اسباب کشی

گوش کنید :

اسم قصه: قصه صوتی اسباب کشی?
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی

 متن داستان :

” اسباب کشی”
.امیر محمد جان!بیا بیرون . تا کی می خوای توی اون اتاق بمونی . بالاخره که چی ؟باید از این خونه بریم_مامان هی صدام می کنه و می خواد مثلا اتاقمو و خونه مونو فراموش کنم اما من این خونه رو خیلی دوست دارم و دلم نمی خواد از این خونه بریم. پارسال که اومدیم توی این خونه به مامان و بابا گفتم که این اتاق بالکن دار برای من تا هر وقت دلم بخواد پرده ی اتاقمو بزنم کنار و برم توی بالکن و فرزاد ،همکلاسی مو، که پنجره ی خونه شون دقیق روبروی بالکن خونه مون بود رو ببینم . چقدر خاطره از این اتاق و فرزاد و بالکن دارم. فرزاد هم مثل من ناراحته و دیشب پیام داد که امیر محمد خیلی ناراحتم . ای کاش نمی رفتید”. مامان دوباره صدام می زنه “امیر محمد جان ! بیا بیرون .کامیون اومده و وسایلامونو میخواد بار بزنه .در رو بازکن” با بغض می گم “نمیام . خونه ی جدید کوچیکه. تازه شم بالکن نداره .بعدشم اتاق جدیدمم کوچیکه .نمیام”.صدای بابا رو می شنوم که به مامان میگه “ولش کن. الان خودم باهاش صحبت می کنم بابا در اتاق رو می زنه و می گه “امیر محمد جان! نگران نباش. توی اتاق جدیدت مطمئن باش همه وسایلت جا میشه . تازه “. اونجا می تونی دوستای جدید پیدا کنی”!جواب بابا رو نمیدم . صدای کارگرها رو می شنوم ” همه وسایلو رو بردیم پایین . دیگه وسیله ای نیست ؟” بابا جواب میده “نه . وسیله ای نیست . الان میاییم پایین بابا دوباره به در اتاق می زنه و می گه “امیر محمد!شنیدی !همه وسایلا رو بار کامیون کردن و داریم می ریم ها .بیا بیرون “.پسرم . اشکالی نداره قفل در رو باز می کنم و با چشمهای گریان از اتاق بیرون میام . مامان و بابا با دیدنم لبخندی می زنند و همگی به سمت خانه. جدید اسباب کشی می کنیم .به خانه ی جدید که می رسیم و کنار آسانسور منتظر می مانیم تا در آسانسور باز بشه که ناگهان خشکم می زنه پیام ،همکلاسی دیگرم ،رو می بینم که از آسانسور پیاده می شه و با دیدن من تعجب می کنه و می گه ” عه …امیر محمد !تو “اینجا چیکار میکنی ؟ . خونه ی جدیدمون اینجاست_راست میگی. طبقه ی چندم ؟_.طبقه ی سوم_عه…پسر !ما هم طبقه ی سومیم .نکنه همون واحد روبرویی ما که چند وقته خالی بود میخواین بیاین ؟_. آره فکر کنم . من یه بار اومدم با مامان و بابا برای دیدنش و مامان و بابا پسندیدنش ولی من خوشم نیومد .خیلی کوچیکه_. آره . خونه ی ما هم کوچیکه . چه خوب شد اومدین همسایه ی ما شدین_”. بعد از چیدن وسایل اتاق جدیدم به فرزاد ،پیام فرستادم ” فرزاد،ما همسایه روبرویی پیام اینا شدیم”فرزاد جواب داد ” عه.. چه جالب . اگه گفتی کیا اومدن به جای شما ؟کیا؟_. سپهر و خانواده اش_من و فرزاد کلی به ناراحتی خودمون خندیدیم و به همدیگه قول دادیم که با پیام و سپهر که همسایه های جدیدمون هستن، مهربون باشیم

آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

اشعار كودكانه در مورد روزه و ماه رمضان (معرفي كتاب)

روزه و ماه رمضان+ شعر كودكانه

رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتیو قصه صوتی کودکانه و داستان کودکانه با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

(۱)

