راسو صندوقدار

اسم قصه: راسو صندوقدار
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀
تنظیم : رویا مومنی 🌱
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: آشنایی با مشاغل
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio

متن داستان
روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، راسو خان ، صندوق دارِ رستورانِ بزرگِ جنگل بود.
راسو خان هرروز صبح به رستوران بزرگ جنگل می رفت و پشت میز صندوق رستوران می نشست و منتظر می موند تا مشتری ها ، غذا شونو بخورند و بعد برای حساب کردن پول غذا نزدیک صندوق بشن.
بیشتر وقتا رستوران بزرگ جنگل به خاطر مشتری های زیاد تا آخر شب باز می موند و راسو خان هم تا آخر شب پول غذا شونو حساب می کرد.
یه روز که مثل همیشه راسو خان پشت میز صندوق نشسته بود و منتظر مشتری ها بود ، خرس مهربون نزدیک صندوق شد و گفت
(( سلام راسو خان! حالت چطوره؟))
راسو خان با مهربونی جواب داد
(( سلام خرس مهربون ! خوبم . شما چطوری ؟))
خرس مهربون جواب داد (( خوبم .یه مدته بیکار شدم. میشه صندوق داری یادم بِدی ؟))
راسو خان لبخندی زد و گفت
(( خوشحال میشم صندوق داری یادت بدم خرس مهربون.با مدیر رستوران صحبت می کنم .اگه اجازه داد خبرت می کنم))
خرس مهربون با خوشحالی به خونه اش برگشت.
صبح فردای اون روز خرس مهربون با زنگ تلفن راسو خان از خواب بیدار شد .
راسو خان گفت
(( خرس مهربون! مدیر رستوران اجازه داد از امروز صندوق داری یادت بدم ))
خرس مهربون با خوشحالی به رستوران بزرگ جنگل رفت و کنار راسو خان پشت میز صندوق نشست.
هر مشتری که نزدیک صندوق می شد ، راسو خان ،از مشتری نوع غذایی که خورده رو می پرسید و بعد از اینکه مشتری جواب می داد، راسو خان نگاهی به قیمت غذاهای رستوران روی صفحه مانیتورش می انداخت وقیمت رو به مشتری می گفت.
مشتری کارت بانکیشو به دست راسو خان می داد وراسو خان کارت بانکی مشتری روی دستگاه کارت خوان می کشید و رسید کارت رو به مشتری تحویل می داد.
خرس مهربون فوری صندوق داری رو یاد گرفت و مدیر رستوران بزرگ جنگل، مانیتور جدید خرید و خرس مهربون پشت میز صندوق و مانیتور نشست و با راسو خان همکار شد.
از اون روز به بعد وقتی حیوونای جنگل به رستوران بزرگ جنگل می رفتند ، دو صندوق دار می دیدند و از رفتار خوب دو صندوق دار راضی بودند.

رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *