که خوردن میوه برای بزرگسالان لازم و ضروری است، برای کودکان نیز اهمیت دارد.

میوه سرشار از ویتامین‌های بسیاری است که تاثیر به سزایی در رشد و سلامت بدن دارد. برای همه لازم است که میوه مصرف کنند تا ویتامین‌ها و آنتی اکسیدان‌های لازم را دریافت کنند. همان قدر که خوردن میوه برای بزرگسالان لازم و ضروری است، برای کودکان نیز اهمیت دارد.

سن شروع میوه خوردن در کودکان

معمولا کودکان از ۶ ماهگی به بعد آماده غذا خوردن می‌شوند و نوع غذای آن‌ها از حالت مابع به پوره و غذای سفره تغییر می‌کند. در این مرحله کودک با تنوع غذایی زیادی رو به رو می‌شود اما مواد غذایی باید به میزان مناسبی دریافت شود تا معده نوزاد توانایی هضم را داشته باشد. همیشه از مقدار کم شروع کنید و کم‌کم به او غذا بدهید. اوایل با یک قاشق مربا خوری به او غذا دهید. غذاهایی که لعاب دارند برای او آماده کنید.

به تدریج بدن کودک آنزیم لازم برای هضم مواد را ترشح می‌کند. بسیاری از کودکان ممکن است به میوه حساسیت داشته باشند، در این صورت باید میوه‌هایی به آن‌ها بدهیم که باعث بروز حساسیت نمی‌شوند. بهتر است در چند هفته ابتداییِ آغاز تغذیه تکمیلی آبمیوه رقیق را وارد برنامه غذایی او کرد و به تدریج به غلظت آن افزود.

آب هویج و آب سیب مخلوط شده برای کودک مناسب است. با بزرگتر شدن کودک می‌توانید میوه‌ها را به صورت پوره و تکه‌های کوچک به او بدهید تا به روند جویدن و بلعیدن کودک کمک کند. آخرین میوه که وارد برنامه غذایی او می‌شود مرکبات است. البته مرکبات حساسیت‌زا هستند اما آب لیمو شیرین حساسیت کمتری دارد.

بهترین زمان برای خوردن میوه

بهترین زمان برای خوردن میوه زمانی است که معده کودک خالی باشد. معده کودک حجم زیادی ندارد به این خاطر باید به تدریج به او غذا و میوه بدهیم. تغذیه تاثیر فوق العاده‌ای در رشد کودک دارد، به خصوص که کودکان به خاطر رویش دندان لاغر و مریض می‌شوند، پس باید از تغذیه خوبی برخوردار باشند. استفاده از مواد غذایی‌ای که دارای ویتامین‌های معدنی مانند آهن و سی هستند بی نهایت برای کودک مفید است.

آهن از جمله مواد معدنی مورد نیاز بدن است که کودکان بسیار به آن احتیاج دارند. کودک می‌تواند با تغذیه از میوه و خشکبار، نیاز بدنش به آهن را تامین کند. خوردن میوه به صورت میان وعده، و تزئین آن اشتهای کودک را تحریک می‌کند. البته باید توجه داشته باشیم که زمان خوردن میان وعده تا وعده اصلی طولانی باشد تا جلوی اشتهای کودک را نگیرد.

کودکانی که دچار افت قند خون می‌شوند بهتر است سیب مصرف کنند تا عملکرد بهتری در یادگیری داشته باشند.

میوه برای کودکان چاق

سرعت رشد کودک بسیار زیاد است و وزن او به شدت رو به افزایش است. اما از سال سوم رشد کودک کندتر می‌شود و به قد او اضافه می‌شود. حتی ممکن است کودک دچار بی اشتهایی شود و خیلی کمتر غذا بخورد. در این شرایط وقتی آبمیوه یا میوه شیرین به کودک داده می‌شود آن را به صورت بافت چربی ذخیره می‌کند. البته مصرف تنقلات و شیرینی‌ها و شکلات کالری بیشتری نسبت به میوه دارند و بهتر است که از برنامه غذایی کودک حذف یا میزان‌شان کمتر شود.

تاثیر پوست میوه برای کودک

پوست میوه مواد مغذی بسیاری دارد اما به شرطی که عاری از هرگونه مواد شیمیایی سمپاشی باشد. پوست برخی از میوه‌ها به دلیل داشتن فیبر ممکن است نفاخ باشند و برای جویدن کودک مناسب نباشند. در این شرایط توصیه می‌شود که بدون پوست مصرف شوند.

مقدار مصرف میوه برای کودکان

کودکان با خوردن پروتئین‌ها، چربی‌ها و مواد قندی کالری زیادی دریافت می‌کنند. می‌توان به جای خوردن بعضی خوراکی‌ها، میوه را جایگزین آن کرد. البته مصرف باید به حدی باشد که کودک دچار مشکل نفخ و دل درد نشود. خوردن نوبرانه‌ها با سمپاشی نادرست منجر به مسمومیت کودک می‌شود. برای جلب نظر کودک می‌توانید از سالاد میوه استفاده کنید و مقداری آبمیوه داخل آن بریزید تا طعم دار شود.

چگونگی شستن میوه‌ها

برای شستن میوه‌ها باید حتما آن‌ها را ضدعفونی کرد. مقداری ماده ضدعفونی کننده در مقداری آب بریزید و بگذارید در آب حل شود. چند دقیقه صبر کنید سپس میوه‌ها را بشویید.

رفع عطش کودک

کودک به خاطر تعریق و اسهال و استفراغ آب زیادی از بدن را از دست می‌دهدو دچار کم آبی می‌شود. برای رفع عطش کودک بهتر است به او آب و آبمیوه بدهید تا عطش او برطرف شود. مصرف مواد قندی به جای آب برای رفع عطش کودک مؤثر است.

مادرانه های مریم ۴-رادیو قصه کودک

 

لطفا زمزمه کنید

چون مادرانه‌ها مانند زمزمه است

آهسته و آرام

مادرانه مریم مجتهدی عزیز

تاریکی شب همه جا خودنمایی میکنه. همه جا سکوت و سیاهیه. ماه مثل الماس در حال درخششه و چقدر زیباست. کنار پنجره نشستم و به آسمون نگاه کردم. بغض کردم و به فکر فرو رفتم.
یاد خونه مادر بزرگ افتادم. خونه ای که سراسر عشق بود و محبت. خونه‌ای که برای من رنگ قشنگ سادگی داشت. چون کودکی‌ام را در آنجا گذرانده بودم. چه حال و هوایی داشت. یادش بخیر. صبح‌ها با صدای رادیوی مادر بزرگ بیدار می‌شدم که اذان می‌گفت. به زور چشمامو باز می‌کردمو و مادر بزرگ رو می‌دیدم که چادر سفید نماز به سر داره و عین فرشته‌ها شده. جانماز مادر بزرگ بوی خدا می‌داد. بوی خالص عشق و دعا. دست‌هاشو که رو به آسمون می‌برد دلم قرص می‌شد که همه چی خوبه چون مطمئن بودم خدا دعاشو مستجاب می‌کنه. همیشه چند تا گلبرگ محمدی توی سجادش بود. عطر گل‌ها تو فضای اتاق می‌پیچید. خواب آلود نگاهش می‌کردم و دوباره چرت میزدم که ایندفعه از عطر چای و نون بربری بیدار می‌شدم. وای که چه سفره ای بود. بعد از صبحونه مادر بزرگ می‌رفت سراغ نهار. غذاهای خوشمزه‌ش که با آب و تاب مخصوص خودش پخته می‌شد. وای که چه عطر و بویی داشت. انگار چاشنی جادویی قاطی غذاهاش می‌ریخت. خیلی وقت‌ها قابلمه خورش رو روی چراغ سبز علاالدین میزاشت و معتقد بود غذا باید نم نم جا بیفته. از غذا که مطمئن می‌شد می‌رفت سراغ حیاط و شمعدونی‌ها و حسن‌یوسف‌ها. وقتی پنجره رو باز می‌کرد و با شیلنگ صورتی رنگش به گل‌ها آب می‌داد بوی خاک خیس خورده همه جا میپیچید‌.من عاشق این بو بودم.پروانه های رنگی روی گلها مینشستن و لابه لای شمعدونیهای رنگی ژست میگرفتن.
حوض آبی شش ضلعی روبروی پنجره همیشه پر از آب بود و ماهی‌های قرمز کوچولو.
وقتی از ته حیاط نگاه می‌کردم چه منظره قشنگی بود. یادمه پدربزرگ هندونه می‌گرفت و می‌نداخت توی حوض تا خنک بشند. خدا رحمتش کنه. بعدازظهر که می‌شد مادربزرگ حیاط رو آب میپاچید و فرش قرمز مخصوص رو پهن می‌کرد. پشتی می‌آورد و هممون رو صدا می‌زد. پدر بزرگ آماده بود تا نوه‌ها جمع بشن و به هر کدوممون یه قاچ هندونه بده. یادمه می‌خندید و بهم می‌گفت تو شیر زنی باید دوتا بخوری. الحق که بزرگ بودن، منم برای اینکه خودمو بیشتر تو دلش جا کنم تا آخر می‌خوردم. وای که چه روزایی قشنگی بود. آه که چه زود گذشت.
اما امروز مادر بزرگ نایی برای پهن کردن سجادش نداره. شمعدانی‌هاش پژمرده شدن و پروانه ها آواره. خیلی وقته که دیگه چراغ علا الدین روشن نشده. دیگه بوی غذاهای خوشمزش نمیاد.ماهی های قرمز حوض مردن و فرش قرمز خیلی وقته لوله شده کنار حیاط.
خیلی دلم گرفته.رو به آسمون کردم و از خدا خواستم تا بتونم دوباره مادر بزرگ مهربونم رو ببینم و سرمو روی پاهاش بزارم.آخه من هنوز همون نوه کوچولوشم که نیاز دارم موهامو با دستای لرزونش نوازش کنه.اما دیگه دستاش توان نوازش کردن هم نداره.
تو حال خودم بودم که یکدفعه فربد اومد و پرسید مامان داری گریه میکنی؟
گفتم نه پسرم زیاد به ماه خیره شدم چشمام میسوزه. دوباره پرسید میای پیشم بخوابی و با هم قصه جدید خاله سمینا رو گوش بدیم.
انگار متوجه آشفتگیم شده بود. به زور لبخند تلخی زدم گفتم بله عزیزم. معلومه که میام.
مریم مجتهدی

 

مادرانه های مریم ۳-رادیو قصه کودک

 

لطفا زمزمه کنید

چون مادرانه ها مانند زمزمه است

آهسته و آرام

مادرانه مریم مجتهدی عزیز

ماجرای پسر یکی یه دونه
صبح شده بود‌.مادر نه نگاهی به ساعت انداخت.ساعت نزدیک ده بود و فربد هنوز خواب بود.آخه شبا تا دیر وقت داشت قصه های خاله سمینا رو گوش میکرد. مامانش هم بهش اجازه میداد چون تو تعطیلات تابستونیه و مدرسه تعطیله.مامان فربد آروم رفت تو اتاقش.دید پسر کوچولوی نازش دستای کوچولوشو گذاشته زیر صورت گردش و رو به خرس سفید و پشمالوش خوابیده.پتوی آبی رنگش رو دور خودش پیچیده بود و یکی از پاهاش طبق معمول از روی تختش آویزون بود.خندش گرفت.پرده رو کنار زد تا آفتاب اتاق فربد رو روشنتر کنه.ارکیده سفید پشت پنجره زیر نور خورشید میدرخشید.مامان آروم رفت سمت فربد و گفت
عشق مامان..عزیز دلم.پاشو پسرم صبح شده.چشای قشنگتو باز کن پسرم
فربد در حالی که چشماش بسته بود لبخندی زد و لپای گردش چال شد و با چشمای بسته گفت
صبحت بخیر مامان جونم
مامان گفت .صبحت بخیر عشقم.زود بیا دست و صورتتو بشور و صبحونه بخوریم آخه منم گرسنمه چون منتظر موندم تا با هم بخوریم.
فربد کوچولو گفت
چشم مامانی الان میام.
مامان به سمت آشپزخونه رفت تا میز صبحانه رو آماده کنه.
خب نون سبوسدار رو آوردم.مربا و کره هم که هست.آهان پنیر و گردو هم بیارم بعلاوه شیر و عسل.خب تقریبا همه چی آمادس.اما چرا هنوز فربد نیومد.
مادر باصدایی که یه کم جدی بود گفت
فربد اومدی مامانی؟
فربد گفت یه لحظه صبر کن مامان

چند دقیقه ای گه گذشت مامان دید صدای فربد نمیاد .دوباره صدا زد
فربد…
فربد گفت مامان میشه با تبلت بیام؟
مامان عصبانی شد و گفت وقت صبحانه و غذا تبلت تعطیله پسرم.زود بیا سر میز
فربد اومد اما با تبلت
مامان یه نگاه عصبانی انداخت اما چیزی نگفت
فربد دوباره سوال کرد
مامان میشه با تبلت
این بار مامان واقعا عصبانی شد..و فربد سکوت کرد
اما واقعا درسته بچه ها اینقدر ماماناشونو ناراحت کنن

مریم مجتهدی

مادرانه های مریم ۲-رادیو قصه کودک

 

لطفا زمزمه کنید

چون مادرانه ها مانند زمزمه است

آهسته و آرام

مادرانه مریم مجتهدی عزیز

 

روی کاناپه نشسته بودم و داشتم کتاب میخوندم.یه رمان قدیمی از ر.اعتمادی .نگاهی به اطرافم انداختم تا نیمه اتاق آفتاب افتاده بود.انگارخورشید خانم قدرت نمایی میکرد.دلم چای یا قهوه میخواست اما تو این گرما اصلا نمیچسبید. حسابی کلافه شده بودم.کتاب رو کنار گذاشتم و رفتم سراغ یخچال.پارچ آبی که با تخم شربتی پر شده بود رو برداشتم و یه لیوان خوردم.فربد رو صدا زدم که میخوره یا نه.که طبق معمول گفت نه.به سمت گلهای توی گلدونا رفتم، معلوم بود اونا هم گرمشونه.براشون پنکه روشن کردم تا یه کم خنک شن.با خودم گفتم هیچ نوشیدنی عین چای سبز سرحالم نمیکنه این بود که کتری برقی رو روشن کردم و توی لیوان در دار مخصوصم چای خوش عطر سبز رنگ رو ریختم.با فنجونم به سمت اتاق برگشتم و دوباره کتابمو برداشتم و شروع به خوندن کردم که فربد اومد و پرسید.مامان میای با هم قصه های خاله سمیناروگوش کنیم.گفتم معلومه عزیزم.مشخص بود فربد هم کلافس.چون هیچوقت وسط روز قصه گوش نمیکرد.شایدم دلش برای صدای خالش تنگ شده .کاملا واضح بود که نیاز به آرامش و استراحت داره و تنها تسکین دهندش رادیو قصه هست.تبلتش رو آورد.کنارم نشست و گفت میخوام سرمو بزارم روی پات و من با کمال میل بغلش کردم و سرشو گذاشت روی پام.نگاهی به صورتش انداختم.مشتاق شنیدن قصه جدید خاله سمینا بود.یه قل دو قل یکی از قصه های مورد علاقه همه ما بود.انگار منم با گوش دادن به قصه آروم شده بودم.با موهای پسرم بازی کردم.حسابی نگاهش میکردم.یه جاهایی از قصه میخندید و گونه های گردش چال میشد منم ضعف میکردم از ذوق کردنش.احساس کردم چشماش داره سنگین میشه.با موهاش بازی کردم.عاشق موهای صافشم.قصه ها پشت سر هم می اومدن و صدای سمینای مهربون تو فضا میپیچید .فربد خوابش برد و من محو کودکم بودم.با خودم فکر کردم تا کی پسرم سرش رو روی پاهام میزاره.تا کی میتونم با موهاش بازی کنم .تا کی میتونم مال خودم بدونمش.اما اگه بیدار بود اجازه نمیداد موهاشو لمس کنم چون میگه من دختر نیستم که.و باید بپذیرم کودکم امانت خداس کنار من.و من مالک اون نیستم..و این واقعیت اصلا برام خوشایند نیست.دلم نمیخواد هبچوقت ازش دور باشم.کاش بتونم قدر این لحظه ها رو بیشتر بدونم.
خدایا از اینکه فرصت مادر شدن رو بهم دادی ازت ممنونم. چند بار بوسیدمش.و چه لذتی داره ❤️
کاش همه ما مادرها قدر کودکهای دلبندمونو بدونیم.
مریم مجتهدی.

مادرانه های مریم-رادیو قصه کودک

مریم مجتهدی عزیز

Maryam:
مهمونا رفتن.به ساعت نگاه کردم داشت از یازده میگذشت.ای وای ،از ساعت خواب فربد گذشته و هنوز بیداره
به استکانهای چای روی میز نگاه کردم.ظرفهای میوه که تکه های نخورده شده درونش بود و بازم اسراف شده بود.نگاهم چرخید به سمت گلدون شیشه ای بامبو که بعد از هرس کردنشون آبشون کم شده بود و داشتم فراموش میکردم.با عجله میز رو مرتب کردم.رفتم سمت آشپزخونه.وای که چقدر شلوغ بود.صدای فربد از تو اتاق بلند شد و گفت
آب
یک لحظه عصبانی شدم و گفتم اولا باید بگی لطفا دوما خودت بیا بخور پسرم
بعدم‌مشغول کارام شدم.تو فکرش بودم که بچم تشنه س اما نباید تنبلی کنه و باید تبلتش رو بزاره کنار و بیاد آب بخوره..شیشه ترشی و سیر ترشی رو سرجاش گذاشتم.نگاهی به دور و برم انداختم که دیگه کاری نمونده باشه .لیوان رو پر از آب کردم و گذاشتم روی میز آشپزخونه و با لحنی جدی گفتم
پسرم بیا آب بخور برات گذاشتم رو میز
صدای پاهای کوچولوی فربد اومد .انگار دلم آروم شد که دیکه تشنه نیست.از صدای قورت قورت خوردنش خندم گرفت.بغلش کردم و بوسیدمش .وای که وقتی تو آغوشمه چه آرامشی دارم.گفت مرسی مامان.گفتم نوش جونت عشقم گوارای وجودت.
گفت مامان امشب پیشم میخوابی با هم قصه خاله سمینا رو گوش کنیم.گفتم بله عزیزم.بریم مسواک بزنیم.در همین حین دیدم صدای خروپف همسرم میاد..یه کم خیالم راحت شد که خوابه.آخه اونم پسر بزرگمه❤️اینطوری بود که با خودم گفتم خوبه وقت بیشتری با فربد میتونم بگذرونم.کنارش دراز کشیدم سنگی که مخصوص ماه تولدم بود رو محکم تو دستش گرفته بود.شبها بدون اون سنگ نمیخوابه.بوسم کرد و گفت این مامان قلابیه منه.هر وقت نباشی با مامان قلابی میخوابم.و شروع کرد به دلبری کردن.
خدایا چه آرامشی دارم کنار فربد.مگه چند وقت دیگه‌میتونم کنارش بخوابم.موهاشو نوازش کنم.صورتشو ببوسم و بو کنم.دلم میخواد زمان متوقف بشه و همیشه کنارم باشه اما نمیشه.دلم میخواد بتونم از این فرصت کمی که دارم نهایت استفاده رو ببرم.
خودشو تو بغلم جا کرد و گفت مامان قصه پنی قشقرق رو بیار لطفا.سفت بغلش کردم .صدای گرم و گیرای خاله سمینا تو اتاق پیچید وای که چقدر عاشق صداشم.فربد همیشه تا آخر قصه ها بیدار میموند اما من یه موقعها خوابم میبرد.تازه چشام گرم شده بود که
یکدفعه صدای فربد اومد که گفت مامان سگا به بهشت نمیرن؟گفتم چرا عزیزم سگا هم به بهشت میرن.گفت مگه سگا انسانن؟گفتم انسان نیستن اما خوش قلب و مهربونن.و بهشت جای همه مهربوناس.بعد گفت به نظر من اصلا بهشت وجود نداره.
پرسید مامان به نظر تو بهشت وجود داره؟ترجیح دادم جوابی ندم که ازش سوالی در بیاد.گفتم نمیدونم پسرم.من بهشت نرفتم.اما یه بهشت کوچولوی پنج نفره تو ذهنم دارم.گفت کجاس؟
گفتم خونمونه..جایی که تو هستی .بابا هست.دایی حمید و مامانی هستن بهشته منه..خوشحال شد و خندید گفت منم این بهشتو دوست دارم.
گفت میخوابم که خواب بهشتمونو ببینم.چشمای بادومیش رو بست و دوباره بوسم کرد.کم کم صدای نفساش عمیق تر شد.عشق کوچولوی من خوابش رفت.دستش رو مشت کرده بود و مامان قلابی رو سفت گرفته بود.آروم از کنارش بلند شدم .دلم نمیخواست از آغوشش جدا شم.اما پسرم دیگه داره مرد میشه و دوتایی رو یه تخت جا نمیشیم.رفتم پشت پنجره.باد می اومد. انگار درختا دخترای مو سیاهی بودن که موهاشون رو به دل باد سپرده بودن .به ماه نگاه کردم که همه جارو روشن کرده بود.آهی بلند از ته دل کشیدم.گفتم خدایا میشه زیر این آسمونت بهشت پنج نفرمون تکمیل شه.دنیا به این بزرگی و این همه انسانهای مهربون اما یه گوشه دلم تنهاس.یه نگاه به فربد انداختم .صورت مظلومش زیر نور ماه میدرخشید.گریم گرفت.نتونستم جلوی اشکامو بگیرم.میدونی چرا؟امروز میگفت مامان من خیلی تنهام.دلم میخواد داداش بشم.
بغضم ترکید.قربون بزرگی و حکمتت برم خدا.اگه صلاح میدونی یه نظری به دل پسر کوچولوی من بکن.
خودمو جمع و جور کردم رفتم سمت آشپزخونه.انقدر بغض داشتم گلوم درد گرفت..آب خوردم و اشکامو پاک کردم.و به امید فردایی بهتر سعی کردم آروم بشم.من دیگه عادت کردم بغض هام رو با آب قورت بدم.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
مادرانه ی مریم عزیزم ارسالی از آلمان