قصه و ائمه

قصه های چهار ده معصوم باز خوانی و بازنویسی داستان های برجا مانده از ائمه معصوم (ع) یکی از سنت های کهن بر جای مانده در ادبیات فارسی است. در طول قرن های گذشته بر این ادبیات، داستان ها، احادیث، روایات و حکایت های نقل شده از ائمه (ع) به صورت های گوناگون منظوم و منثور توسط ادیبان ایرانی بازگویی شده است و این سنت ها تا سال های معاصر در ایران نیز ادامه پیدا کرده است.

والدین گرامی شبی دلنشین را با سایت رادیو قصه کودکانه برای شنیدن قصه شب و قصه کودکانه صوتی برای فرزندان عزیزتان به وجود آورید.

داستان صحبت پرنده با امام رضا (ع) به نقل از سلیمان:

امام رضا (ع) باغی داشتند که بعضی اوقات برای استراحت به آن جا می رفتند روزی من هم با ایشان به باغ رفتم. نشسته بودم و به هنگام ظهر بود. گنجشکی آمد و در کنار امام (ع) نشست و گویا دارد چیزی به امام می گید. نوک خودش را تکان می دهد و جیک جیک می کرد. ناگهان امام فرمودند سلیمان، زیر سقف ایوان، لانه ی این گنجشک است، ماری سمی به جوجه هایش حمله کرده است. سریع برو و به آن ها کمک کن . با تعجب چوب بلندی برداشتم و به طرف ایوان دویدم. از ایشان پرسیدم شما چگونه حرف آن گنجشک را می فهمید؟ ایشان فرمودند من حجت خدا هستم  آیا این کافی نیست.

قصه ائمه + قصه شب

داستان مورچه حضرت سلیمان(ع):

روزی حضرت سلیمان (ع) در کنار دریا نشسته بودند مورچه ای را دیدند که دانه گندمی در دهان خودگذاشته و به سمت آب می رود. به آب که رسید، غورباقه ای از درون آب بیرون آمد و مورچه به دهان غورباقه وارد شد و سپس به درون آب رفت. حضرت سلیمان که شگفت زده بودند، به فکر فرو رفتند، که ناگهان غورباقه از آب بیرون آمد، دهانش را گشود و مورچه بیرون آمد. حضرت سلیمان آن مورچه را خواست و از این جریان از او پرسید. مورچه گفت، ای فرستاده خدا در اعماق این دریا سنگی تو خالی وجود دارد  کرمی درون آن زندگی میکند. خداوند این غورباقه را مامور کرده که بیاید و مرا به سمت کرم ببرد تا روزی اش را به او برسانم. وقتی دانه گندم را به او میدهم می گوید:

ای خدایی که رزق و روزی مرا در اعماق دریا درون تکه سنگی می رسانی رحمت خودت را به بندگان با ایمانت عطا فرما.

شما می توانید ما را از طریق سایت رادیو قصه کودکانه برای شنیدن قصه شب و قصه کودکاته صوتی با صدای خاله قصه گو سمینا دنبال کنید.