من و یخچال نه پله

اسم قصه: من و یخچال نه پله
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم : رویا مومنی 🌱
گروه سنی : ۱۰ تا ۱۲ سال
موضوع: ایرانگردی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio
متن داستان
بابا ماموریت به ارومیه داشت . من و مامان تا به حال ارومیه رو از نزدیک ندیده بودیم و روزی که بابا خبر داد ماموریت به ارومیه داره ، خواهش کردم من و مامانو همراه خودش به ارومیه ببره .
بابا موافقت کرد و فردای اون روز همگی سوار هواپیما شدیم و راهی ارومیه شدیم .
وقتی ماموریت چند روزه بابا تموم شد و من و مامان هم حسابی بازار ارومیه رو گشتیم و نُقل هم که سوغاتی معروف ارومیه هست رو خریدیم ، بابا پیشنهاد داد
(( چطوره قبل از اینکه برگردیم خونه ، یکی از آثار تاریخی ارومیه هم ببینیم ؟))
هیجان زده جواب دادم (( عالیه ))
همون روز به یخچال نُه پله ی ارومیه که در دوره قاجار توسط حاکم وقت ارومیه ساخته شده و اتفاقا نمایشگاه صنایع دستی هم داخل انبار یخچال برقرار بود ، رفتیم .
وقتی رسیدیم و از پله های آجری که پایین می رفتیم، گفتم (( چقدر پله داره . حاکم ارومیه برای چی اینجا رو ساخته ؟))
بابا جواب داد (( برای رفع نیاز آب مردم این منطقه درتابستون . این یخچال برای ذخیره برف و آب بوده .))
بعد از بازدید ازیخچال نه پله و نمایشگاه صنایع دستی و خرید صنایع دستی به فرودگاه برگشتیم و راهی خونه شدیم . رادیو قصه کودک

مربی مرغابی

اسم قصه: مربی مرغابی🦆
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم : رویا مومنی 🌱
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: آشنایی با مشاغل
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio
روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، مرغابی، مربی ورزشی و هم مربی هنری بود.
مربی مرغابی هرروز صبح حیوونا جنگل رو کنار برکه جمع می کرد و با هم ورزش می کردند .
بعد از ورزش همگی صبحونه می خوردند و بعد از صبحونه کلاس گلدوزی مربی مرغابی شروع می شد.
یه روز که مثل همیشه بعد از صبحونه، کلاس گلدوزی شروع شد و مربی مرغابی مشغول آموزش گلدوزی بود، سمور کوچولو گریه کرد.
همه با تعجب به سمور کوچولو نگاه کردند.
مربی مرغابی نزدیک سمور کوچولو شد و با مهربونی پرسید (( چرا گریه می کنی سمور جون ؟))
سمور کوچولو گریه کنان جواب داد(( گلدوزی ام خراب شد .همش خراب میشه ))
مربی مرغابی لبخندی زد و گفت (( اشکالی نداره عزیزم . دوباره یادت میدم ))
مربی مرغابی نخ و سوزن و پارچه ی گلدوزی رو از سمور کوچولو گرفت و با حوصله گلدوزی رو به سمور کوچولو دوباره یاد داد.
از اون روز به بعد گلدوزی سمور کوچولو خراب نشد و بهترین گلدوزی شد .
رادیو قصه کودک

مسافرت به دره سبز

اسم قصه : مسافرت به درّه سبز🍃
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: فاطمه علیباز🍀
تنظیم: رویا مومنی🌱
گروه سنی : ۳ تا ۷ سال
موضوع: سرگرمی و آموزشی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio

متن داستان
جنگل پر بود از گل و سبزه. درختان جنگل دوباره برگهای سبز ومیوه تازه داشتند .
پرنده های زیبا هم، هر روز ها روی شاخه های درختان آواز میخوندند.
یک روز از روزها آقای زرافه و آقای گوزن تصمیم گرفتند تا به دره سبز برن از کنار دره پر آب پشت جنگل، گیاهان خوشبوی دارویی بچینند.
آخه آقای گوزن دکتر جنگل بود و هر سال همراه آقای زرافه به دره سبز میرفتند و گیاهان دارویی می چیدند و وقتی حیوونای جنگل مریض می شدند، از گیاهان دارویی بهشون می داد تا بخورند و خوب بشن.
زرافه کوچولو ما به اسم”خال خالی” و گوزن کوچولوی ما “شاخ طلا” هم که خیلی تعریف دره سبز رو شنیده بودند، هم خیلی دوست داشتند به همراه پدرشون به اونجا برن و همه جا را ببینند و تفریح کنند.
خال خالی کوچولو به همراه شاخ طلا رفتند پیش آقای زرافه .
خال خالی گفت:
(( پدرجون منو شاخ طلا خیلی دوست داریم با شما بیام به دره سبز.. میشه ما هم با شما بیام؟ ))
آقای زرافه گفت:
(( پسرم راه خیلی دوره و ما مجبوریم راه زیادی بریم و شب اونجا بمونیم و شما خسته می شین.))
شاخ طلا و خال خالی دو تایی با هم گفتند:
((ما خسته نمیشیم و قول میدیم اصلا اذیتتون نکنیم.))
آقای زرافه نگاهی به آقای گوزن کرد وگفت:
(( جناب گوزن به نظر شما می تونیم شاخ طلا وخال خالی رو با خودمون ببریم؟))
آقای گوزن لبخندی زد وگفت:
(( خوب…بله. اگر بچه های خوبی باشند و اذیت نکنند میتونند با مابیان.))
شاخ طلا وخال خالی خیلی خوشحال شدند و دو تایی فریاد زدند
:((هورااا.. جانمی جان…))
و فوری دویدند و رفتند تا وسایلشان را آماده کنند.
صبح روز بعد، خال خالی و شاخ طلا که ذوق و شوق زیادی برای رفتن داشتند ، خیلی زود بیدار شدند.
آقای گوزن و آقای زرافه وسایلشون رو آماده کرده بودند.
کوله هاشون رو برداشتند و به همراه خال خالی و شاخ طلا به طرف دره سبز راه افتادند..
دره سبز خیلی دور بود و اونا مجبور بودند هی بدوند و برن و برن..
اما جنگل هم سرسبز و قشنگ بود. شاخ طلا و خال خالی اصلا خستگی رو نمی فهمیدند و از این همه زیبایی و سرسبزی لذت می بردند و دربین راه از سبزه ها و علفهای خوشمزه و تازه میخوردند و می رفتند و حسابی سیر شده بودند.
نزدیک شب شده بود و اونا همچنان راه می رفتند. خال خالی گفت: ((من خیلی خسته شدم.. ))
شاخ طلا گفت:((آرررره ، منم همینطور..))
آقای گوزن نگاهی به اونا کرد وبعد به درخت بزرگ چنار که کمی جلوتر بود، اشاره کرد و گفت:(( اونجا دره سبزه . بالاخره رسیدیم..))
آقای زرافه هم گفت:((بله، رسیدیم.. باید زودتر چادر بزنیم و بخوابیم تا صبح زود بیداربشیم و از این دره زیبا گیاه خوشبوی دارویی بچینیم..))
آقای گوزن گفت:(( درسته منم یه غذای خوشمزه آماده می کنم تابخوریم.))
…..
صبح شده بود. شاخ طلا و خال خالی با صدای پرنده ها بیدار شدن و از چادرشون اومدن بیرون.
شاخ طلا گفت:((وای خال خالی اینجا چقدر قشنگه.چه گلهای قشنگی…))
خال خالی گفت:(( آره، چه پروانه های قشنگی.. اونجا رو رودخونه و بلبل هم داره..آخ جوون))
بعد دوتایی جستی زدند و به کنار رودخونه رسیدند واز آب خنک رودخونه خوردند.
خال خالی گفت: (( شاخ طلا…بیا از این شبدرهای خوشمزه بخوریم))
شاخ طلا گفت:(( آره، حتمأ خیلی خوشمزست.))
و تا تونستن خوردند و با پروانه ها و پرنده ها بازی کردند.
وقتی آقای گوزن وآقای زرافه با یه کوله پر از سبزهاو گلهای معطر دارویی برگشتند، اون دوتا حسابی سیر شده بودند و روی سبزه های کنار رودخونه لم داده بودند.
اونروز به شاخ طلا و خال خالی خیلی خوش گذشت.
هم مسافرت کردند و جاهای زیادی رو دیدند و هم کلی تفریح کردند و چیزهای زیادی یاد گرفتند.
مهمتر این که به حرف پدرهاشون گوش دادند..
شما چی بچه ها…؟ شما هم با بزرگترهاتون مسافرت می کنید..؟
امیدوارم هر جا که میرید بهتون خوش بگذره و حسابی مواظب خودتون هم باشید عزیزای من…
رادیو قصه کودک
قصه صوتی کودکانه

قهرمان

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
☆☆☆☆☆☆☆
❤️ این قصه تقدیم به ابوالفضل جان ، عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
🍭امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: قهرمان
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: ناهید پور زرین☘
تنظیم : رویا مومنی🌱
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏
دنیای کودک را بساز 😍
پشتیبانی:
🆔 @mhdsab
🆔 @childrenradio
رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

فرشته محافظ

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
☆☆☆☆☆☆☆
❤️ این قصه تقدیم به هانیه جان ، عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
🍭امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: فرشته محافظ
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: ناهید پور زرین☘
تنظیم : رویا مومنی🌱
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏
دنیای کودک را بساز 😍
پشتیبانی:
🆔 @mhdsab
🆔 @childrenradio

رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

فرگون و بابایی

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
☆☆☆☆☆☆☆
❤️ این قصه تقدیم به فرگون جان ، عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
🍭امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: فرگون و بابایی
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: آناهیتا پور زرین☘
تنظیم : رویا مومنی🌱
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏
دنیای کودک را بساز 😍
پشتیبانی:
🆔 @mhdsab
🆔 @childrenradio

رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

دکتر که ترس نداره

اسم قصه : دکتر ترس نداره
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: فاطمه علیباز🍀
تنظیم: رویا مومنی🌱
گروه سنی : ۳ تا ۷ سال
موضوع: آموزشی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio

متن داستان:
در یک دریای بزرگ و پر از آب دلفین کوچولویی بنام برفی همراه پدر و مادرش زندگی می کرد.
توی این دریا ماهی های بزرگ و کوچک زیاد و خرچنگ و ستاره های دریایی هم زندگی می‌کردند.برفی خیلی باهوش بود و خیلی چیزها را می فهمید در آب شنا می کرد با دلفین های بزرگ و کوچک دیگه بازی می‌کرد.
بیشتر اوقاتش با دوستش که اونم یک دلفین به اسم نیلی بود، بازی می‌کرد. اونا ماهی ها رو شکار می کردند و غذا می‌خوردند و از آب می پریدند تو آسمون و خلاصه بازی میکردند وخوشحال بودند.
یک روز وقتی برفی ونیلی مشغول شنا کردن وپریدن و بازی کنار ساحل بودند، برفی از آب پرید بالا و وقتی خواست بیاد پایین، دقت نکرد و دمش خورد به یک سنگ تیز و زخمی شد و درد گرفت.
برفی شروع کرد به گریه کردن. آخه دمش زخمی شده و درد گرفته بود. نیلی که دورتر از او مشغول شنا بود، نزدیکتر اومد و گفت :
((برفی جونم چی شده؟ چرا گریه می کنی؟))
برفی گفت:((دم من خورد به این سنگ و زخمی شد و داره درد می کنه.))
نیلی گفت:(( بریم به مادرت بگیم .. شاید لازم باشه بری پیش دکتر.))
برفی گفت :(( نه. من نمیام .من از دکتر میترسم.))
نیلی گفت:(( خوب حالا چه کار کنیم؟))
برفی گفت:(( من خودم با باله ام نگهش میدارم تا خوبِ خوب بشه.))
بعد هم دوتایی رفتند یه گوشه ته دریا ، روی یک تخته سنگ نشستند. اما هر چه می گذشت درد و ناراحتی برفی بیشتر می شد و حالش بدتر می شد..
نیلی گفت:(( من الان میرم به خاله دلفین میگم..))
و بدون اینکه منتظر جواب دادن برفی بشه رفت سراغ خانم دلفین.
خاله دلفین خیلی ناراحت شد. زود دکتر دلفین رو خبر کرد و دوتایی رفتن پیش برفی.
آقای دکتر زخم دلفین رو پانسمان کرد و گفت :(( پسرم، دکتر که ترس نداره. هر کسی موقعی که مریض میشه یا زخمی میشه و آسیب ببینه حتمأ باید بره دکتر))
بعد یه مقدار دارو هم به دلفین داد تا بخوره ودردش کمتر بشه.
برفی که حالا بهتر شده بود، فهمید کارش اشتباه بوده و نباید از دکتر بترسه .
اون قول داد تا همیشه وقتی مریض میشه بره پیش آقای دکتر مهربون تا زودِ زود خوب بشه.

رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

رابطه ی کودک و قصه

بخوانید:

شما می توانید مارا از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه های صوتی کودکانه و قصه شب صوتی با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج) دنبال کنید.

بسیاری از روانشناسان در رابطه با اهمیت قصه گویی این عقیده را دارند، که قصه در شکل گیری شخصیت کودک بسیار موثر است و بیان خوبی ها و بدی ها و آموزش انجام کارهای خوب و دوری از کارهای بد در قالب قصه و داستان می تواند یکی از موثرترین و بهترین شیوه ها باشد.

تاثیر قهرمانان داستان ها در ذهن کودکان:

همیشه قهرمانان داستان های برای کودکان جالب و باعث جلب توجه آنان شده ­اند، و همواره کودک خود را در جای آن قهرمان جا زده، و به خاطر این هم ذات پنداری کودک او فکر می کند مانند قهرمان داستان کودک می­تواند از خطرات احتمالی عبور و به موفقیت و پیروزی برسد. همچنین از آن جایی که قهرمانان داستان ها برای کودکان جذاب هستند، آنان سعی می­کنند مانند او رفتار کنند،لباس بپوشند و حتی صحبت کنند. هر چه سن کودک پایین تر باشد کمتر می­تواند واقعیت را از خیالات تشخیص داده و خودش را در جای قهرمان داستان گذاشته و آن را باور می­کند.

خواندن قصه ها در هر گروه سنی باید در مورد چه موضاعاتی و بر چه مبنایی باشد؟

در کودکان کمتر از ۷ سال، که داستان و قصه ها را همان­طور که می­‌بینند و می­‌شنوند درک می کنند و توانایی تحلیل بیشتر از داستان‌ها را ندارند و نگاه جزئی نگری نسبت به قصه ها دارند .پس برای درک بهتر آنان باید مفاهیم را به صورت عینی و شفاف بیان کنیم.

در این مرحله آنان تفکر جاندارپندارانه دارند، و تصور می­‌کنند، اشیا نیز زنده هستند و جانوران هم مانند انسان ها قدرت تکلم و احساس دارند و می توانند با آنان ارتباط برقرار کرده و حتی حرف بزنند. به همین دلیل است که داستان های مربوط به حیوانات و جانوران و همچنین اشیا را دوست دارند.

تاثیر قصه های تخیلی در کودکان:

تمامی کودکان و نوجوانان به داستان های تخیلی علاقمند هستند. این نوع داستان باعث رشد و پرورش تخیل در کودک شده و اگر متناسب با سن او انتخاب شود، می تواند باعث پیشرفت و سازندگی اش در آینده شود.

بچه ها قدرت و توانایی کمتری برای کنترل محیط اطراف خود دارند. پس همین باعث می شود که به دنیای تخیل روی بیاورند و خود را در جای هر یک از شخصیت‌ها قرار داده و کارهایی را که نمی توانند در واقعیت انجام دهند، در رویا و تخیل خود انجام داده و تمرین می کنند. مثلا او ماشینی را که دوست دارد برای خود می سازد، به جاهایی که دوست دارد برود در تخیل خود سفر می کند که همین باعث رشد و عزت نفس در کودکان می شود.

کتاب هایی با این موضوعات توسط رادیو قصه کودک با صدای خاله سمینا صوتی شده و در اختیار شما عزیزان قرارمی گیرد.

چقدر باید برای کودک کتاب خواند:

برای رشد و پرورش تخیلات کودکان بهتر است هرروز برای شان کتاب خوانده شود. ولی خواندن کتاب برای کودکان باید با توجه به میزان علاقمندی او باشد.

برخی از کودکان از جمله بیش فعالان، ممکن است توجه کمتری نسبت به خواندن کتاب داشته باشند. اما امروزه می توان گفت به دلیل علاقمندی کودکان به بازی های رایانه ای و تماشای تلوزیون، کمتر به گوش دادن داستان تمایل نشان می دهند و همین یکی از نگرانی های عصر مدرن است، که باعث ضعیف شدن رشد تخیل کودک فعال می شود.

کودکانی که علاقمند به کتاب های احساسی هستند روحیه شان چگونه است؟

این کودکان احساسات را نسبت به سایرین بیشتر درک می کنند، و درک عاطفی قوی تری دارند و بیشتر تحت تاثیر عواطف قرار می گیرند. به همین خاطر بیشتر موضوعات عاطفی و احساسی را دنبال می کنند.

گوینده قصه تا چه اندازه می تواند در کودک تاثیر بگذارد؟

گوینده قصه با بهره گیری از نقش قهرمان داستان ممکن است با کودک ارتباط بهتر و موثرتری برقرار کند. و مفاهیمی که به صورت مستقیم قابل انتقال به کودک نیست به وسیله ی داستان کودک منتقل می شود. والدین نیز با قصه گویی و استفاده از قهرمانان داستان در آموزش رفتارهای مناسب و تربیت کودک نقش بهتری ایفا می کنند.

عزیزان شما می توانید ما را برای شنیدن قصه های شب صوتی و قصه های صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا برای گروه سنی (الف، ب، ج )از طریق رادیو قصه دنبال کنید.

معما – قصه کودکانه

 

گوش کنید:

اسم قصه: معما ?
قصه گو: سمینا❤
موضوع: حل معما و کمک به پرورش ذهن
گروه سنی: ب، ج
خلاصه ای از داستان معما: 
یک پدر بزرگ خیلی مهربان بود که هر شب برای نوه‌هاش قصه و معما می‌گفت. یه شب پدربزرگ به نوه‌هاش گفت: فکر کنید که زمستان است و شما در یک اتاق سرد و تاریک هستید و داخل اتاق یک چراغ نفتی، یک شمع و یک بخاری است و تنها  یک سیخ کبریت داریم اول کدام را روشن می‌کنید.
نوه ی اول گفت:…
ادامه قصه رو گوش بدین تا جواب معما رو متوجه بشین

 

قصه‌ی دانه‌ی خوش شانس

 

 

گوش کنید:

اسم قصه کودکانه: دانه خوش شانس ?
نویسنده: کیم آشمور 
مترجم: کامیار لطیفی
قصه گو: سمینا  ❤
موضوع: درخت کاشتن خیلی خوبه
گروه سنی قصه کودکانه: ب، ج
سال‌ها پیش مردی کیسه‌ی بزرگ بذری را برای فروش به شهر می‌برد. ناگهان چرخ گاری به یک سنگ بزرگ خورد و یکی از دانه‌ها روی زمین خشک وگرم افتاد. دانه اول ترسید بعد با خودش گفت: من فقط زیر خاک در امانم کاش یه جوری می‌شد که می‌رفتم توی خاک. 
انگار خدا صدای اون رو شنید و ناگهان  گاوی که از اونجا می‌گذشت …
ادامه قصه کودکانه رو گوش کنید. اتفاق‌های جالب توی راهه …
برای گوش کردن به قصه‌های صوتی بیشتر به کانال رادیو قصه مراجعه کنید. و برای 
? @childrenradio