بهار قرآن رمضان

عطر دل و جان رمضان

بزرگترا روزه دارن

سحرها از خواب بیدارن

از صبح تا شب بی آب و نون

روزه دارن با دل و جون

شب که میشه وقت اذون

می خوریم با هم افطاریمون

روزه مایه­ی سلامت

هست بهترین عبادت

آی بچه ها اما خدا

روزه نخواسته از شما

باید بازم بزرگ بشید

رشد کنید و قد بکشید

وقتی شدی بزرگتر

روزه بگیر گل پسر، گل دختر

حالا که تو کوچیکی

روزه­ بگیر گنجیشکی

(۲)

ماه رمضان ماه خداست
ماه همه مسلموناست

بابا مامان روزه دارن
روزه سی روزه دارن

روزه چه سازندگیه
عبادت و بندگیه

وقتی سحر با اون دعا
با اون دعای خوش نوا

آدم با اون حال و هوا
راستی میره پیش خدا

نماز روزه هر دو چه خوبه
خدای عالم چه مهربونه

(۳)

رمضان آمد و مهمونی به پا شد

نوبت مهمونی پاک خدا شد

سفره ی خدا پر از عطر نمازه

پرِ از عبادت و راز و نیازه

همه دستاشون به سوی آسمونه

رو لبا نام خدای مهربونه

رمضان ماه دعا ماه عبادت

ماه مهربونی و برکت و رحمت

والدين عزيز می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای معرفي كتاب كودك و مطالعه شعر كودك دنبال كنيد.

تحريريه :نوشين صحبتي

 

فوايد و نقش كتاب خواندن در رشد كودكان (معرفي كتاب)

داستان ها و اشعاري كه براي كودكان مي خوانيم و يا آنها مي شنوند، مي تواند در تخيل، قوت تصور، افكار و روحيه آنها اثر عميقي بگذارد و كودكان را براي معاشرت و ارتباط برقرار كردن با ديگران آماده مي كند.

تقویت مهارت ها و تاثیر کتاب بر کودکان

شناخت حروف و قواعد زبان:  وقتي كه كودكان به زبان مسلط شوند توانايي ذهني آنها بالاتر رفته و بهتر مي توانند درس بخوانند.

درک مطلبدرک متن و منظور نویسنده نیز به بالا رفتن هوش کلامی کمک می کند.

افزایش اطلاعات:  از طريق كتابخواني اطلاعات عمومي كودكان مي تواند بيشتر شود.

مهارت های شنیداری و دیداری استفاده از حافظه دیداری و شنیداری برای خوب خواندن ضروری است. و تقویت آنها باعث پرورش ذهن می شود.

افزايش دايره واژگان: با مطالعه زياد دايره لغات كودكان افزايش مي يابد و اين امر در بالا رفتن هوش كلامي كودكان تاثير زيادي دارد.

رشد اجتماعی کودکان با کتاب‌خوانی:  مطالعه كردن در هر سني به رشد اجتماعي كودكان هم كمك مي كند.حضرت علی (ع) می‌فرمایند: بهترین چیزی که نوجوانان باید یاد بگیرند سلسه کارهایی است که به هنگام بزرگسالی به آن نیازمند خواهند بود. آنچه که در بزرگسالی یک فرد بالغ بدان نیاز دارد، غیر از تامین نیازهای اولیه، ارتباط برقرار کردن با سایر افراد  است. یکی از راه‌های برآورده کردن این نیاز، عادت به مطالعه است؛ حال چه والدین برای کودکان کتاب بخوانند و چه خود کودکان بعد از رفتن به مدرسه مطالعه را مستقل شروع کنند. 

راه حل هاي علاقه مند كردن كودكان به كتابخواني

برای فرزندانتان از نوزادی کتاب بخوانید: نوزاد چند ماهه می تواند به تصاویر نگاه کند و به صدای والدین گوش کند، همچنين به اشیا روی صفحات اشاره کند. می توان با اشاره به تصاویر و نام بردن آنها و تولید صدا متناسب با تصویر توجه کودک را به کتاب جلب کرد. كودك متوجه اهميت زبان مي شود و صحبت كردن در زمان مناسب و با کیفیت بالا نشانی از توانایی ذهن است.
مدام به كتابخواني ادامه دهيد: روزي يكبار در زمان مشخصي به همراه كودك مطالبي را مطالعه كنيد.

زمان استفاده از تلویزیون، تبلت و کامپیوتر را محدود کنید: میزان تماشای تلویزیون و استفاده از دستگاه های دیجیتال بر شبکه های عصبی مغز تاثیر می گذارد و جانشین دیگر فعالیت ها و تبادل کلامی می شود و رشد شناختی کودک را تحت تاثیر قرار می دهند همچنين در قدرت تمركز كودكان تاثير منفي دارد. ولي از دستگاه هاي ديجيتالي هم مي توان مفيد استفاده كرد مثلا مي توانيد داستان هاي صوتي و تصويري در تبلت قرار دهيد تا اوقاتي كه از آن استفاده مي كند به كتابخواني مشغول شود.


 مطالب جذاب انتخاب کنید: هنگامی کودکان کتابخوان های ماهری می شوند که به آن علاقمند شوند. والدین با خواندن کتاب و داستان ها و اشعار معروف برای کودکان می توانند آنها را علاقمند کنند، تناسب مطالب با سن کودک از اهمیت زیادی برخوردار است.

مراجعه به كتابخانه: با مراجعه كردن به كتابخانه كودك مطالعه در محيط هاي عمومي كتابخواني ياد مي گيرد از راهنمايي ها و تخصص كتابدار هم استفاده كند.

استفاده از مجلات و روزنامه: خواندن بخش های کودک مجلات و روزنامه ها یا خرید مجلات تخصصی کودک برای کودکان جذاب است.

شعر بخوانید: اشعار  به دليل موزون بودنشان تاثير زيادي را مي توانند در علاقه مند كردن كودكان به مطالعه داشته باشند.

 به خواندن کودک توجه کنید: گوش دادن به خواندن کودک با صدای بلند و نشان دادن افتخار به تلاش و مهارت های او در تشویق برای خواندن موثر است.

کتابخانه شخصی:  مي توانيد در كتابخانه منزل قفسه اي را براي كتاب هاي كودك اختصاص دهيد و كتاب هايش را به ترتيب موضوع مرتب كنيد؛ مسووليت نگهداري و مراقبت از آنها را بر عهده خودش قرار دهيد.

کتاب مناسب هر سن برای کودکان

کودکان زیر یک سال:

نوزادان از سه ماهگی می‌توانند نگاهشان را از روی تصویر بردارند. به همین دلیل، کتاب خواندن برای‌شان کم کم جالب می‌شود. کودکان در این سن  همه چیز را در دهان می‌گذارند و مي جوند. بنابراین بهتر است در این سن از کتاب‌های پارچه‌ای یا پلاستیکی که به کتاب‌های حمام معروف است استفاده کنید. جویدن و نگاه کردن به عکس‌های کتاب برای او به معنی مطالعه است.

کودکان نوپا:

در این سن کودکان می‌خواهند درباره مسایل روزمره زندگی بیشتر بدانند. او را در آغوش بگیرید و برایش کتاب بخوانید. کتاب‌هایی با حجم کم و تصاویر ساده، اشعار ساده و کودکانه در این سن برایش بسیار مناسب است. 

کودکان ۴ تا ۷ سال

کودکان در این سنین   از اطرافيان الگوبرداری می‌کنند. ماجراهای زندگی واقعی افراد، زندگینامه بزرگان که مخصوص کودکان نوشته شده است، کتاب‌های خوبی در این زمینه هستند. در این سن می‌توانید با طرح سوال از کودک او را در کتاب‌خوانی مشارکت بیشتری دهید. مثلاً از او بپرسید که قسمت بعدی یا پایان داستان را حدس بزند یا اینکه از او بخواهید بعد از اتمام کتاب، خلاصه داستان را برایتان تعریف کند.

نتيجه گيري:

اعتماد به نفس كودكان با مطالعه بسيار بسيار بالا مي رود.كودكان با مطالعه داستان ها مي توانند بين شخصيت هاي خوب و بد داستان مقايسه انجام دهند و كودك متوجه مي شود كه شخصيت ها و خصلت هاي خوب و مثبت پيروز هستند و اين مسئله باعث مي شود ويژگي هاي خوب و نكو در وجود كودك نهادينه شود. كودكان با مطالعه داستان ها و فكر كردن در مورد آن مي توانند خود را جاي شخصيت هاي داستان قرار دهند.

والدين عزيز می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای معرفي كتاب كودك و مطالعه كتاب كودك دنبال كنيد.

لاک‌پشت و خرگوش( قصه کودکانه)

بچه‌های عزیز سلام. داستان دیگری از مجموعه قصه‌های کودکانه سمینا را برای شما ترجمه کردیم. با ما همراه باشید و از خواندن قصه زیر لذت ببرید.

