شنل‌قرمزی + قصه‌های کودکانه

 

شنل قرمزي داستان فولكوريك اروپايي است در باره گرگي كه مي خواهد دختركي را گول بزند و او و مادربزرگش را بخورد.

اولين بار اين قصه در قرن هفدهم توسط شارل پرو كه فرانسوي بود نوشته شد. در پايان قصه گرگ شنل قرمزي و مادربزرگش را مي خورد و اين موضوع درس عبرتي براي افراد ساده لوح مي شود كه حرف گرگ ها ر ا باور نكنند. برادران گريم در قرن نوزدهم داستان را بازنويسي مي كنند و روايت چنين است: هيزم شكن به صحنه وارد مي شود و شنل قرمزي و مادربزرگش را نجات مي دهد.

خلاصه داستان شنل قرمزی:

شنل قرمزي دختركي كوچك است، او با عبور از جنگل مي خواهد براي مادربزرگش كه مريض است غذا ببرد. مادرش تاكيد كرده بود كه سريع به خانه مادربزرگ برود و با غريبه ها حرف نزند. ولي گرگ بدجنس مي خواهد دخترك را به همراه  غذاي مادربزرگش كه در سبد است، بخورد.او با قايم شدن در پشت درختان و تپه ها شنل قرمزي را تعقيب مي كند و به اونزديك مي شود و از او مي پرسد كجا مي رود، دخترك  هم از روي سادگيش به گرگ مي گويد كه خانه مادربزرگش مي خواهد برود.

گرگ مي گويد چند شاخه گل هم براي مادربزرگت ببر، دخترك با گوش دادن به حرف گرگ از مسير خود دور مي شود.گرگ هم به خانه مادر بزرگ مي رود و مي گويد شنل قرمزي است، مادر بزرگ هم باور مي كند و در را براي گرگ باز مي كند. گرگ مادربزرگ را مي خورد و لباس او را مي پوشد، بر روي تخت مادربزرگ دراز مي كشد و منتظر دخترك مي ماند.

وقتي كه شنل قرمزي به خانه مادربزرگ مي رسد متوجه مي شود كه او مادربزرگش نيست و قيافه او عوض و صداي او كلفت شده است. دخترك از مادربزرگش مي پرسد «چرا چشمهايت بزرگ شده است»«چرا دست‌هایت بزرگ شده است؟» گرگ گفت: تا تو را زيباتر ببينم و بهتر آغوشت بگيرم. و همان موقع گرگ از تخت پايين مي آيد و شنل قرمزي را هم مي خورد، مجددا مي خوابد. در نسخه اول داستان در همين جا به پايان مي رسد ولي در نسخه هاي بعدي همچنان ادامه دارد:

هيزم شكن و شكارچي كه از آنجا عبور مي كردند، صداي فرياد و گريه هاي شنل قرمزي را مي شنوند و به كمكش مي آيند. هيزم شكن با تبرش شكم گرگ را پاره مي كند و شنل قرمزي و مادربزرگش را سالم از شكم گرگ بيرون مي آورد.بعد همگي شكم گرگ را با سنگ پر مي كنند. گرگ بيدار مي شود و مي خواهد فرار كند ولي بدليل سنگيني نمي تواند راه برود و مي افتد و مي ميرد.

اين قصه نشان مي دهد كه محيط خانه  امن است ولي در دهكده و جنگل خطرات زيادي وجود دارد؛ مهمتر از همه كودكان بايد به حرف بزرگترهايشان گوش دهند و به افراد دورو و خطرناك نبايد اعتماد كنند.

كلمات كليدي: داستان, فولكوريك, بازنويسي, قصه كودك

فوق توصيف: شنل قرمزي داستان فولكوريك اروپايي است در باره گرگي كه مي خواهد دختركي را گول بزند و او ومادربزرگش را بخورد.

شما می تونید ما را از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خالهسمینا دنبال کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *