شعر دويدم و دويدم (معرفي كتاب كودك)

شعر دويدم و دويدم+ معرفي كتاب كودك

دویدم و دویدم

دویدم و دویدم
به نهر آب رسیدم 
گیوه مو ور کشیدم
از روی آب پریدم
دویدم و دویدم
پرنده ها رو دیدم 
صداشونو شنیدم
به جنگلا رسیدم
دویدم و دویدم
سر کویی رسیدم 
دو تا خاتونی دیدم 
یکیش به من نگاه کرد 
یکیش منو صدا کرد 
یکیش به من گفت حسنی 
تو مثل بچه ی منی
آمدی این بالا چرا؟
گرمه هوا، حالا چرا؟
یکیش به من گفت حسنی 
آبت نبود، نونت نبود
یکیش به من آب داد
یکیش به من نون داد 
آب مال من، نون مال من 
سنگک و تافتون مال من 
پخته و تُرد و خشخاشی 
بَه بَه از این شاطر باشی 
رشته به رشته پخته 
نون برشته پخته 
چه نونی و چه نونی
تا نخوری ندونی
نونو خودم خوردم
آبو دادم به زمین
زمین به من علف داد 
روی زمین تَرَک تَرَک …

چوپون کجاست؟ زیز بَرَک 
هی بزی میکشه سَرَک: 
علف داری؟ بالا تَرَک 
علف داری؟ بالا تَرَکبزیه کجاست؟ تو صحرا 
حالش خوبه؟ نه والا! 
گشنه و تشنه مونده 
رمق بهش نمونده
آقا بزیه 
بع، بع! 
علف داری؟ نع، نع!
علف می خوای؟
چرا نمی خوام؟ 
بدو و بیا؟ 
الان میام 
علفو دادم به بزی 
بزی به من هیزم داد 
شاطر باشی به تنهایی
نشسته بود تو نونوایی 
دو تا تقار پر از خمیر 
تنور خاموش، نونا فطیر 
– شاطر باشی نونت کو؟ 
سنگک و تافتونت کو؟ 
دو روزه هیزم ندارم 
نون واسه مردم ندارم
این از آتیش، اون از خمیر 
هیزم خشک بیار و بگیر
هیزمو دادم به نونوا
نونوا به من آتیش داد
زرگره توی پنج دری
مشغول کار زرگری
هی به کوره دم می دَمید
آتیش نداشت، کم می دمید
– تنها چرا نشستی؟
منتظر چی هستی؟
آتیشو بگیر قاطیش کن
کوره رو پُر آتیش کن
آتیشو دادم به زرگر
زرگر به من قیچی داد
خیاطه خیلی خسته بود 
کنج دکان نشسته بود
پارچه ها رو روفو می کرد 
نَم می زد و اُتو می کرد
متر دراز به گردنش
دست چپش به سوزنش
مشتریه قَباش تَنِش
مشغول قیچی کردنش
-سوزن چی شد؟ نوکش شکست
-قیچی چی شد؟ خراب شد 
قیچی رو دادم به خیاط
خیاط به من قَبا داد
بچه ها توی مکتب
منظم و مرتب
فسقلی هی سوال می کرد
قلقلی قال ممقال می کرد
فلفلی فریاد زد؟ آهای!
حسنی به مکتب نمی آی؟
السون و ولسون؟ خودتو به ما برسون
دویدم و دویدم 
به بچه ها رسیدم
قبا رو دادم به ملّا
ملا به من کتاب داد 
– بابام کجاست؟ همین جاهاست
صبح سحر پشت الاغ
سوار شده رفته به باغ
غروب یه بار هندونه 
بار زده برگشته خونه
– حسنی کجاست؟
تو مکتبه
– بیا بابا جون نصفِ شبه
ترگلکم، ور گلکم
نازنینم، بگو ببینم
آبت چی شد؟ 
نونت چی شد؟ 
نه آب دارم، نه نون دارم
اما به جاش کتاب دارم
کتابو دادم به بابام
بابام دو تا خرما داد
یکیشو خودم خوردم 
یکیشو دادم به فلفلی
فلفلی گفت: بازم می خوام
رفتم به بابام گفتم
یه خرما دیگه خواستم 
بابام به خنده افتاد
من پریدم تو طاقچه
فلفلی رفت تو باغچه 
آتیش به پنبه افتاد 
گربه به دنبه افتاد
سگ به شکمبه افتاد
مادر بزرگ خوبم 
کِرّی به خنده افتاد

شعر دويدم و دويدم+ معرفي كتاب كودك

شعر دويدم و دويدم را منوچهر احترامي براي كودكان سروده و توسط نشر گزارش (لاک پشت) منتشر شده است.