لاک‌پشت و خرگوش( قصه کودکانه)

خرگوشی چابک در جنگل زندگی می‌کرد. او همیشه درباره سرعت دویدنش برای حیوانات دیگر لاف می‌زد .

حیوانات از گوش دادن به حرف‌های خرگوش خسته شده بودند. به همین خاطر روزی از روزها لاک‌پشت آرام‌ آرام پیش او رفت و او را به مسابقه دعوت کرد. خرگوش با خنده‌ای فریاد زد .

خرگوش گفت: با تو مسابقه بدم؟ من تو رو به‌راحتی می‌برم! اما نظر لاک‌پشت عوض نشد. باشه لاک‌پشته. پس تو می خوای با من مسابقه بدی؟ با شه قبوله. این واسه من مثه آب خوردنه. حیوانات برای تماشای مسابقه بزرگ جمع شدند .

سوتی زدند و آن‌ها مسابقه را شروع کردند. خرگوش مسیر را با حداکثر سرعت می‌دوید درحالی‌که لاک‌پشت

به‌کندی از خط شروع مسابقه دور می‌شد .

خرگوش مدتی دوید و به عقب نگاه کرد. او دیگر نمی‌توانست لاک‌پشت را پشت سرش در مسیر ببیند. خرگوش

که از برنده شدن خود مطمئن بود تصمیم گرفت در سایه یک درخت کمی استراحت کند .

لاک‌پشت با سرعت همیشگی‌اش آهسته آهسته از راه رسید. او خرگوش را دید که کنار تنه درختی به خواب

رفته است. لاک‌پشت درست از کنارش رد شد .

خرگوش از خواب بیدار شد و پاهایش را کش و قوسی داد. مسیر را نگاه کرد و اثری از لاک‌پشت ندید. با خودش

فکر کرد من باید برم و این مسابقه رو هم برنده بشم .

وقتی خرگوش آخرین پیچ را رد کرد، ازآنچه می‌دید تعجب کرد. لاک‌پشت داشت از خط پایان رد می‌شد.

لاک‌پشت مسابقه را برد !

خرگوش سردرگم از خط پایان رد شد. خرگوش گفت: وای لاک‌پشته، من واقعاً فکر نمی‌کردم تو بتونی منو ببری.

لاکپشت لبخندی زد و گفت: می‌دونم. واسه همین بود که من برنده شدم.

در ادامه متن اصلی قصه را به زبان انگلیسی می‌خوانیم.

The Tortoise and the Hare

A speedy hare lived in the woods. She was always bragging to the other animals about how fast she could run.

The animals grew tired of listening to the hare. So one day, the tortoise walked slowly up to her and challenged her to a race. The hare howled with laughter.

“Race you? I can run circles around you!” the hare said. But the tortoise didn’t budge. “OK, Tortoise. You want a race? You’ve got it! This will be a piece of cake.” The animals gathered to watch the big race.

A whistle blew, and they were off. The hare sprinted down the road while the tortoise crawled away from the starting line.

The hare ran for a while and looked back. She could barely see the tortoise on the path behind her. Certain she’d win the race, the hare decided to rest under a shady tree.

The tortoise came plodding down the road at his usual slow pace. He saw the hare, who had fallen asleep against a tree trunk. The tortoise crawled right on by.

The hare woke up and stretched her legs. She looked down the path and saw no sign of the tortoise. “I might as well go win this race,” she thought.

As the hare rounded the last curve, she was shocked by what she saw. The tortoise was crossing the finish line! The tortoise had won the race!

The confused hare crossed the finish line. “Wow, Tortoise,” the hare said, “I really thought there was no way you could beat me.” The tortoise smiled. “I know. That’s why I won.”

تخم‌مرغ طلایی(قصه کودکانه)

با قصه کودکانه دیگری همراه شما هستیم. امیدوارم از قصه‌ای که امروز برای شما کودکان ترجمه شده لذت ببرید. برای مشاهده قصه‌ کودکانه(متن) لطفا به سایت مراجعه کنید.

تخم‌مرغ طلایی(قصه کودکانه)

هریا، آرایشگر فقیری در کلبه کوچکش تنها زندگی می‌کرد و تمام وقتش را به کارش اختصاص داده بود. هر آن چه او به دست می‌آورد کافی بود تا نیازهایش را برآورده کند.

غروب بود و هریا هنگام برگشتن از کار گرسنه بود. با خودش فکر کرد: امشب چه غذایی درست کنم؟ سپس صدای قدقد مرغی را بیرون از کلبه‌اش شنید. هریا فکر کرد و برای گرفتن مرغ آماده شد: این مرغ ضیافت خوبی برای من درست خواهد کرد.

با کمی دقت توانست مرغ را بگیرد. در حالی که قصد داشت او را بکشد مرغ جیغ کشید و گفت: لطفا مرا نکش ای مرد مهربان! من کمکت خواهم کرد. هریا متوقف شد. با اینکه از حرف زدن مرغ شگفت زده شده بود پرسید: چطور می‌توانی به من کمک کنی؟

مرغ گفت: اگر زندگی‌ام را به من ببخشی، هر روز برایت یک تخم‌ طلایی خواهم گذاشت. چشمان هریا از تعجب و شادی باز ماند. او با شنیدن این قول شگفت زده شد. هریا گفت: یک تخم‌ طلایی! برای هر روز! اما چرا باید حرفت را باور کنم؟ ممکن است دروغ بگویی. مرغ گفت: اگر فردا یک تخم طلایی نگذاشتم تو می‌توانی مرا بکشی. بعد از این قول: هریا مرغ را رها کرد و برای روز بعد منتظر ماند.

صبح روز بعد، هریا یک تخم‌مرغ طلایی بیرون کلبه‌اش پیدا کرد و مرغ کنار آن نشسته بود. هریا از خوشحالی فریاد زد: درسته! تو واقعا می‌توانی یک تخم طلایی بگذاری! او این ماجرا را برای کسی تعریف نکرد چون می‌ترسید دیگران او را بگیرند.

از آن روز به بعد، مرغ هر روز یک تخم طلایی می‌گذاشت. هریا نیز برای جبران به خوبی از او نگهداری می‌کرد. خیلی زود او ثروتمند شد.

اما او طمع کرد و فکر کرد: اگر شکم مرغ را باز کنم، می‌توانم یک باره همه تخم‌های طلایی را به دست آورم. مجبور نیستم منتظر بمانم تا مرغ هر روز یک تخم بگذارد.

آن شب مرغ را به داخل خانه‌اش آورد و کشت. اما ناامید شد. او هیچ تخم طلایی پیدا نکرد. حتی یکی.

هریا فریاد زد: چه کار کردم؟ حرص و طمع من باعث شد مرغ را بکشم. اما دیگر خیلی دیر بود.

در ادامه متن قصه را به زبان اصلی می‌خوانیم.

The Golden Egg

This Short Story The Golden Egg is quite interesting to all the people. Enjoy reading this story.

Haria, a poor barber lived alone in his small hut. He was dedicated to his work. And whatever he earns was enough to fulfill his needs.

One evening, after returning from work, Haria was hungry. “What shall I cook tonight?” he thought. Just then he heard a hen clucking outside his hut. “That hen would make a great feast for me,” thought Haria and prepared to catch the hen.

With a little effort he was able to catch the hen. As he was about to kill the hen, it squeaked, “Please do not kill me, O kind man! I will help you.” Haria stopped. Though he was surprised that the hen spoke, he asked, “How can you help me?”

“If you spare my life, I will lay a golden egg everyday for you,” said the hen. Haria’s eyes got widened in delight. Haria was surprised to hear this promise. “A golden egg! That too everyday! But why should I believe you? You might be lying,” said Haria. “If I do not lay a golden egg tomorrow, you can kill me,” said the hen. After this promise, Haria spared the hen and waited for the next day.

The next morning, Haria found a golden egg lying outside his hut and the hen sitting beside it. “It is true! You really can lay a golden egg!” exclaimed Haria with great delight. He did not reveal this incident to any one, fearing that others would catch the hen.

From that day onwards, the hen would lay a golden egg everyday. In return, Haria took good care of the hen. Very soon, Haria became rich.

But he became greedy. He thought, “If I cut open the hen’s stomach, I can get out all the golden eggs at once. I do not have to wait for the hen to lay the golden eggs one by one.”

That night, he brought the hen to the interior portion of his house and killed the hen. But to his dismay, he found no golden eggs. Not even one.

“What have I done? My greed had made me kill the hen,” he wailed. But it was too late.

