رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتیو قصه صوتی کودکانه و داستان کودکانه با صدای خاله سمینا آماده کرده است.
(۱)
بهار قرآن رمضان
عطر دل و جان رمضان
بزرگترا روزه دارن
سحرها از خواب بیدارن
از صبح تا شب بی آب و نون
روزه دارن با دل و جون
شب که میشه وقت اذون
می خوریم با هم افطاریمون
روزه مایهی سلامت
هست بهترین عبادت
آی بچه ها اما خدا
روزه نخواسته از شما
باید بازم بزرگ بشید
رشد کنید و قد بکشید
وقتی شدی بزرگتر
روزه بگیر گل پسر، گل دختر
حالا که تو کوچیکی
روزه بگیر گنجیشکی
(۲)
ماه رمضان ماه خداست
ماه همه مسلموناست
بابا مامان روزه دارن
روزه سی روزه دارن
روزه چه سازندگیه
عبادت و بندگیه
وقتی سحر با اون دعا
با اون دعای خوش نوا
آدم با اون حال و هوا
راستی میره پیش خدا
نماز روزه هر دو چه خوبه
خدای عالم چه مهربونه
(۳)
رمضان آمد و مهمونی به پا شد
نوبت مهمونی پاک خدا شد
سفره ی خدا پر از عطر نمازه
پرِ از عبادت و راز و نیازه
همه دستاشون به سوی آسمونه
رو لبا نام خدای مهربونه
رمضان ماه دعا ماه عبادت
ماه مهربونی و برکت و رحمت
والدين عزيز می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای معرفي كتاب كودك و مطالعه شعر كودك دنبال كنيد.
تحريريه :نوشين صحبتي
روزهٔ کودکانه
تو خوابِ ناز بودم که با ، صدایی از خواب پریدم
دیدم چراغا روشنه ، مامان و بابام رو ندیدم
صدا زدم بابا ، بابا ، کجایی پیشِ من بیا
میترسم از این تنهایی ، خدای من مامان بیا
دیدم بابام با لُپِ پُر ، با لقمه ای تو دست اومد
گفت پسرم بیدار شدی ، ببخش اگه صدا اومد
گفتم بابا جریان چیه ، صبح شده وقتِ خوردنه ؟
شاید قیامت شده وای ، الان چه وقتِ مُردنه ؟
خندید و گفت عزیزِ من ، این حرفا دیگه از کجاست
هر سال بدونْ هر بنده ای ، یک ماه و مهمون خداست
الان که ما بیداریم و داریم صبحونه میخوریم
دیگه تا شب گرسنه وُ دل از غذا ها می بُریم
صبح تا نگفتن اَذونُ ، باید که زود سحری رو خورد
بی سحری نصیبته ، اگر که صبح خواب تو رو بُرد
گفتم بابا اِسمش چیه ، به این عبادت چی میگن
نکنه که روزه میگیریم ، آره بابا درست میگم ؟
گفت که بله عزیزِ دل ، داری گُلم درست میگی
میخوای تو هم روزه باشی ، حتی حالا تو بچگی
گفتم بله چرا که نه ، میخوام مَنم روزه باشم
میخوام مَنم مثل شما ، صبحا سحر از خواب پاشم
چی کار باید کُنم که تا ، روزهٔ من صحیح باشه ؟
میشه برام توضیح بِدی ، ساده وُ هم صریح باشه؟
گفت گلِ من عزیزِ من ، اول باید نیّت کُنی
یعنی بِگی فقط خدا ، پشت به مَنیَّتِت کُنی
سحری رو وقتی خوردی ، باید تا شب گُشنه باشی
هیچی نباید بخوری ، حتی باید تِشنه باشی
اگر که طاقت نداری ، بدون گُلم که راحته
بگیر بخواب عزیز من ، که خوابتم عبادته
وقتی که روزه میگیریم ، کارای خوب خوب میکنیم
الکی قسم نمیخوریم ، به نیکی ها خو میکنیم
روزَتو باطل میکنی ، بُکُنی سَرِت رو زیرِ آب
گَرد و غُبار رو نَخوری ، وقتی هوا میشه خراب
مسواک زدن خطرناکه ، آبِش رو هم تو قِی نکن
یه موقع آب میره پایین ، این اشتباه رو هی نکن
میخوای خدا خوشحال بِشه ، قرآن بخون دعا کن
اولِ وقت نماز بخون ، خدا رو تو صدا کن
روزه مُفیدِ عشقِ من ، برای جسم و روحت
یادِ گُرسنه ها بیُفت ، هر ظهر و هر غُروبت
خدا میخواد که پاک بشیم ، از بدی ها وُ از گناه
بندهٔ خوبی ما باشیم ، بِشیم همیشه سر به راه
خُوب عزیزم قبول باشه ، شد دیگه وقتِ افطار
یه روزِ سخت گذشت و تو ، از حال نَرفتی انگار
خدا خودش نیرو میده ، به هر کی با خدا باشه
بدون که هر کی با خداست ، خدا همیشه همراشه
شاعر : علیرضا قاسمی