بزی دروغگو

اسم قصه: قصه صوتی بزی دروغگو
قصه گو: سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم: رویا مومنی 🌱
گروه سنی: ۱ تا ۷ سال
موضوع:دروغگویی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❤️متن قصه:
روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، بزی همراه مامان بزی و بابا بزی زندگی می کرد.
بزی بازیگوش و دروغگو بود و با دروغ هاش حیوونای جنگل رو که زودباور بودند رو سرگرم می کرد .
یه روز که مثل هر روز بزی توی جنگل قدم می زد با خودش گفت
((بع بع …بع بع ..دیگه دروغی ندارم که بگم تا حیوونا رو سرگرم کنم . ))
بعد از مدتی فکر کردن گفت (( آهان حالا فهمیدم ))
بزی دروغگو هیجان زده وبا صدای بلند گفت(( بع بع …جنگل آتیش گرفته…بع بع..جنگل آتیش گرفته))
حیوونای جنگل با صدای بزی دروغگو از لونه هاشون بیرون اومدند و با سرعت به سمت بزی دروغگو رفتند تا ببینند چه اتفاقی افتاده.
وقتی حیوونای جنگل ، نزدیک بزی دروغگو شدند با ترس پرسیدند (( چی شده بزی ؟ جنگل آتیش گرفته؟ کو ؟ کجای جنگل ؟))
بزی دروغگو خندید و گفت (( بع بع … دروغ گفتم ))
حیوونای جنگل با ناراحتی و عصبانیت به لونه هاشون برگشتند.
چند روز بعد بزی دروغگو با بوی سوختگی از خواب بیدار شد و وقتی از لونه بیرون رفت ، از تعجب خشکش زد.
جنگل واقعا آتیش گرفته بود و آتیش نزدیک لونه ی بزی دروغگ رسیده بود.
بزی دروغگو و مامان بزی و بابا بزی هر چقدر فریاد زدند فایده ای نداشت .حیوونای جنگل فکر کردند که دوباره بزی دروغگو دروغ گفته و به همین دلیل برای کمک نرفتند.
🦋رادیو قصه کودک
🦋خاله سمینا
🦋قصه صوتی کودکانه

میمون نامرتب

اسم قصه: قصه صوتی میمون نامرتب
قصه گو: سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم: رویا مومنی 🌱
گروه سنی: ۱ تا ۷ سال
موضوع:بی نظمی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio

🌹متن قصه:
روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، میمون کوچولو همراه مامان میمون و بابا میمون و خواهر کوچولوش ، می مو زندگی می کرد.
میمون کوچولو خیلی نامرتب بود و هرچقدر مامان میمون می گفت (( میمون کوچولو! اتاقت رو تمیز کن . خیلی نامرتبه))اما میمون کوچولو به حرف مامان میمون گوش نمی داد.
یه روز که مثل هر روزاتاق میمون کوچولو نامرتب بود ، می مو وارد اتاق شد ، یهو جیغ زد و بعد گریه کرد.
مامان میمون با صدای جیغ می مو فوری از آشپزخونه بیرون اومد و خودشو به اتاق میمون کوچولو رسوند. بابا میمون هم فوری از اتاق پذیرایی خودشو به اتاق میمون کوچولو رسوند.میمون کوچولو هم نزدیک می مو شد تا ببینه چه اتفاقی افتاده.
می مو گریه کنان گفت (( یه چیزی توی پام رفت و درد گرفت ))
مامان میمون زمین رو نگاه کرد . یه لگوی کوچیک دید که درست زیر پای می مو افتاده بود .
میمون کوچولو دست دراز کرد و لگوی کوچیک رو از روی زمین برداشت .
مامان میمون به میمون کوچولو اخم کرد و بعد پای می مو رو نگاه کرد و گفت (( هیچی نشده می مو ! خدا رو شکر اتفاقی نیفتاد )) و می مو رو بغل کرد و از اتاق میمون کوچولو بیرون رفت. بابا میمون هم با اخم از اتاق میمون کوچولو بیرون رفت.
چند دقیقه بعد میمون کوچولو اتاقشو مرتب کرد و مامان میمون و بابا میمون و می مو رو صدا زد .
وقتی همگی به اتاق میمون کوچولو رسیدند ، با دیدن اتاق مرتب میمون کوچولو، میمون کوچولو رو تشویق کردند.
🦋رادیو قصه کودک
🦋خاله سمینا
🦋قصه صوتی کودکانه

من و تالاب انزلی

اسم قصه: من و تالاب انزلی
قصه گو: سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم: رویا مومنی 🌱
گروه سنی: ۱۰ تا ۱۲ سال
موضوع: ایرانگردی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio

متن قصه:
یه شب بهاری مامان گفت (( شنیدم یه مرکز خرید توی ساحل بندر انزلیه . اسمش کاسپینه . خیلی بزرگه و قیمتهاشم بد نیست ))
هیجان زده گفتم (( آخ جون. توی ساحل دریا و مرکز خرید بزرگ !! بریم ؟؟))
بابا موافقت کرد و گفت (( اتفاقا خوبه . تالاب انزلی هم میریم ))
گفتم (( تالاب !! تالاب دیگه چیه ؟))
بابا جواب داد (( تالاب از بوجود اومدن اکو سیستم های خشکی و دریایی بوجود میاد و مثل دریا و دریاچه هم نیست . اطرافش و حتی داخل تالاب پر از گیاهان و گل هاست ))
گفتم (( پس باید جای قشنگی باشه ))
بابا گفت (( بله ))
وقتی تعطیلات آخر هفته از راه رسید و به ساحل بندر انزلی رسیدیم وبعد از اینکه مامان از مرکز خرید کاسپین خرید کرد و توی ساحل انزلی قدم زدیم و من و بابا کمی در دریا شنا کردیم ، به سمت تالاب انزلی حرکت کردیم.
از دیدن نیلوفرهای آبی و نی زارها و لاله های دریایی ذوق زده شدم مخصوصا وقتی که سوار قایق شدیم از دیدنشان سیر نمی شدم و دوربینمو از کیفم بیرون آوردم و مشغول عکسبرداری شدم و حسابی با تالاب انزلی خاطره ها و عکس های خوبی ثبت کردم .
رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه