کلاغ پلیس اسم قصه: قصه صوتی کلاغ پلیسقصه گو: سمینا❤️نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀تنظیم: رویا مومنی 🌱گروه سنی: ۱ تا ۷ سالموضوع: آشنایی با مشاغلآدرس کانال تلگرام👇🆔 @childrenradioمتن داستانروزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، کلاغ سیاه ، پلیس بود.کلاغ پلیس هرروز توی اداره پلیس حاضر می شد.یه روز کبوتر خان با نگرانی وارد اداره پلیس شد.کلاغ پلیس گفت (( سلام کبوتر ! چی شده؟))کبوتر خان با نگرانی جواب داد(( سلام کلاغ سیاه! دیشب خونه مو دزد زد ))کلاغ پلیس پرسید (( دیشب خونه نبودی ؟))کبوتر خان جواب داد(( نه . دیشب با خانواده ، جشن عروسی دعوت بودن و وقتی برگشتیم دیدیم خونه مون ریخت و پاش شده و همه وسایل بهم ریخته اند و طلاهای همسرم هم دزدیدند ))کلاغ پلیس برگه ای رو به دست کبوتر خان داد و گفت (( این فرم و پر کن ))کبوتر خان برگه رو از دست کلاغ پلیس گرفت و پر کرد.کلاغ پلیس گفت (( نگران نباشید. به زودی دزدو پیدا می کنیم))کبوتر خان تشکر کرد و از اداره پلیس بیرون رفت.چند روز بعد کلاغ پلیس با کبوتر خان تماس گرفت و خبر از پیدا شدن دزد خونه اش داد.کبوتر خان با خوشحالی گفت(( خوش خبر باشی کلاغ پلیس! چطوری پیداش کردید؟ ))کلاغ پلیس جواب داد (( از وقتی دزدی خونه تو اعلام کردی ، نگهبان شب اطراف خونه ات گذاشتم تا نگهبانی بده و دزد رو پیدا کنه . حدسمون درست بود. روباه مکار برمی گرده تا از خونه های اطراف خونه ات دزدی کنه و نگهبان شب دستگیرش می کنه ))کبوتر خان دوباره از کلاغ پلیس تشکر کرد و برای کلاغ پلیس دعا کرد. رادیو قصه کودک خاله سمینا قصه صوتی کودکانه
شاد بودن را انتخاب کن 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋پادکست شماره۱: شاد بودن را انتخاب کن🍎گروه سنی: ۹ تا ۱۲سال😊گوینده: سمینا❤️تنظیم کار: رویا مومنی🍀@childrenradio✋سلامممنون از اینکه به صدای سمینا در رادیو قصه کودک گوش می کنید✔️شاد بودن یک انتخاب است🦋بچه ها هدف من از این فایل صوتی این است که به شما کمک کنم ذهنتان را، فکرتان را طوری برنامه ریزی کنید که هر روز ، هر روز ، شاد بودن، خوشحال بودن و شادمانی را انتخاب کنیدمهم نیست اگر وارد کلاس میشی و همکلاسی که کنار تو و نزدیک تو میشینه با تو قهر کردهیا اگر امروز توی تیم ورزشی بسکتبال نتونستی گل بزنیمیدونیدر نهایت تو هستی …آره …خود تو هستیخود تو هستیکه انتخاب میکنییعنی ، یعنی خود تو هستی که انتخاب می کنی زندگیت چطوری بگذرهدقیقا ، دقیقا به خود تو و انتخاب هات بستگی دارهمثل وقتی که میری توی مغازه بستنی فروشی ، این تو هستی که انتخاب میکنی بستنی شکلاتی بخوری یا توت فرنگی یا شکلاتی توت فرنگی ، واااای عاشقشششمیه جایی خوندم که یه نفر به اسم آبریم لیم بیم بیماو ، نه نه نه نهآبرانی دلینی پالینیاو ، نه نه نهبذار یه کم فکر کنمامممم……….آهانآبراهام لینکلناگه اشتباه نکنم ، آخه اسمش خیلی سخت بود✔️اون میگه بیشتر مردم به همون اندازه ای که خودشون تصمیم گرفتن شاد باشن ، شاد هستن .امممچه جمله ی جالبی ، نه؟یعنی هر اندازه ای که بخوای و خودت ، خودت تصمیم گرفته باشی میتونی شاد باشیآره✔️شاد بودن یه انتخابهپس لطفا سعی کن هر روز مثل وقتی که میری توی بوفه ی مدرسه تا یه آب نبات چوبی خوشششمزه انتخاب کنی شاد بودن رو هم انتخاب کنیایا اگه امروز اون جامدادی قشنگت که خییلی دوسش داشتی به هر دلیلی درست یا غلط از روی میز افتاد و شکست ، لطفا باز هم شاد بودن رو انتخاب کن✔️شاد بودن یک انتخاب است❤️لطفا شاد بودن رو انتخاب کنیدرادیو قصه کودکخاله سمیناشاد بودن
قاضی مار اسم قصه: قصه صوتی قاضی مارقصه گو: سمینا❤️نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀تنظیم: رویا مومنی 🌱گروه سنی: ۱ تا ۷ سالموضوع: آشنایی با مشاغلآدرس کانال تلگرام👇🆔 @childrenradioمتن داستانروزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، مار ، قاضی بود.همه ی حیوونای جنگل از قضاوت قاضی مار راضی بودند .روزی که دادگاه سوسکی برگزار شد و وکیل عنکبوت هم وکالت سوسکی رو برعهده گرفته بود، قاضی مار روی صندلی قضاوت نشسته بود.وقتی جلسه ی دادگاه با حضور سوسکی و همسایه ها و وکیل عنکبوت شروع شد و وکیل عنکبوت به قاضی مار علت اختلاف سوسکی با همسایه ها رو توضیح داد و سوسکی و همسایه ها هم توضیح دادند چه اتفاقی افتاده ، قاضی مار گلویش را صاف کرد و گفت(( خب صحبتها رو شنیدم و پرونده هم مطالعه کردم . جلسه ی بعد رای دادگاه رو اعلام می کنم ))منشی قاضی مار اعلام کرد(( هفته ی آینده همین ساعت رای دادگاه اعلام میشه .))وقتی هفته ی بعد از راه رسید و سوسکی و همسایه ها و وکیل عنکبوت در جلسه دادگاه حاضر شدند ، قاضی مار گفت(( با توجه به اینکه هر دو طرفین دعوا مقصر هستند و همسایه ها با وجود چندین بار تذکر از سمت سوسکی بیشترین تقصیر رو بر گردن دارند ،اعلام می کنم همسایه ها مراعات کنند و سروصدا نکنند در غیر اینصورت اگر مراعات صورت نگیرد و دوباره کتک کاری و اذیت و آزار رخ بدهد مجازات در نظر می گیرم .ختم جلسه ))وقتی همه از دادگاه بیرون رفتند ،همسایه ها از سوسکی عذرخواهی کردند و سوسکی هم از همسایه ها عذرخواهی کرد . رادیو قصه کودک خاله سمینا قصه صوتی کودکانه
وکیل عنکبوت اسم قصه: قصه صوتی وکیل عنکبوت🕸قصه گو: سمینا❤️نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀تنظیم: رویا مومنی 🌱گروه سنی: ۱ تا ۷ سالموضوع:مشاغلآدرس کانال تلگرام👇🆔 @childrenradioمتن داستانروزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، عنکبوت ، وکیل بود.همه ی حیوونای جنگل از وکالت وکیل عنکبوت راضی بودند و هر وقت مشکلی پیش می اومد به دفتر وکالت وکیل عنکبوت می رفتند.یه روز سوسکی با عصبانیت وارد دفتر وکالت وکیل عنکبوت شد .وکیل عنکبوت گفت (( سلام سوسکی ! چی شده؟ چرا عصبانی هستی ؟))سوسکی با عصبانیت جواب داد (( به خاطر اذیت و آزار همسایه هام ))وکیل عنکبوت گفت (( میشه دقیق بگی چی شده ؟))سوسکی گفت (( هر شب همسایه ها سروصدا می کنند و نمی زارن بخوابم . ))وکیل عنکبوت گفت (( خب به همسایه ها بگو سروصدا نکنند ))سوسکی گفت (( چند بار گفتم . آخرین بار که تذکر دادم با همسایه ها دعوام شد و کتکشون زدم .اونا هم رفتند از من شکایت کردند. هفته ی دیگه دادگاه دارم ))وکیل عنکبوت گفت (( خیله خوب . وکالت تونو قبول می کنم ))سوسکی آروم شد و گفت (( ممنون. ))وکیل عنکبوت گفت (( سعی خودمو می کنم تا وکالت خوبی دراین پرونده داشته باشم ))سوسکی تشکر کرد و از دفتر وکالت وکیل عنکبوت بیرون رفت .وکیل عنکبوت پرونده ای برای سوسکی باز کرد و تا هفته ی آینده منتظر موند تا در دادگاه از سوسکی دفاع کند .رادیو قصه کودک🦋قصه صوتی کودکانه🦋خاله سمینا🦋
گرگی امدادگر اسم قصه: قصه صوتی گرگی امدادگرقصه گو: سمینا❤️نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀تنظیم: رویا مومنی 🌱گروه سنی: ۱ تا ۷ سالموضوع:مشاغلآدرس کانال تلگرام👇🆔 @childrenradio🌹متن قصهروزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، یه پایگاه اورژانس بود و گرگی یکی از امدادگران پایگاه اورژانس بود.گرگی و امدادگران پایگاه اورژانس هروقت تصادف یا حادثه ای توی جنگل پیش می اومد ، فوری آمبولانس رو روشن می کردند و به سمت محل حادثه می رفتند و حادثه دیدگان رو درمان می کردند.یه شب تلفن پایگاه اورژانس زنگ خورد . پشت خط عمو کرگدن بود(( الو ! اورژانس ))اپراتور اورژانس جواب داد(( پایگاه اورژانس جنگل بفرمایید))عمو کرگدن با نگرانی گفت(( پسرم ! پسرم از نردبون افتاده و نمی تونه راه بره . توروخدا زودتر بیایید))اپراتور اورژانس گفت(( نگران نباشید. فقط به پای پسرتون دست نزنید تا گرگی و امدادگران خودشونو برسونند))عمو کرگدن قول داد و گوشیو قطع کرد .گرگی و امدادگران فوری آمبولانس رو روشن کردند و به سمت خونه ی عمو کرگدن راه افتادند .وقتی رسیدند ، گرگی پای پسر عمو کرگدن رو معاینه کرد و گفت (( عمو کرگدن! پای پسرتون شکسته و باید ببریمش پایگاه اورژانس تا گچ بگیرمش))بعد به امدادگران گفت (( پسر عمو کرگدن رو روی برانکارد بذارید))امدادگران، حرف گرگی رو گوش دادند و پسر عمو کرگدن رو روی برانکارد گذاشتند و بعد همراه گرگی و عمو کرگدن سوار آمبولانس شدند و به پایگاه اورژانس برگشتند .وقتی پای پسر عمو کرگدن گچ گرفته شد ، عمو کرگدن و پسرش از گرگی و امدادگران تشکر کردند.رادیو قصه کودکخاله سمیناقصه صوتی کودکانه
نهال و ماجرای شماره یک لاکی تاکی 🌹با سفارش قصه های اختصاصی فرزند دلبندتان را خوشحال کنید❤️ این قصه تقدیم به نهال جان احمدی، عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️🍭امیدوارم بهترینها برای تو باشه عزیز دل❤️اسم قصه: نهال و ماجرای شماره یک لاکی تاکی✨قصهگو: سمینا ❤️نویسنده: راضیه احمدی☘تنظیم: رویا مومنی🌱با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏دنیای کودک را بساز 😍پشتیبانی:🆔 @mhdsab🆔 @childrenradio🦋رادیو قصه کودک🦋خاله سمینا🦋قصه صوتی کودکانه
سامیار و مسابقه ی جوجه ای با سفارش قصه اختصاصی کودکتان را شاد کنید❤️ این قصه تقدیم به سامیار جان عباسی، عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️🍭امیدوارم بهترینها برای تو باشه عزیز دل❤️اسم قصه: سامیار و مسابقه ی جوجه ای🐥🐥قصهگو: سمینا ❤️نویسنده: راضیه احمدی☘تنظیم: رویا مومنی🌱با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏دنیای کودک را بساز 😍پشتیبانی:🆔 @mhdsab🆔 @childrenradioرادیو قصه کودکخاله سمیناقصه صوتی کودکانه
خانم طاووسه کارمند وظیفه شناسی است اسم قصه: قصه صوتی خانم طاووسه کارمند وظیفه شناسی است🦚قصه گو: سمینا❤️نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀تنظیم: رویا مومنی 🌱گروه سنی: ۱ تا ۷ سالموضوع:مشاغلآدرس کانال تلگرام👇🆔 @childrenradioمتن قصه:روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، طاووس، کارمند اداره بود.طاووس هرروز صبح زود از خواب بیدار می شد و صبحونه ی مفصل می خورد و بعد آماده می شد و راهی اداره می شد .وقتی به اداره می رسید ، پشت میزش می نشست و مانیتور رو روشن می کرد و مشغول رسیدگی به پرونده ها می شد.یه روز که مثل همیشه طاووس به اداره رفت و پشت میزش نشست و مانیتور رو روشن کرد ، خاله قورباغه وارد اتاق طاووس شد .طاووس بعد از سلام و احوالپرسی به خاله قورباغه گفت (( خاله قورباغه! چه خبر؟))خاله قورباغه لبخندی زد و گفت (( سلام طاووس جان ! بله اومدم این پرونده رو به دستت بدم تا امضا کنی . می خوام خونه مو بازسازی کنم و نیاز به وام بانکی دارم . شما باید امضا کنی تا بانک ، وام به من بده ))طاووس با خوشحالی گفت (( به به …خوشحالم می خوابید خونه تونو بازسازی کنید .چشم . پرونده تونو ببینم ))خاله قورباغه پرونده رو به دست طاووس داد و طاووس هم امضا کرد .خاله قورباغه دعای خیر برای طاووس کرد و با خوشحالی از اتاق طاووس بیرون رفت🦋رادیو قصه کودک🦋خاله سمینا🦋قصه صوتی کودکانه
