راکون تنبل

اسم قصه: راکون تنبل
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم: رویا مومنی🌱
گروه سنی : ۱ تا ۳ سال
موضوع: ناسزا گفتن
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio

متن داستان:
روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، راکون کوچولو همراه مامان راکون و بابا راکون زندگی می کرد.
راکون کوچولو خیلی تنبل بود و همیشه توی تختخواب بود و دلش می خواست بخوابه .
هر وقت مامان راکون و بابا راکون، راکون کوچولو رو صدا می زدند تا از خواب بیدار بشه ، فقط چشماشو باز می کرد و دوباره می خوابید.
مامان راکون و بابا راکون نگران شدند و دلشون می خواست راکون کوچولو تنبل نباشه و از صبح تا شب توی تختخوابش نخوابه.
یه روز اتفاق عجیبی توی جنگل افتاد .
اون روز صبح وقتی همه حیوونای جنگل از خواب بیدار شدند ، صدای شیپور فیلی رو شنیدند.
بعد فیلی گفت
(( توجه ! توجه ! مسابقه داریم ! یه مسابقه ی شگفت انگیز برای همه بچه ها))
راکون کوچولو با صدای شیپور و فیلی یهو از خواب پرید و از تختخواب پایین اومد و از اتاقش بیرون رفت .
مامان راکون و بابا راکون از دیدن راکون کوچولو تعجب کردند.
راکون کوچولو گفت (( سلام ! فیلی چه مسابقه ای رو میگه ؟))
مامان راکون و بابا راکون لبخند زنان جواب سلام راکون کوچولو رو دادند و گفتند (( نمی دونیم . باید از فیلی بپرسیم ))
تا روز مسابقه راکون کوچولو تنبلی رو کنار گذاشت و کمتر می خوابید و توی فکر بود که چه مسابقه ای قراره برای بچه های همسن و سال خودش برگزار بشه .فیلی با وجود اینکه مامان راکون و بابا راکون در مورد مسابقه پرسیده بودند ، گفته بود (( روز مسابقه ، معلوم میشه چه مسابقه ای برگزار میشه))
روز مسابقه رسید. همه حیوونای جنگل همراه بچه هاشون وسط جنگل جمع شدند تا فیلی اعلام کنه چه مسابقه ای بچه ها شرکت کنند .
فیلی گفت(( دوستان عزیز ! خیلی خوش اومدید . مسابقه ای که قراره برگزار بشه اسمش هست مسابقه ی توپ داخل سبد . هر بچه ای باید توپ ها رو داخل سبد بزرگها بندازه و تنبلی نکنه . اگه تنبلی کنه و تعداد کمی توپ داخل سبد بندازه ، می بازه ))
راکون کوچولو با شنیدن اسم مسابقه مشتاق شد و با سوت آغاز مسابقه شروع کرد به توپ انداختن توی سبد بزرگها .
وقتی سوت پایانی مسابقه زده شد، فیلی برنده رو اعلام کرد
(( برنده مسابقه ، راکون کوچولو ه .چون تعداد زیادی توپ داخل سبد انداخته . تبریک میگم . راکون کوچولو بیا روی سکو بایست تا جایزه بگیری ))
راکون کوچولو و مامان راکون و بابا راکون با شنیدن برنده شدن راکون کوچولو خوشحال شدند و همه ی حیوونای جنگل راکون کوچولو رو تشویق کردند.
از اون روز به بعد راکون کوچولو تنبلی رو کنار گذاشت و به موقع بیدار میشد و به موقع می خوابید .
رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *