خروس جنگجو

اسم قصه: خروس جنگجو🐓
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم: رویا مومنی🌱
گروه سنی : ۱ تا ۳ سال
موضوع: پرخاشگری
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio

متن داستان
روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، آقا خروسه همراه خانم مرغه و جوجه هاش زندگی می کرد.
آقا خروسه خیلی دعوایی بود و هر کدوم از حیوونای جنگل نزدیکش می شدند ، با صدای بلند حرف می زد و باهاشون دعوا می کرد و می جنگید.
یه روزی یه اتفاق عجیبی توی جنگل افتاد.
آقا خروسه مثل هرروز صبح از لونه اش بیرون اومد و قوقولی قوقو کرد تا همه حیوونای جنگل از خواب بیدار شَن اما هر چقدر قوقولی قوقو کرد هیچ کس بیدار نشد .
در همین موقع صدای قوقولی قوقو ی یه خروس جدید شنید و همه ی حیوونای جنگل شاد و سرحال از خواب بیدار شدند.
آقا خروسه با تعجب به اطراف نگاه کرد تا ببینه خروس جدید کجاست اما هر چقدر نگاه کرد خروس جدید رو پیدا نکرد .
آقا خروسه ناراحت و غمگین به وسط جنگل رفت تا مثل همه کنار میز صبحونه بشینه و صبحونه بخوره.
خاله خرسه از روی صندلی بلند شد و گفت
(( سلام صبح بخیر دوستان !))
همه حیوونای جنگل با خوشحالی جواب دادند (( سلام صبح بخیر خاله خرسه!))
خاله خرسه به خروس جدید که کنار صندلی خاله خرسه نشسته بود اشاره کرد و گفت
(( دوستان عزیز! میخوام خروسی رو به شما معرفی کنم. خروسی و خونواده اش از جنگل بالایی اومدن . متاسفانه جنگل بالا آتیش گرفته و لونه ی خروسی هم آتیش گرفت . حالا از امروز خروسی ، ساکن جنگل ما میشه و ما ها رو از خواب بیدار می کنه ))
آقا خروسه با شنیدن این خبر بدون اینکه صبحونه بخوره از روی صندلی بلند شد و همراه خانم مرغه و جوجه هاش به لونه اش برگشت.
وقتی توی لونه ناراحت و غمگین نشسته بود، صدای در بلند شد.‌
آقا خروسه در رو باز کرد . گربه سفید پشت در بود.
گفت ((میو میو ! آقا خروسه ! چیزی شده ؟چرا صبحونه نخورده برگشتید لونه تون؟))
آقا خروسه قوقولی قوقویی کرد و جواب داد (( مگه نشنیدی خاله خرسه چی گفت ! امروز صبح صدای همون خروس جدیده که خاله خرسه معرفی اش کرد رو شنیدم . دیگه به من نیازی نیست ))
در همین موقع آقا خروسه و گربه سفید صدای حیوونای جنگل رو که از کنار لونه ی آقا خروسه می گذشتند، شنیدند
(( آخیش ! از دست آقا خروسه راحت شدیم. ))
(( آره . آقا خروسه همش دعوا می کنه و خوش اخلاق نیست .))
(( این خروسی چقدر خوش اخلاقه . خونواده اش هم همین طور ))
آقا خروسه با شنیدن این حرفها بیشتر ناراحت شد .
گربه سفید گفت (( یادته همش می گفتم آقا خروسه ! اینقدر دعوا نکن . شنیدی حیوونا چی می گفتن ))
آقا خروسه قوقولی قوقوی بلندی کرد و از لونه اش بیرون رفت و گربه سفید و خانم مرغه و جوجه هاش هم دنبالش راه افتادند.
آقا خروسه وسط جنگل قوقولی قوقوی بلندی کرد. همه ی حیوونای جنگل که صبحونه خورده بودند و به لونه هاشون برگشتند ، از لونه هاشون بیرون اومدند و دوباره به وسط جنگل رفتند تا ببینند چه اتفاقی افتاده آقا خروسه قوقولی قوقو می کنه .
وقتی حیوونای جنگل وسط جنگل جمع شدند ، آقا خروسه نزدیک خروس جدید شد و گفت (( به جنگل ما خوش اومدی خروسی! خوشحالم همکار جدید مو می بینم . من کمکت می کنم ))
خاله خرسه و گربه سفید و بقیه حیوونای جنگل که از مهربونی آقا خروسه تعجب کرده بودند برای آقا خروسه دست زدند.
از همون روز آقا خروسه با هیچ کدوم از حیوونا دعوا نکرد و مهربون شد.

رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *