آموزش شجاعت به کودکان از طریق قصه کودکانه

رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

یکی از مهم ترین مواردی که در تربیت کودک باید مدّ نظرقرار داد ، شخصیت کودک است. آنچه کودک در آینده به آن تکیه خواهد کرد، شخصیت اوست. شخصیتی که از دوران کودکی شکل می گیرد. 

آنچه که یکی از ستون اصلی شخصیت محسوب می شود، شجاعت است. شجاعت در حکم ستون فقرات شخصیت افراد است و بدون آن افراد کارائی خود را در نقش های اجتماعی از دست می دهند. افراد شجاع، اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی دارند و از این که واقعیت را به زبان بیاورند هراسی ندارند به همین دلیل این گونه افراد دروغ نمی گویند . 

این شجاعت افراد است که باعث می شود در زندگی به دنبال اهداف والا باشند و از تلاش کردن برای رسیدن به آن ها ترس و هراسی به خود راه ندهند. جالب است که تقریباً همه ما این نکات را می دانیم و به اهمیّت آن ها کاملاً واقف هستیم، اما گویا هنوز اهمیّت آموزش آن ها به فرزندمان را نمی دانیم.

شجاعت یکی از ویژگی های پسندیده و قابل قبول برای کوکان است. واقعاً زندگی با بچه هایی که از شجاعت برخوردار نیستند ، بسیار سخت است، اما شجاعت نباید چنان اعتماد به نفس کاذبی به بچه ها بدهد که خطرات زیادی آن ها را تهدید کند.

کودکان را تشویق کنید شجاع باشند:

از تشویق و ترغیب غفلت نکنید. به کودک بگویید که می‌تواند شجاع باشد، چرا که او چیزی از شخصیت‌های شجاعی که می‌شناسد کم ندارد. برای او از شخصیت‌های شجاع مورد علاقه‌اش مانند شخصیت‌های کتاب ها، کارتون ها و فیلم ها به عنوان نمونه‌های شجاعت مثال بزنید (البته شخصیت هایی که با فرهنگ و سبک زندگی ما سازگار باشند)، این به معنای مقایسه کردن نیست.

 شما فقط به کودک می‌گویید که قهرمان‌ها شجاعند چون با ترس هایشان روبرو می‌شوند و او هم می‌تواند یک قهرمان باشد. البته نباید طوری رفتار کنید که کودک احساس کند می‌خواهید او را تحت فشار بگذارید. اگر این کار با ظرافت انجام شود، کودک از آن استقبال می‌کند. همچنین در طی مدتی که کودک با ترس خود روبرو می‌شود عباراتی مانند “تو خیلی شجاعی”، “می‌دونستم که از پَسِش برمی آی”، “من به این همه شجاعت از جانب تو افتخار می‌کنم” را به او بگویید. می‌توانید از سایر پاداش ها نیز استفاده کنید.

منظور از شجاعت و رفتار شجاعانه چیست:

شجاع بودن و شجاعت یعنی فرد به این باور‌ می‌رسد، که باید برای حقوق خویش و دیگران ارزش قائل شود.

رفتار شجاعانه رفتاری است که در آن کودک یا نوجوان با رعایت احترام به دیگران و همچنین در نظر گرفتن حقوق آن‌ها، خواسته‌ها و حرف های خود را بیان می‌کند. شجاعت به فرد یاد می‌دهد که توانایی درخواست و ابراز احساسات خود را به طور منطقی و جامعه پسند داشته باشد. در حقیقت شجاع بودن یعنی فرد به این باور‌ می‌رسد که باید برای حقوق خویش و دیگران ارزش قائل باشد. در نتیجه با رفتاری توأم با احترام و بدون زیر پا گذاشتن حقوق دیگران، به خواسته‌هایش می‌رسد.

خودتان به عنوان والدین کودک شجاع باشید. شما مهمترین الگوی کودکتان هستید، پس اگر از چیزی می ترسید هر چه زودتر بر آن غلبه کنید.

آموزش شجاعت+ قصه کودکانه

بچه های عزیز برای شنیدن قصه های صوتی کودکانه  با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج) به سایت رادیو قصه کودکانه مراجعه کنید.

داستان کودکانه:

علی کوچولو و شجاعت در گفتن اشتباه

در تعطیلات آخر هفته علی کوچولو همراه خواهرش سارا و پدر مادرشون به دیدن مادربزرگشون رفتن که توی یک مزرعه زندگی میکرد.

مادربزرگ علی یک تیرکمون بهش داد تا بره توی مزرعه و باهاش بازی کنه.

علی کوچولو خیلی خوشحال شد و دوید توی مزرعه تا حسابی بازی کنه، اما وسط بازی یکی از تیرهاش اشتباهی خورد به اردک خوشگلی که مادربزرگش خیلی دوسش داشت، اردک بیچاره مرد.

علی کوچولو که حسابی ترسیده بود اردک رو برداشت و برد یه جایی پشت باغچه قایم کرد.

وقتی رویش رو برگردوند تا بره به ادامه بازیش برسه دید که خواهرش سارا تمام مدت داشته نگاهش میکرده، اما هیچی به علی نگفت و رفت.

فردا ظهر مادربزرگ از سارا خواست تا توی آماده کردن سفره ی نهار بهش کمک کنه، سارا نگاهی به علی کرد و گفت مادربزرگ علی به من گفت که از امروز تصمیم گرفته تو کارهای خونه به شما کمک کنه. بعد هم زیرلب به علی گفت: جریان اردک رو یادته.

علی کوچولو هم دوید و تمام بساط ناهار رو با کمک مادربزرگش فراهم کرد.

عصر همون روز پدربزرگ به علی و سارا گفت که میخواهد اونها رو به نزدیک دریاچه ببره تا باهم ماهیگیری کنن. اما مادربزرگ گفت که برای پختن شام روی کمک سارا حساب کرده است.

سارا سریع جواب داد که مادربزرگ نگران نباش چون علی قراره بمونه و بهت کمک کنه.

علی کوچولو در همه ی کارها به مادربزرگش کمک میکرد و هم کارهای خودش و هم کارهای سارا رو انجام میداد. تا اینکه واقعا خسته شد و تصمیم گرفت حقیقت رو به مادربزرگش بگه.

اما در کمال تعجب دید که مادربزرگش با لبخندی اونو بغل کرد و گفت:

علی عزیزم من اون روز پشت پنجره بودم و دیدم که چه اتفاقی افتاد. متوجه شدم که تو عمدا اینکار رو نکردی و به همین خاطر بخشیدمت. اما منتظر بودم زودتر از این بیای و حقیقت رو به من بگی.

نباید اجازه میدادی خواهرت بخاطر یک اشتباه به تو زور بگه و از تو سوء استفاده بکنه.

باید قوی باشی و همیشه به اشتباهاتت اعتراف کنی و سعی کنی که دیگه تکرارشون نکنی.

اما این رو بدون پیش هرکسی و هرجایی به اشتباهاتت اعتراف نکنی، چون دیگران از اون اعتراف تو به ضرر خودت استفاده می کنند.