 

شعر شاد كودكانه (معرفي كتاب كودك)

شعر شاد كودكانه+ معرفي كتاب كودك

شعر كودك آداب و مفاهيم اساسي زندگي را به كودكان آموزش مي دهد و براي آنها سرگرم كننده و جذاب است. حافظه كودكان از طريق شعرهاي كوتاه و بلند تقويت مي شود؛ آنها مي توانند دايره و گنجينه لغاتشان را افزايش دهند.

درياچه آبي

دریاچه آبی رنگه
توش ماهی و نهنگه
ماهی رو موج می شینه
نهنگ اونو می بینه
می گه نهنگ پرزور
یه وقت نری راه دور
شب که بشه، جای شام
می خورمت هام و هام
ماهیه از رو موجا
می پره توی دریا
زودی شنا کنون می ره
به یک جای دور دور
آخ که بازم جا می مونه
نهنگ چاق و مغرور

آفتاب مهتاب

آفتاب مهتاب چه رنگه

چه قدر هر دوش قشنگه

يكی روشنی روز

يكی نور شب افروز

يكی طلای زرده

يكی نقره سرده

يكی پرتو خورشيد

به روی خاك پاشيد

يكی از ماه زيبا

 بتابد بر همه جا

آفتاب مهتاب چه رنگه

چه قدر هر دو قشنگه

شعر شاد كودكانه + معرفي كتاب كودك

حلزون

آی حلزون شاخكی!

كجا می ری یواشكی؟

جلو میری یواش و ریزه ریزه

پوست تنت چه نرم و خیس و لیزه

خالهای دونه دونه داری

روی پشتت یه لونه داری

ساكتی و خجالتی و تنها

بمون توی باغچه خونه ما

مورچه

تو مثل نقطه هستی

سیاه و ریز ریزی
ولی باید بدانی

برای من عزیزی
برای دیدن تو

کنارت می‌نشینم

کمی خم می‌شوم تا

تو را بهتر ببینم

همیشه صبح تا شب

فقط مشغول کاری

تو خیلی دانه حتماً

میان لانه داری

دلت می‌خواهد الآن

بیایی روی پایم

چرا پس ساکتی تو؟

بگو الآن می‌آیم

تو را من دوست دارم

خودت شاید ندانی
تو کوچولوترین دوست

 صابون
کی بود کی بود؟

یه صابون کوچیک موچیک

گریه می کرد چیلیک چیلیک

غصه می خورد همیشه

می گفت چرا صابون بزرگ نمی شه

هر روز دارم آب می خورم تَر می شم

ولی کوچیک تر می شم

رفتم پیشش نشستم

براش یه خالی بستم

گفتم من هم اون قدیما غول بودم

مثل تو خنگول بودم

کوچیک شدم که با تو بازی کنم

سُرت بدم سُرسُره بازی کنم

والدين عزيز می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای معرفي كتاب كودك و مطالعه شعر كودك دنبال كنيد.

 

گرپ گرپ (معرفي كتاب كودك)

گرپ گرپ (شعر كودكانه)

دیشب که توفان اومد
پنجره رو به هم زد
باز روی بام خونه
گُرپ گُرپ قدم زد

میون خونه پیچید
صدای خنده هایش
توی اتاق نشستم
ترسیدم از صدایش

صبح همه جای خونه
حسابی ریخت و پاش بود
توفان نبود و امّا
هر جایی، جای پاش بود

گرپ گرپ + معرفي كتاب كودك

خونه ما 

خونه ما باغچه داره
اتاق و یک تاقچه داره

پله داره، نرده داره
پنجره هاش پرده داره

درخت و آسمون داره
یک بام مهربون داره

بامش پر از کبوتره
از همه جا قشنگ تره

اسب سفید 

اسب سفید
یال سفید
یال سفید
کبوتر و بال سفید

ابر سفید
برف سفید
بره ی پرحرف سفید
گرگ سفید
غول سفید
دندون و پنجول سفید
شیر سفید
آب سفید
خواب میبینم، خواب سفید

كتاب گرپ گرپ مجموعه ۴۰ شعر از مجموعه ورچينك شعر براي خردسالان است كه توسط افسانه شعبان نژاد سروده شده؛ و پرستو احدي با تصاوير ساده و موزون فضايي دلنشين ودوست داشتني را براي كودكان بوجود آورده است. اين كتاب در ۱۱۲ صفحه توسط انتشارات اميركبير منتشر شد.

گرپ گرپ+ معرفي كتاب كودك

افسانه شعبان نژاد شاعر و نويسنده ادبيات كودك و نوجوان در سال ۱۳۴۲ در شهداد استان كرمان زاده شد. او داراي مدرك كارشناسي زبان و ادبيات فارسي و كارشناسي ارشد در رشته ادبيات نمايشي و همچنين دكتري هنر و نشان درجه يك هنري در ادبيات شعر و داستان است.

شعبان نژاد در سال ۱۳۶۰ فعاليتش را در حوزه ادبيات كودك و نوجوان با يكي از نشريات امور تربيتي تهران آغاز كرد و مدتي هم سردبير برنامه هاي خردسالان در راديو بود. او سردبير مجلات رشد دانش آموز و رشد نوآموز و همچنين عضو شوراي شعر كيهان بچه ها هم بوده است.

شبكه هاي سراسري صدا و سيما فیلم‌نامه‌ها، اشعار و داستان‌های افسانه شعبان نژاد را در برنامه هاي كودك و نوجوان مورد استفاده قرار داده است كه مي توان به برنامه‌های پرپرک، سیب خنده، پاییزه، تابستانه، شادمانه، ب مثل بهار، دختر کدو تنبل، گل گل گل گل اومد، فتیله‌ ای ها اشاره کرد. شاپور قریب سریال صدای صنوبر را بر اساس کتاب «صدای صنوبر» ا اين شاعر نويسنده و شاعر باذوق ساخته است.

او در سال  در سال ۲۰۱۰ کاندیدای دریافت معتبرترین جایزه ادبی جهان در بخش کودک و نوجوان، جایزه آستريد ليندگرن شده است.

وي بيش از ۴۰۰ عنوان كتاب در حوزه داستان و شعر براي كودكان و نوجوانان منتشر كرده است.

آثار افسانه شعبان نژاد كه تاکنون جایزه‌هایی را كسب كرده است از جمله:

لوح تقدیر برای کتاب بادبادک و کلاغه از مراسم کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

لوح تقدیر برای کتاب کلاغه به خونش نرسید از مراسم کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

لوح تقدیر برای کتاب چشم های زمستانی از مراسم کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

لوح تقدیر برای کتاب شیشه آواز از مراسم کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

لوح تقدیر برای کتاب زنبور و سیب قرمز از مراسم کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

لوح تقدیر برای کتاب آی زنگوله،آی زنگوله از مراسم کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

برگزیده سومین دوره جایزه ادبی پروین اعتصامی برای کتاب آی زنگوله، آی زنگوله

برگزیده اولین جشنواره بین المللی شعر فجر

برگزیده سومین جشنواره بین المللی شعر فجر

برگزیده نخستین دوره جایزه ادبی پروین اعتصامی

تعدادی از کتاب‌های او به زبان‌های دیگر ترجمه شده‌اند:

«کلاغه به خونش نرسید» به زبان‌های بوسنیایی و مالزیایی

«یک دانه بادام» به زبان ترکی استانبولی

«خوش به حال ماهی ها» به زبان چینی

«این طرف صحرا،آن طرف صحرا» به زبان کردی

 «بزغاله های ابری» به زبان کردی

«آب» به زبان انگلیسی

«بزرگراه»  زبان انگلیسی

«هیچ هیچ هیچانه» به زبان ایتالیایی

«ماه تی تی،کلاه تی تی» به زبان ایتالیای

همچنین شعبان نژاد کتاب‌های «روزی، روزگاری» و «باغ هزار دخترون» را به خط بریل چاپ كرده است.

افسانه شعبان نژاد در جشنواره هاي بين المللي شعر فجر، پویا نمایی، رضوی، مطبوعات و جشنواره  کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، جشنواره کتاب برتر، جشنواره رشد، جشنواره شعر روشنا، جشنواره ادبی هنری شاهچراغ، جشنواره فیلم نامه نویسی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و … داور بوده است.

كلمات كليدي: گرپ گرپ, شعر و داستان كودك, ادبيات كودك, انتشارات اميركبير, مجموعه ورچينك, افسانه شعبان نژاد, معرفي كتاب كودك,  

شما  می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای معرفي كتاب كودك و ادبيات كودكانه دنبال كنيد.