شعر دزده و مرغ فلفلي (معرفي كتاب كودك)

شعر دزد و مرغ فلفلي+معرفي كتاب كودك

شعر دزده و مرغ فلفلي يكي از طولاني ترين سروده هاي منوچهر احترامي براي كودكان است.

دزده و مرغ فلفلي

توي ده شلمرود

فلفلي مرغش تك بود

يه ده بود و يه فلفلي

يه مرغ زرد كاكلي

يه روز كه خيلي خسته بود

كنج اتاق نشسته بود

يه دزد رند ناقلا

شيطون و بدجنس و بلا

اومد و يه كيسه آورد

كاكلي رو دزديد و برد

شعر دزد و مرغ فلفلي +معرفي كتاب كودك

تنگ غروب كه فلفلي

رفت به سراغ كاكلي

نه آب بود و نه دونه بود

نه كاكلي تو لونه بود

داد زد و گفت

توپول مومپولي

دست و پا گلي
نوك حنايي كجايي؟

فلفلي هي صدا زد

اما جواب نيومد

تنها يه رد پا جا مونده بود
اون دور و برا

آقا فلفلي

قبا به تن

شال به كمر

گيوه به پا

كلاه به سر

يه كوزه آب

يه سفره نون

از توي ده اومد بيرون

كدخدا گفت:

اوقور بخير

مگه باما قهري فلفلي؟

عازم شهري فلفلي؟
فلفلي گفت:

اون مرغ زرد پا كوتاه

كاكل حناي نوك طلا

كه صد تومن مي خريدنش نمي دادمش

دزده گرفت و بردش

مي رم كه پيداش بكنم

دزده رو رسوا بكنم

يكسره رفت اروميه

تا ببينه كي به كيه

اينورو ديد اونورو ديد

اينجا و اونجا سركشيد

نه مرغو ديد، نه دزد و ديد

از اونجا رفت به تبريز

منظره هاش دل انگيز

اينجا و اونجا سركشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

شعر دزد و مرغ فلفلي + معرفي كتاب كودك

ازونجا شد سوار فيل

يكسره رفت به اردبيل

كوه سهند و سبلان

سركشيده به آسمان
از پشت كوه سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

شعر دزد و مرغ فلفلي + معرفي كتاب كودك

ازونجا رفت به آستارا

شهر قشنگ و با صفا

گوشه كنارا سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از آنجا بي معطلي

يكسره رفت به انزلي

ميان دريا كشتي بود

ماهي به اين درشتي بود

تو كشتي ها سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از اونجا رفت به شهر رشت

اينورو گشت، اونورو گشت

تو شاليزارها سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

ازونجا رفت به لاهيجان

مردم خوب و مهربان

شهر به اين مصفايي

سرتاسرش باغ چايي

يه گشتي توي كوچه خورد

يه عالمه كلوچه خورد

اينجارو گشت، آنجا رو گشت

از تنكابن هم گذشت

عروس شهرهاي شمال

مركز باغ پرتغال

از آنجا با ميني بوس

يسكره رفت به چالوس

اينجا و آنجا سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از بس كه هي بارون آمد

از آنجا هم بيرون آمد

نشست توي سواري

رفت توي شهر ساري

دو مترو نيم پارچه خريد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

ازونجا شادو خندون

رفت توي شهر گرگان

تركمن هاي اسب سوار

دنبال هم قطار قطار

توي دشت و تو صحرا

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از اونجا بيرون آمد

رفت توي شهر گنبد

گنبند قابوس اينجاست

ببين، ببين چه زيباست

اينجا و اونجا سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از توي شهر گنبد

يكسره رفت به مشهد

وقتي به صحن نو رسيد

يكدفعه كدخدا رو ديد

كدخدا گفت: سفر بخير

همه جارو گشتي فلفلي

چه طوري مشتي فلفلي؟

تنها مياي تنها ميري؟

بگو ببينم كجا ميري؟

فلفلي گفت: دارم يه جاي دور مي رم

به شهر نيشابور مي رم

هندونه هاش چه عاليه

حقا كه جاتون خاليه

تو جاليزها سرك كشيد

اينجا و اونجا سر كشيد

سوار سوار، پياده سوار

خودشو رسوند به سبزوار

سرتاسرش باغ هلو

يا هلو هلو برو تو گلو

از آنجا رفت به شاهرود

آب و هواش چه خوب بود

وقتي رسيد به دامغان

پسته خريد فراوان

ازونجا رفت به گرمسار

خربزه هاي آبدار

از اونجا رفت به تهران

شهر بزرگ ايران

شهر نگو، شهر فرنگ

هرچي بخواي، از همه رنگ
توي شلوغي سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از شلوغي كلافه شد

عازم شهر ساوه شد

هوا پر از بوي بهار

زمين پر از باغ انار

اينجارو ديد، آنجا رو ديد
رفت و به شهر قم رسيد

سوهان فرد اعلا

شيرين مثل حلوا

حلواي تن تناني

تا نخوري نداني
به شهر كاشان رسيد

اينجا دويد، اونجا دويد

عقرب و قالي يك طرف

تو گلزارها سرك كشيد
نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

ازونجا رو به پايين

رفت به نطنز و نايين

از اونجا رفت به اصفهان

اينجا كجاست نصف جهان

ساختموناش قشنگ قشنگ

با كاشي هاي رنگارنگ

تو ساختمون ها سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد
اسباباشو چيد توي ساك

از اصفهان رفت به اراك

اينجا و آنجا سركشيد

انگور بي دانه خريد

چه انگوري چه انگوري

مثل چراغ زنبوري

همراه يك مسافر

شد راهي ملاير

توي كوچه و تو بازار

كشمش و شيره بسيار
اينجا و آنجا سركشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از ملاير دوان دوان

دويد به سوي همدان

بدون هيچ معطلي

رفت و رسيد به بوعلي

پاي پياده شد روان

از همدان به باختران

اينجا و اونجا سركشيد

چيزي به جز گيوه نديد

از باختران راه افتاد

بسوي خرم آباد

به خرم آباد كه رسيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

ازونجا رفت به دزفول

هركي به كاري مشغول

ازونجا به يه پرواز

پريد تو شهر اهواز

وقتي رسيد غروب بود

صحبت تانك و توپ بود

تو اهواز هم نايستاد

تنگ غروب راه افتاد

از توي شهر اهواز

يكسره رفت به شيراز

حافظ و سعدي را ببين

چه دل فزا چه دل نشين

اينجا دويد، اونجا دويد

گوشه كنار و سر كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

رفت و به شهر يزد رسيد

قطاب و باقلوا خريد

پشمك و زولبيا خريد

ازونجا رفت به كرمان

شهري كه قالي داره

زيره عالي داره

اينجا و اونجا سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

شعر دزد و مرغ فلفلي + معرفي كتاب كودك

از پشت كوه تفتان

شد عازم زاهدان

اينجا و اونجا سرك كشيد

يك رد پاي تازه ديد

روي شتر سوار شد

عازم چابهار شد

دورو برو نگا كرد

رد پاشو پيدا كرد

اين همه آزارم دادي

بالاخره گير افتادي

حالا مي خواي چي كار كني؟

كدوم طرف فرار كني؟

نه اينوري نه اونوري

يه راست برو كلانتري

اي مرغ زرد پا كوتاه

كاكل حناي نوك طلا

هي دنبالت دويدم

رنج سفر كشيدم

خوب شد كه پيدات كردم

الانه بر مي گردم

مي برمت به خونه

مي دمت آب و دونه

دونه بخور كه چاق شي

سالم و سر دماغ شي

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای مطالعه شعر كودك و معرفي كتاب كودك دنبال کنید.

 

 

معرفی کتاب + قانون هاي رنگي زندگي

قانون هاي رنگي زندگي+ قصه شب

كتاب قانون های رنگی زندگی: كتابي است كه كودكان را با احكام آشنا مي كند. نويسنده اين كتاب مرتضي دانشمند است و در ۲۰ صفحه توسط  انتشارات به نشر كه وابسته به آستان قدس است در سال ۱۳۹۶ منتشر شد. موضوع اين كتاب در مورد كتاب كودك و نوجوان، قصه هاي ديني و مذهبي است.