روباه آهنگساز اسم قصه: قصه صوتی روباه آهنگسازقصه گو: سمینا❤️نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀تنظیم: رویا مومنی 🌱گروه سنی: ۱ تا ۷ سالموضوع:مشاغلآدرس کانال تلگرام👇🆔 @childrenradio🌹متن قصه:روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، روباه ، آهنگساز بود .آهنگهای روباه شاد بودند و همه ی حیوونای جنگل آهنگهای روباه رو خیلی دوست داشتند و حتی برای جشن تولد بچه هاشون هم از روباه دعوت می کردند تا آهنگ تولدت مبارک رو براشون بنوازه.یه شب که روباه آهنگساز به جشن تولد موشی دعوت شده بود ، موشی کنار اُرگِ روباه ایستاد و گفت (( میشه منم آهنگ بزنم ؟))روباه آهنگساز لبخندی زد و گفت (( بفرمائید))موشی دکمه های ارگ رو به صدا درآورد و یه قطعه آهنگ نواخت.روباه آهنگساز و خانواده ی موشی و مهمانان جشن تولد از نواختن آهنگ موشی شگفت زده شدند و همگی برای موشی دست زدند.روباه آهنگساز گفت (( آفرین موشی ! چطوری یاد گرفتی ؟))موشی جواب داد (( من هر وقت شما توی برنامه ها ارگ می زداید با دقت به انگشت ها تون نگاه می کردم و یاد گرفتم ))روباه آهنگساز گفت (( آفرین به تو دختر باهوش! اگه دوست داشته باشی می تونی دستیارم باشی و توی برنامه ها همراهیم کنی ))موشی با خوشحالی گفت (( آخ جون))از اون شب به بعد موشی با اجازه از خانواده اش ، روباه آهنگساز رو در برنامه های جنگل همراهی می کرد .🦋رادیو قصه کودک🦋خاله سمینا🦋قصه صوتی کودکانه
میمون نامرتب اسم قصه: قصه صوتی میمون نامرتبقصه گو: سمینا❤️نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀تنظیم: رویا مومنی 🌱گروه سنی: ۱ تا ۷ سالموضوع:بی نظمیآدرس کانال تلگرام👇🆔 @childrenradio🌹متن قصه:روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، میمون کوچولو همراه مامان میمون و بابا میمون و خواهر کوچولوش ، می مو زندگی می کرد.میمون کوچولو خیلی نامرتب بود و هرچقدر مامان میمون می گفت (( میمون کوچولو! اتاقت رو تمیز کن . خیلی نامرتبه))اما میمون کوچولو به حرف مامان میمون گوش نمی داد.یه روز که مثل هر روزاتاق میمون کوچولو نامرتب بود ، می مو وارد اتاق شد ، یهو جیغ زد و بعد گریه کرد.مامان میمون با صدای جیغ می مو فوری از آشپزخونه بیرون اومد و خودشو به اتاق میمون کوچولو رسوند. بابا میمون هم فوری از اتاق پذیرایی خودشو به اتاق میمون کوچولو رسوند.میمون کوچولو هم نزدیک می مو شد تا ببینه چه اتفاقی افتاده.می مو گریه کنان گفت (( یه چیزی توی پام رفت و درد گرفت ))مامان میمون زمین رو نگاه کرد . یه لگوی کوچیک دید که درست زیر پای می مو افتاده بود .میمون کوچولو دست دراز کرد و لگوی کوچیک رو از روی زمین برداشت .مامان میمون به میمون کوچولو اخم کرد و بعد پای می مو رو نگاه کرد و گفت (( هیچی نشده می مو ! خدا رو شکر اتفاقی نیفتاد )) و می مو رو بغل کرد و از اتاق میمون کوچولو بیرون رفت. بابا میمون هم با اخم از اتاق میمون کوچولو بیرون رفت.چند دقیقه بعد میمون کوچولو اتاقشو مرتب کرد و مامان میمون و بابا میمون و می مو رو صدا زد .وقتی همگی به اتاق میمون کوچولو رسیدند ، با دیدن اتاق مرتب میمون کوچولو، میمون کوچولو رو تشویق کردند.🦋رادیو قصه کودک🦋خاله سمینا🦋قصه صوتی کودکانه