سوپرایزی متفاوت برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید ☆☆☆☆☆☆☆ ❤️ این قصه تقدیم به مهرسا جان و پارسا جان کلیدری، عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️ 🍭امیدوارم بهترینها برای شما باشه عزیزای دل❤️ اسم قصه: قهرمان های کوچک ، پارسا و مهرسا قصهگو: سمینا ❤️ نویسنده: ناهید پور زرّین☘ تنظیم: رویا مومنی🌱 با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ 👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏 دنیای کودک را بساز 😍 پشتیبانی: 🆔 @mhdsab 🆔 @childrenradio رادیو قصه کودک خاله سمینا قصه صوتی کودکانه
سوپرایزی متفاوت برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ اسم قصه: قصه صوتی یک عصر پاییزی ازسری قصه های امیر محمد قصه گو : سمینا❤️ نویسنده: نوشین فرزین فرد تنظیم: رویا مومنی گروه سنی : ده سال به بالا موضوع: لذت بردن _ کمک کردن آدرس کانال تلگرام @childrenradio
متن داستان یه روز عصر به خونه مامانی رفتیم و وقتی از َدرِ حیاط داخل خونه شدیم ، با صحنه عجیبی روبرو شدیم
حیاط خونه مامانی پر از برگ های پاییزی بود تا به حال حیاط خونه ی مامانی رو پر از برگ ندیده بودم هر وقت می رفتیم خونه مامانی، حیاط تمیز و مرتب بود مامانی با دیدن من و مامان و بابا گفت 《 وقت نکردم برگها رو جارو کنم .》و تعارف کرد بریم توی اتاق پذیرایی بشینیم
چند دقیقه بعد به بالکن رفتم و حیاط رو نگاه کردم و به اتاق پذیرایی برگشتم و هیجان زده گفتم 《 مامان ! بابا ! من میرم توی حیاط . میخوام با برگ ها ، سلفی بگیرم . خیلی رنگاوارنگن 》 《 . مامان که مثل من هیجان زده شده بود ، گفت 《 منم میام . اتفاقا منم دلم می خواد عکس بگیرم . بابا و مامانی هم موافقت کردند که همراه من و مامان بیان
وقتی چهار نفری به حیاط رفتیم با برگهای ریخته شده توی حیاط کلی عکس انداختیم 《 بعداز مدتی بابا گفت 《به نظرم چند کیسه زباله بیاریم و خودمون برگها رو جمع کنیم 《 مامانی خوشحال شد و گفت 《 دست تون درد نکنه . الهی خیر ببینید . الان میرم کیسه زباله میارم .مامانی توی خونه رفت و با چند کیسه زباله پیش ما برگشت من و بابا دست به کار شدیم بابا برگها رو جارو کرد و من هم برگها رو با خاک انداز ریختم توی کیسه زباله یک ساعت بعد کل حیاط تمیز شد و بعد همراه بابا کیسه زباله ها رو بیرون بردیم و توی سطل زباله بزرگ سر کوچه انداختیم . وقتی به خونه مامانی برگشتیم ، مامانی با یک استکان چای داغ از ما پذیرایی کرد