درسا و هدیه شکرگزاری ❤️ این قصه تقدیم به درساسادات جان محمدی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️🍭امیدوارم بهترینها برای تو باشه عزیز دل❤️اسم قصه: درسا و هدیه شکرگزاری🤲🧒🏻✨قصهگو: سمینا ❤️نویسنده: راضیه احمدی☘تنظیم: رویا مومنی🌱با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏دنیای کودک را بساز 😍پشتیبانی:🆔 @mhdsab🆔 @childrenradioرادیو قصه کودکخاله سمینا✔️جهت سفارش قصه اختصاصی کلیک کنید
امیر علی و داداش ایلیا به جنگل دندونی می روند ❤️ این قصه تقدیم به امیرعلی جان ابراهیمی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️🍭امیدوارم بهترینها برای تو باشه عزیز دل❤️اسم قصه: امیر علی و داداش ایلیا به جنگل دندونی می روند⛰🦷👶🏻👦🏻قصهگو: سمینا ❤️نویسنده: راضیه احمدی☘تنظیم: رویا مومنی🌱با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏دنیای کودک را بساز 😍پشتیبانی:🆔 @mhdsab🆔 @childrenradio❤️از اینجا قصه اختصاصی سفارش بدیدرادیو قصه کودکخاله سمینا
کوشا و ستاره ی آرزوها ❤️ این قصه تقدیم به کوشا جان کدخدایی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️🍭امیدوارم بهترینها برای تو باشه عزیز دل❤️اسم قصه: کوشا و ستاره ی آرزوها ✨قصهگو: سمینا ❤️نویسنده: الهه منصوری ☘تنظیم: رویا مومنی🌱با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏دنیای کودک را بساز 😍پشتیبانی:🆔 @mhdsab🆔 @childrenradioرادیو قصه کودکخاله سمیناقصه اختصاصی
سورنا می تواند ❤️ این قصه تقدیم به سورنا جان امامی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️🍭امیدوارم بهترینها برای تو باشه عزیز دل❤️اسم قصه: سورنا می تواند✨قصهگو: سمینا ❤️نویسنده: راضیه احمدی☘تنظیم: رویا مومنی🌱با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏دنیای کودک را بساز 😍پشتیبانی:🆔 @mhdsab🆔 @childrenradioرادیو قصه کودکخاله سمیناقصه صوتی کودکانه✔️برای سفارش قصه اختصاصی کلیک کنید
دنیای بزرگ ماریا ❤️ این قصه تقدیم به ماریا سادات جان منتظری عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️🍭امیدوارم بهترینها برای تو باشه عزیز دل❤️اسم قصه: دنیای بزرگ ماریا ✨قصهگو: سمینا ❤️نویسنده: راضیه احمدی☘تنظیم: رویا مومنی🌱با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏دنیای کودک را بساز 😍پشتیبانی:🆔 @mhdsab🆔 @childrenradioرادیو قصه کودکخاله سمیناقصه اختصاصی
آریا و حبوبات اسم قصه: قصه صوتی آریا و حبوبات🫘🍲قصه گو: سمینا❤️نویسنده: الهه منصوری🍀تنظیم: رویا مومنی 🌱گروه سنی: ۱ تا ۷ سالآدرس کانال تلگرام👇🆔 @childrenradioمتن قصه:یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبودمامان زری به اریا کوچولو گفت: پسر گلم امروز برای ناهار چی درست کنم؟ اریا با خوشحالی گفت: مامان جون میشه برام کباب درست کنید.من خیلی دوست دارم. مامان زری گفت: ولی عزیزم دیروز ما غذای گوشتی خوردیم ، باید هر روز غذای متفاوتی بخوریم تا سالم بمونیم.اریا گفت: مثلا چه غذایی؟ مامان زری گفت: مثلا بهتره غذایی بخوریم که فیبر داشته باشه مثل غذاهایی که توش حبوبات باشه…..با این حرف مامان زری ، نخود و لوبیا و عدسهایی که توی ظرف حبوبات اشپزخونه بودن ،حسابی خوشحال شدن . اریا که داشت زیرچشمی اونها رو نگاه میکرد با ناراحتی گفت: نخیر مامان جون من غذایی که توش حبوبات باشه نمیخورم.مامان زری گفت: ولی پسر قشنگم همه خوراکی ها افریده های خدای مهربون هستند و خاصیت های متفاوت و مربوط به خودشون رو دارن که اگه استفاده نشن ، بدن ما دچار بیماری های زیادی میشه.اریا گفت: ولی مامان جون بنظرم حبوبات بد مزه و بی خاصیت هستن. و همینطور که داشت این جمله رو میگفت دوباره به ظرف شیشه ای حبوبات نگاه کرد.کلی عدس و لوبیا و نخود و لپه ی ناراحت رو دید که دارن غصه میخورن وحتی بچه لوبیا ها رو دید که دارن گریه میکنن. دلش سوخت و از حرف بدی که در مورد حبوبات زده بود پشیمون شد.مامان زری نگاهش کرد و گفت: میخوای بهت بگم وقتی حبوبات میخوری ، چقدر سالم میمونی؟اریا با ناراحتی سرشو بعلامت مثبت نشون داد.مامان از توی گوشی مطالب زیادی در مورد خواص فیبر و حبوبات گفت ، مثل بیشتر کردن اهن بدن و یا جلوگیری از سرطان ……اریا از اینکه در مورد حبوبات بد گفته بود شرمنده شد وبرای جبران اشتباهش گفت: حالا فهمیدم که چقدر حبوبات مفیده.من معذرت میخوام.میشه لطفا فردا یک غذا درست کنید که همه حبوبات ها توش باشن؟ مامان زری با خنده گفت: همه اش که نه ولی سعی میکنم که از بیشترشون استفاده کنم…..خب فردا یک اش رشته خوشمزه برات درست میکنم. چطوره؟اریا خندید و تشکر کرد و در همین لحظه نخود ، لوبیا و عدسها رو دید که خوشحال شدن و دارن بهش میخندن. رادیو قصه کودک خاله سمینا
شایان و دوستان اولک دومکی قصه اختصاصی کودک❤️ این قصه تقدیم به شایان جان شیبانی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️🍭امیدوارم بهترینها برای تو باشه عزیز دل❤️اسم قصه: شایان و دوستان اولک دومکی ✨قصهگو: سمینا ❤️نویسنده: راضیه احمدی☘تنظیم: رویا مومنی🌱با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏دنیای کودک را بساز 😍پشتیبانی:🆔 @mhdsab🆔 @childrenradioرادیو قصه کودکخاله سمیناقصه اختصاصی مستربلوط
شکلات دانا اسم قصه: قصه صوتی شکلات دانا🍬قصه گو: سمینا❤️نویسنده: الهه منصوری🍀تنظیم: رویا مومنی 🌱گروه سنی: ۱ تا ۷ سالآدرس کانال تلگرام👇🆔 @childrenradioرادیو قصه کودکخاله سمیناقصه صوتی کودکانه
رنگین کمان دوستی مایا و نیکی 🌹قصه صوتی اختصاصی🌹 سورپرایزی متفاوت برای کودک شما❤️ این قصه تقدیم به مایا جان بابایی و نیکی جان علوی، عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️🍭امیدوارم بهترینها برای شما باشه عزیزای دل❤️اسم قصه:رنگین کمان دوستی مایا و نیکی🌈✨قصهگو: سمینا ❤️نویسنده: راضیه احمدی☘تنظیم: رویا مومنی🌱با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا 👏👏دنیای کودک را بساز 😍پشتیبانی:🆔 @mhdsab🆔 @childrenradio🦋رادیو قصه کودک🦋خاله سمینا🦋قصه صوتی کودکانه
ماری و موشی اسم قصه: قصه صوتی ماری و موشیقصه گو: سمینا❤️نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀تنظیم: رویا مومنی 🌱گروه سنی: ۱ تا ۷ سالموضوع: منظم بودن_ تمیز و پاکیزه بودنآدرس کانال تلگرام👇🆔 @childrenradioمتن قصه :یکی بود یکی نبود.توی یه جنگل سرسبز و زیبا، همه ی حیوونای جنگل با صلح و صفا زندگی می کردند.حیوونای جنگل علاوه بر اینکه با هم آشتی بودند به همدیگه توی سختی ها کمک می کردند .اونا صبح ها دنبال کارهای خودشون می رفتند و شبها وسط جنگل دور هم جمع می شدند و می گفتند و می خندیدند.یه شب که مثل هر شب حیوونای جنگل دور هم جمع شدند ماری که یک مار کوچولو بود ، گفت : موشی کجا رفت ؟ همین الان اینجا دیدمش.همه ی حیوونای جنگل به اطراف نگاه کردند. ماری راست می گفت . انگار موشی غیب شده بود.ماری گفت : من میرم دم در لونه ی موشی تا ببینم چرا زود رفت .وقتی ماری به دم در لونه ی موشی رسید ، مادری در زد .تق تق تق تق تق تق تقموشی مسواک به دست در لونه شو باز کرد .ماری با تعجب پرسید : موشی ! چرا اینقدر زود رفتی ؟موشی با اشاره ماری رو متوجه کرد که داره مسواک می زنه و هر وقت مسواک زدنش تموم شد جواب سوالشو میده .بعد از چند دقیقه مسواک زدن موشی تموم شد و گفت : من از امشب می خوام سر ساعت بخوابم . پس زود اومدم لونه تا مسواک بزنم و بخوابم. از امشب می خوام یه موش تمیز و منظم باشم .ماری لبخندی زد و گفت : آفرین موشی !بعد ماری به جمع حیوونای جنگل برگشت و موشی هم به تختخواب رفت تا سر ساعت بخوابه . رادیو قصه کودک خاله سمینا داستانهای اموزشی