منوچهر احترامي از قديمي ترين نويسندگان حوزه ادبيات كودك و نوجوان در ايران كه در شانزدهم تیرماه سال ۱۳۲۰ در شرق تهران زاده شد. معروفترين اثرش كتاب شعر حسني نگو بلا بگو بود كه در سال هاي دهه ۶۰ طرفداران زيادي داشت.

احترامي تحصيلات ابتداييش را در دبستان محمديه و سلمان به پايان رساند و دوره متوسطه را  مدرسه دارالفنون و مروي طي كرد؛ تحصيلات تكميليش را در دانشكده حقوق دانشگاه تهران به پايان رساند.

وي زماني كه فقط ۸ سالش بود يكي آشنايانش غزليات سعدي را به او هديه مي دهد و همان موقع او سرودن را شروع مي كند. «اول دفتر به نام ایزد پاک، صانع پروردگار حی تواناک» اولين شعرش بود كه به تقليد از اين بيت سعدي «اول دفتر به نام ایزد دانا، صانع پروردگار حی توانا» سروده بود. از آن پس علاقه او در نوشتن و سرودن قطعات ادبي و قصه بيشتر شد. كارهاي كودكانه اش هرچند خالي از اشكال نبود اما روز به روز بهتر مي شد.

او سال هايي كه طنز نويس بود با نشريات گوناگوني همكاري مي كرد. و آثارش در مجله گل آقا به مدیریت كيومرث صابري فومني چاپ مي شد.

منوچهر احترامي در سال ۱۳۳۷ طنز نويسي را كاملا جدي آغاز و براي مجله توقيق ارسال كرد. آن زمان كه ۱۷ ساله بود عضو تحريريه مجله توفيق شد. علاوه بر مطبوعات با راديو و تلويزيون هم همكاري مي كرد. او با القابي چون «الف ـ اینکاره» و«م. پسرخاله» هم شناخته شده است.

مجموعه ي «بچه ها، من همبازي» بخشي از داستان ها طنز احترامي است و باقي آثارش را در كتاب جامع الحكايات منتشر كرده است. كتاب هايي كه نوشته و منتشر كرده بيش از ۵۰ عنوان است. ازين كتاب ها مي توان به «خروس نگو یه ساعت»،«حسنی نگو یه دسته گل»، «خرس وکوزه عسل» و «دزده و مرغ فلفلی» اشاره كرد.

احترامي كارمند مركز آمار ايران بود.

وی در شامگاه چهارشنبه، ۲۳ بهمن ۱۳۸۷ بر اثربيماري قلبی، در یکی از بیمارستان‌های تهران درگذشت و در قطعه  هنرمندان بهشت زهرا آرميد.

آثاري كه از  منوچهر احترامي بجا مانده است :

مثل کنه چسبیدن

کی بود رفت زیر میز؟ 

گربه من نازنازیه همه ش به فکر بازیه

فیل اومد آب بخوره،  

حسنی ما یه بره داشت

موش دم بریده

طنزآوران امروز ایران  

حسنی ما یه بره داشت

حسني نگو بلا بگو

حسنی نگو یه دسته گل

دزده و مرغ فلفلی، شعر کودکانه

حسنی باباش یه باغ داره

مهمانهای ناخوانده

حسن کچل و سه بزغاله 

حسنی و گرگ ناقلا

حسن کچل و سه بزغاله   

سلیمان بابا سلیمان

و…

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای مطالعه شعر كودك و معرفي كتاب كودك دنبال کنید.