پیر مرد و گردنبند قسمت اول + قصه صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: پیرمرد و گردنبند (۱){ع}
نویسنده روایت: حسین فتحی
به مناسبت شهادت بانو فاطمه {ع}
قصه گو: سمینا ❤️

آدرس تلگرامی ما:

? @childrenradio

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا دنبال کنید.

بعد از ظهر بود، پیامبر و چند نفر از مسلمانان در مسجد نشسته بودند و حرف می زدند ناگهان پیرمردی، وارد مسجد شد و سلام کرد. پیامبر و مسلمانان به پیرمرد نگاه کزدند، پیرمرد لباس های کهنه و پاره ای به تن داشت. موهایش سفید و نا مرتب بود. معاوم بود که از راه دوری آمده، خسته و گرسنه اس. پیامبر به پیرمرد اشاره کرد که بنشینید، اما پیرمرد گفت: ای پیامبر خدا مردی غریبم، از راه دوری آمده ام، خسته و گرسنه ام، وسیله ای ندارم که به شهر خود برگردم، کمکم کن که غدایی بخورم، لباسی بده که بپوشم، وسیله ای بده تا به خانه ام برگردم…

جعبه آرزوها ۳

بچه های گلم،میدونید پیشنهاد جغد دانا چی بود؟
الان براتون میگم
جغد دانا جعبه آرزوها رو آورد و رو کرد به حیوانات جنگل و گفت:رای میگیریم
اگر تعداد کسانی که موافقن جعبه آرزوها نزد سلطان جنگل باشه بیشتر بود من هم همون کار رو انجام میدن.بعد اشاره ای به خرگوش کوچولو کرد و گفت:حالا بپرس
خرگوش کوچولو دوید روی تکه سنگ بزرگی و فریاد زد:اونایی که موافق جعبه آرزوها نزد سلطان جنگل باشه دستشون بالا..همه جا ساکت شد.
خرگوش کوچولو با تعجب نگاهی به شیر و جغد دانا انداخت.چون هیچکس دستش رو بالا نیاورده بود.چون میدونستن از مکر روباه در امان نمیمونن
خرگوش کوچولو اینبار بلندتر فریاد زد و پرسید: حالا کیا موافقن جعبه نزد جغد دانا باشه؟
در کمال تعجب همه دستاشونو بردن بالا
جغد دانا گفت:ای سلطان جنگل دیدی که همه حیوانات موافقن تا جعبه آرزوها نزد من به امانت باشه.تو هم هر وقت آرزویی داشتی به اینجا بیا.
شیر عصبانی شد و غرشی کرد و گفت:اون جعبه باید نزد من باشه و دیگه حرفی نیست
روباه مکار از فرصت استفاده کرده بود و آروم آروم از پشت درخت خودش رو به لونه جغد دانا رسونده بود.یهو دستش رو برد و زد به جعبه.
جعبه آرزوها افتاد پایین درخت و شیر اونو برداشت.
شیر خوشحال شد و دوباره غرشی کرد و گفت:درسته که تو جغد دانایی هستی ،اما من سلطان جنگلم و این جعبه باید نزد من بماند.
همه حیونای جنگل ناراحت شدن و پچ پچ میکردن.
روباه بدجنس خوشحال بود.به شیر گفت:وقتشه از اینجا بریم.
بله بچه های گلم
شیر و روباه جعبه آرزوها رو برداشتن و به سمت خونه شیر راه افتادن.رفتن و رفتن تا به رودخونه رسیدن.خاله قورباغه روی برگی دراز کشیده بود و داشت از گرمای آفتاب لذت میبرد که یهو چشمش به جعبه آرزوها افتاد
با تعجب پرسید.کجا میرید؟غوررررغورررر
روباه مکار جواب داد:از این به بعد جعبه نزد سلطان جنگل میمونه.
خاله قورباغه که فهمیده بود دوباره روباه نقشه کشیده ؛زبون دراز و قرمزش رو به سمت جعبه پرتاب کرد و چسبید به زبونش.
شیر فریاد زد چه کار میکنی قورباغه مزاحم
خاله قورباغه گفت:جغد دانا فقط اجازه داره از این جعبه استفاده کنه چون اون بود که فهمید این جعبه آرزوهاس.
روباه مکار که خواست دوباره تلاش کنه و جعبه از خاله قورباغه بگیره یهو پرت شد توی رودخونه.
بچه ها آب جعبه رو برد و برد..دورتر و دورتر شد.و همینطور روباه که توی رودخونه داشت غرق میشد اما بازم دنبال جعبه بود.شیر هم هر چقدر دوید به روباه نرسید و نتونست نجاتش بده.
آقا کلاغه که همه چیو از بالای درخت دیده بود غار غار کنان برای جغد دانا خبر برد.
جغد دانا هم گفت:شیر فریبه مکاریه روباه رو خورد و طمع هر دوی اونها باعث شد همه حیونای جنگل جعبه آرزوهاشون رو از دست بدن.

نویسنده: مریم مجتهدی

اناری شیرین برای فاطمه + قصه صوتی

اناری شیرین+قصه صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: اناری شیرین برای فاطمه ?

به روایت: حسین فتحی ?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه شب و قصه کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا دنبال کنید.

چند روزی بود که فاطمه مریض بود، تب داشت، بدنش داغ بود و دست و پایش می لرزید. علی که دید حال همسر مهربانش خوب نیست ناراحت شد و کنارش نشست. فاطمه از شدت تب نفس نفس می زد، علی سر او را روی پای خود گذاشت به چشمانش تب دار همسرش نگاه کرد و گفت: برایت چه بیاورم که حالت بهتر شود، فاطمه لبخندی زد و گفت: چیزی نمیخواهم پسر عمو، خوب می‌شوم …

كارتون كايو

كايو يك مجموعه آموزشي كانادايي است از ۱۵ سپتامبر ۱۹۹۷ تا ۳ اکتبر ۲۰۱۰ میلادی از شبکه هاي «تله‌تون» و  »تری‌هاوس» پخش مي شد. اين كارتون ساخته شده از كتابي مصور به همين نام ، يكي از آثار «کریستین لورو» مي باشد. داستان درباره پسربچه اي ۴ ساله است كه دنياي اطراف خود را خيلي دوست دارد و در هر قسمت پيگير ماجراهايي است.

کایو با پدر، مادر، و خواهر کوچکش «سوزی» در خانه اي آبی‌رنگ به آدرسِ «خیابان پاین، پلاک ۱۷» زندگی می‌کند.او ماجراهاي زيادي را با خانواده و دوستانش پشت سر مي گذارد و در هر قسمت در انجام كارها از قوه تخيل خود را بكار مي برد. در فصل هاي ۱تا۳ در هر قسمت، علاوه بر كارتون دو بخش ديگر نيز وجود دارد بخش عروسكي و بخش زندگي واقعي كه چند كودك نيز در آن حضور دارند. و در فصل چهارم قسمت هاي عروسكي و واقعي حذف  مي شود و فقط بخش كارتوني ادامه دارد. در فصل اول اين كارتون، بيشتر قصه ها را مادربزرگ كايو شروع مي كرد (راوي داستان ها مادربزرگ كايو مي باشد) او كتابي براي نوه هايش (كايو و سوزي) مي خواند. از سال ۱۹۹۷، تنها صداي مادربزرگ بر روي هر قسمت شنيده مي شد كه قصه را تعريف مي كرد و او حضوري در كارتون نداشت. در مجموع اين كارتون داراي ۸۹ شخصيت است كه ۲۳ شخصيت آن اصلي و  ۶۶ شخصيت فرعي مي باشد.

كلمات كليدي: كايو, راوي, ماجراجويي, تخيل كودكانه

شما می توانید از طریق رادیو قصه کودکان برای شنیدن قصه صوتی کودکانه وقصه شب با صدای خاله قصه گو سمینا ما را دنبال کنید.

اتوبوسی که به باغ پریان رفت+ قصه صوتی

اتوبوسی که به باغ پریان رفت+قصه صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: اتوبوسی که به باغ پریان رفت ?

نویسنده: فریبا کلهر ?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: ب، ج

آدرس تلگرامی ما: 
? @childrenradio.

عزیزان می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودکانه برای شنیدن قصه شب و قصه کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا دنبال کنید.

یک روز اتوبوس قراضه به باغ خیلی خیلی قشنگ پریا رسید و با یک بوق گوش خراش توجه همه ی پریا رو به خودش جلب کرد. اون نیکوکار نبود، چون توی دوران جوانیش کم کم ۱۵ نفر رو کشته بود، چند نفر رو هم زخمی و له و لورده کرده بود. اون اتوبوس ملاحظه کاری نبود…

حافظ خوانی و شاهنامه خوانی در شب یلدا

یلدا بهانه اى است، بهانه اى، تا ما از فرمان کانال هاى پر پیچ و خم سیم هاى ارتباطات بگذریم و لحظه هاى قشنگ با هم بودن را به هیجان سریال هاى زندگى شیشه اى، بدل نکنیم.

یلدا، بهانه اى است تا پندها و تجربه هاى ارزشمند پدربزرگ ها و مادربزرگ هایى را که در پس وقت نداشتن ها و بى حوصلگى هاى کوچک ترها مدفون مانده اند، زنده کنیم.

یلدا، مجالى است براى تکرار هر آنچه روزگارى، سرمشق خوبى هایمان بوده اند و امروز بر روى طاقچه عادت هایمان غبار مى گیرند و فراموش مى شوند. مجالى است براى دیدن عزیزانى که تصویر و صدایشان در پس مشغله هاى زندگى رنگ باخته اند. مجالى است براى نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگ ترها. یلدا مجالى است؛ مجالى براى من، مجالى براى تو، تا همگى، لحظه هاى شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.

حافظ خوانی در شب یلدا:

آیین و جشن شب یلدا یا شب چله، از دیرباز تا به امروز در تمامی سرزمین کهنسال ایران، و در بین همه اقوام، اقشار و خانواده ها بزگزار می شود.

شب یلدا، سنت ها و آیین های خاص خود را داراست. از نطر ما ایرانیان انجام دادن بعضی از این آیین ها، خوش یمن و مبارک است. که یکی از این آیین ها حافظ خوانی، در شب یلداست.

از آنجایی که رسم ها و آیین های شب یلدا قدمت هزار ساله دارد، ولی گرفتن فال حافظ، در سده های اخیر وارد آداب و رسوم شب یلدا شده است.

در شب چله، شب نشینی و خوردن انواع خوراکی ها و میوه هایی از جمله هندوانه و انار و… نیست که آن را لذت بخش و بسیار به یاد ماندنی می کند، بلکه از سنت های کهن این شب حافظ خوانی و شاهنامه خوانی است، که از قدیم الایام در بین اقوام ایرانی رواج داشته و محفل خانواده را در لحظات سرد شروع زمستان گرمی می بخشد.

فال گرفتن در شب نشینی های زمستان و مناسبت هایی همچون چهارشنبه سوری، بعداز ظهر سیزده به در و… هم از باورهای همگانی است. اما حافظ خوانی در شب یلدا یک رنگ و بوی دیگری دارد و بیشتر وصف الحال است، و رایج تر در تمام خانواده های ایرانی است.

ما در شب یلدا، اشعار لسان الغیب را با نیت شادکامی و پیروزی می گشاییم و آرزو های دل خویش را از او طلب می کنیم. و در بخشی دیگر از نقاط ایران، شاهنامه خوانی جز آیین آنان بوده است. قصه گویی بزرگ تر ها هم از موارد دیگری است که به، دلپذیری و به یاد ماندنی کردن این شب کمک می کند.

سنت های کهن ایرانیان همواره دلنشین و جالب بوده، و البته پر از فلسفه و حکمت های خاص. اینکه کتاب حافظ در بلندترین شب سال و آخرین شب پاییز در محفل گرم خانواده ها خود قرار دارد، و افراد حاضر در این محفل ها تفالی به لسان الغیب می زنند، در کنار قدمتش جای تامل و تفکر دارد.

شب یلدای کودکان خود را با قصه های شب از رادیو قصه پر رنگ تر و دلنشین تر کنید.

فردوسی و بزرگداشت شب یلدا:

جشن کهن و دیرینه شب چله، از دیرباز میان اقوام ایرانی رواج بوده و هست، و همه ساله با شکوه و عظمت بیشتری در میان خانواده های ایرانی برپا می شود. فردوسی بزرگ نیز به آیین های ایران زمین وابستگی بسیار داشته، و در پاسداشت این جشن ها و آیین ها می کوشیده است.

فردوسی در پایان داستان اورمزد ساسانی ضمن اشاره به گذرا بودن این جهان، دگربار از خواننده می خواهد، که به این جهان گذرا دل نبندد و سپس اشاره به فرا رسیدن شب خجسته ی چله دارد.  قصه‌های کودکانه شب یلدا نیز سایت‌های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است.

همه این آداب و رسوم ها، همه و همه بهانه ای بیش نیست تا خانواده ها و اقوام گوناگون دور هم جمع شده، و از حضور خود در جمع دلنشین و گرم خانواده، نهایت استفاده را داشته باشند و با اعضای خانواده ای گرم و صمیمی به استقبال روزهای سرد پیش رو و ننه سرما بروند.

شما می توانید به سایت رادیو قصه کودکانه برای شنیدن، قصه شب و قصه های صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج) مراجعه کنید.

زمانی که فرزند دوم متولد می شود + مشکلات به دنیا آمدن فرزند دوم

زمانی که فرزند دوم متولد می شود، میزان اقتدار و قدرت فرزند ارشد خانواده کمتر شده و او به اجبار برای جلب توجه والدین و ارضای نیاز وابستگی، با عضو جدید خانواده رقابت می کند. پیدایش تغییرات در زندگی افراد، پیامدهایی را به همراه دارد و تولد نوزاد کوچک در خانواده از این امر مستثنی نیست و ممکن است در روابط والدین با فرزند اول اختلال ایجاد کرده و باعث ایجاد تغییراتی در رفتار کودک شود.

بعد از تولد فرزند دوم تغییرات رفتاری کودکان:

عدم توجه به تغییرات رفتاری کودک پس از تولد فرزند دوم به سلامت روان کودک آسیب می رساند و همچنین عملکرد والدین بستگی زیادی به تغییر رفتار کودک دارد که این تغییرات می تواند منفی یا مثبت باشد  مثلا تغییرات منفی مثل لجبازی ، حسادت ، ترس از جدایی از مادر و دیدن کابوس های شبانه است که پس از به دنیا آمدن فرزند دوم ایجاد می شود و این رفتار می تواند با عملکرد والدین رفع شود و بهترین کار این است که شما قبل از متولد شدن نوزاد در مورد آن با کودک صحبت کنید و او را آماده کنید .

با ورود فرزند دوم ، از توجه خود به کودک اول کم نکنید:

اگر وسایل نوزاد را آماده و مرتب می کنید سعی کنید تغییری هم در اتاق کودک اول تان بدهید تا او بداند به او هم توجه می کنید و سعی کنید به او محبت کنید و بعد از به دنیا آمدن نوزاد سعی کنید برای مراقبت و نگهداری آن از فرزند اول کمک بگیرد و او را سهیم کنید .مثلا از کودکتان بخواهید که چیدمان  اتاق  فرزند کوچک را بر عهده بگیرد و این راهکار ارتباطی بین فرزند اول و دوم است .

عزیزان شما می توانید برای گوش دادن قصه های صوتی کودکانه و قصه شب کودکانه با صدای خاله سمینا از طریق رادیو قصه ما را دنبال کنید.

فرزند اول را از فرزند دوم دور نکنید:

بسیاری از والدین برای اینکه ترس از این دارند که فرزند اول ممکن است به فرزند دوم آسیب برساند فرزند دوم را از او دور نگه می دارند که این اصلا کار درستی نیست و باعث حسادت در فرزند اول می شود.

حسادت میان فرزند اول و دوم:

وقتی فرزند دوم متولد می شود، میزان قدرت فرزند ارشد کمتر شده و او برای جلب توجه بیشتر والدین سعی در رقابت با فرزند دوم می کند و حسادت فرزند اول به دوم یک امر طبیعی است، که با مدیریت  والدین می تواند این حس کمتر یا بیشتر شود و عدم توجه به تغییرات رفتاری کودک پس از تولد فرزند دوم منجر می شود  به سلامت روان او آسیب برساند .

فرزندان اول آسیب پذیرترند:

اصولا فرزند اول بیشتر از فرزندان دیگر آسیب می بینند زیرا والدین تجربه زیادی ندارند و فرزند اول را با آزمون و خطا تربیت می کنند ولی به صورت مطلق در اختیار فرزند هستند و فرزند اول مرکز ثقل خانواده محسوب می شود و در چنین فضایی با متولد شدن فرزند دوم رقیب برای فرزند اول می باشد و توجه والدین با متولد شدن فرزند دوم نصف می شود  و این باعث حسادت فرزند اول به فرزند دوم می شود که باز هم این حسادت با مدیریت و کنترل والدین رفع می شود و می تواند خشم فرزند اول را کاهش دهد ولی نباید برای چنین مشکلاتی بیشتر به فرزند اول توجه و محبت کنید که این کار اشتباهی است .

چند اسباب بازی مخصوص برای کودکتان بخرید:

خریدن اسباب بازی جدید برای فرزند اول می تواند بسیار مفید و سودمند باشد. چون با به دنیا آمدن فرزند دوم، فرزند اول چیزهایی برای خودش داشته باشد که سرگرم آن ها شود و حسادت کمتری نسبت به فرزند دوم داشته باشد .

به او مزایای خواهر یا برادر بزرگتر را نشان دهید:

سعی کنید که فرزند اول تان را درگیر فعالیت هایی کنید که بتواند آن ها را انجام دهد و به او بگویید که دیگر تو کوچک نیستی و می توانی کارهای زیادی را انجام دهی مثلا نوزاد را در آغوش بگیری و اسباب بازی را جلوی صورت بچه تکان دهی تا شور و شوق فرزند اول بیشتر شود .

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه های صوتی کودکانه و قصه شب کودکانه با صدای خاله قصه گو سمینا دنبال کنید.

آدرس تلگرامی ما:

@childrenradio

کلاغ و قالب پنیر-قصه های کودکانه صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه:کلاغ وقالب پنیر

قصه گو :سمینا⁦♥️⁩

متن داستان

کلاغ و قالب پنیر

روزی روزگاری روی یه درخت کاج کلاغی لونه داشت .

درخت کاج وسط یه خیابون بزرگ بود.

کلاغ هر روز صبح قارقار کنان از لونه اش بیرون می اومد و پای درخت می نشست و خرده نون هایی که مردم پای درخت برای گنجشکها و کلاغ ها و کبوتر ها می گذاشتند ،می خورد اما راضی نبود.

با خودش می گفت “ای بابا!هرروز صبح همش خرده نون باید بخورم.

دیگه خسته ” شدم. باید برم توی یه فروشگاه. اونجا پر از غذاهای خوشمزه ست یه روز صبح کلاغ تصمیم خودشو عملی کرد.

جلوی در فروشگاه ایستاد تا در ورودی باز بشه.

به محض اینکه در باز شد،سریع داخل فروشگاه شد.

مردم با دیدن کلاغ جیغ زدند و به کناری رفتن. کلاغ با شنیدن جیغ مردم،ناراحت و غمگین از فروشگاه بیرون رفت و به سمت لونه اش پرواز کرد.

ساعتی بعد کلاغ توی لونه اش بود که ناگهان کیسه ای پلاستیکی که اون طرف خیابون افتاده بود،توجه اش رو جلب کرد.

به اطراف نگاه کرد اما هیچ کس نبود.

از لونه بیرون اومد و به سمت کیسه ی پلاستیکی پرواز کرد.

در کیسه گره سفتی خورده بود و اصلا باز نمی شد.

کلاغ هر کاری کرد در کیسه باز نشد.

در همین لحظه پسر بچه ای دوان دوان به سمت کلاغ اومد.

کلاغ با دیدن پسر بچه ،کیسه پلاستیکی رو رها کرد و توی جدول خیابون نشست.

پسر فریاد زد “آخ جون قالب پنیرمون پیدا شد.

خوب شد پیدا شد وگرنه صبحونه نداشتیم. “بعد به جدول خیابون نگاه کرد و گفت “آهای کلاغه!مرسی که پنیرمونو پیدا کردی.

ببین یه کوچولو پنیر برات می زارم همین جا. هروقت دوست داشتی برش ” دار و بخور.

خداحافظ  .

پسر بچه رفت.

کلاغ دوباره رفت اون طرف خیابون و با اشتها پنیر رو خورد.

 

گروه سنی:الف.ب.ج

نویسنده: نوشین فرزین فرد

تنظیم: زینب افسری

ادرس تلگرامی ما:
@childrenradio

قصه‌ی دانه‌ی خوش شانس

 

 

گوش کنید:

اسم قصه کودکانه: دانه خوش شانس ?
نویسنده: کیم آشمور 
مترجم: کامیار لطیفی
قصه گو: سمینا  ❤
موضوع: درخت کاشتن خیلی خوبه
گروه سنی قصه کودکانه: ب، ج
سال‌ها پیش مردی کیسه‌ی بزرگ بذری را برای فروش به شهر می‌برد. ناگهان چرخ گاری به یک سنگ بزرگ خورد و یکی از دانه‌ها روی زمین خشک وگرم افتاد. دانه اول ترسید بعد با خودش گفت: من فقط زیر خاک در امانم کاش یه جوری می‌شد که می‌رفتم توی خاک. 
انگار خدا صدای اون رو شنید و ناگهان  گاوی که از اونجا می‌گذشت …
ادامه قصه کودکانه رو گوش کنید. اتفاق‌های جالب توی راهه …
برای گوش کردن به قصه‌های صوتی بیشتر به کانال رادیو قصه مراجعه کنید. و برای 
? @childrenradio