حجت الاسلام مرتضي دانشمند، متولد ۱۳۳۷ در شهر «دیزیچه» از توابع شهرستان مباركه اصفهان متولد شد و تا سوم دبستان در آنجا زندگي مي كرد. پدرش بخاطر ترويج دين به همراه خانواده اش به شهرستان آبادان عزيمت مي كند.

 مرتضي دانشمند در مدرسه بزرگمهر در آبادان درس مي خواند و ديپلمش را مي گيرد. در سال ۱۳۵۶ كه در اوان انقلاب اسلامي به بهانه ادامه تحصيل براي علوم اسلامي به قم مي آيد. در جوار حرم حضرت معصومه (س) علوم اسلامي را مي خواند و همچنين در مقطع كارشناسي رشته حقوق مي خواند و كارشناسي ارشدش را با ، رشته علوم حديث با گرايش كلام و عقايد در دانشکده علوم حدیث قم به پايان مي رساند. موضوع پايان نامه دانشمند «روش‌های انتقال آموزه‌های اعتقادی به کودکان ۷ تا ۱۴ سال در قرآن و روایات» بود.

دانشمند علاوه بر دروس حوزه و دانشگاه به زبان هاي عربي و انگليسي هم مسلط بود، همچنين براي تبليغ  آموزه هاي ديني به لبنان، حجاز و سوريه هم سفر مي كرد. وي در همان سال هايي كه طلبگي را آغاز كرده بود نوشتن براي كودكان و نوجوانان را در اولويت قرار داده بود.

حجت الاسلام مرتضي دانشمند بيشتر اوقاتش را با مطالعه كردن، نوشتن، تدريس و پژوهش پر مي كرد، و با انواع مجلات كودك و نوجوان همكاري داشته است. وي تاليفات زيادي در زمينه شعر و قصه و همچنين مقالات مختلفي در رابطه با قلمرو غلوم قرآني  منتشر كرد.

از آثار مرتضي دانشمند مي توان «این همان مرد است»،«اختراع بزرگ من کودک»،«رو برگ گل نوشته»، « تو هم بیا»، «بانوی مهتاب»، «ثروتمندی که گدا شد»، «سفر به چشمه نماز»، «خدای مهربان مورچه‌ها»، «راهی به سوی بهشت»، «زیر شاخه زیتون»، «زنان سپید پوش»، «کودکی که با پیامبر سخن گفت»، «فرشته‌ای در زمین»، «نوجوانان می پرسند»، «یک صدف از هزار»، «یک نفر به اندازه همه»، «الف لام میم ذلک الانقلاب عام»، «آقای دست و دل باز»، «خواب عجیب پیامبر(ص)»، «آن روز شیرین»، «سکه‌ای از آسمان»، «می‌خواهم دانشمند شوم»، «آن سوی تن»، «امیران کوچک»، «پیام‌های آسمانی (تفسیرقرآن)»، «پرسش‌های دیروز و امروز»،«دعای گنجشک‌ها»، «از نزدیکانت آغاز کن» و «هدیه‌های آسمان» اشاره كرد.

دانشمند معتقد است بايد فضايي مناسب و ايده آل براي نويسندگان در بخش ادبيات كودك باز شود، چون چشم انداز هاي حوزه عملي و نظري نياز به واكاوي، بازنگري و فزون كاوي دارد. بررسي كردن ادبيات در تمامي گروه سني بدون توجه به بحث مباني انسان شناسي آئيني ادبيات، بسيار ناكارآمد است، زيرا مباني انسان شناسي اصلي ترين ركن نويسنده در حوزه ادبيات كودك و نوجوان است و اولين پرسش هايي كه در اين زمينه بوجود مي آيد اين است كه انسان و بعد از آن كودك و نوجوان چه كسي مي تواند باشد و يا اصلا چيست؟ تا كجا امتداد دارد و اصلا وجود دارد؟ آيا طبق تعبير بوف كور  كه در –  توصيف رجاله ها – آمده است  موجوداتي هستند كه هركدام دهاني دارند با مشتي روده كه از آن آويزان شده است؟

قانون هاي رنگي زندگي+قصه شب

حجت الاسلام مرتضی دانشمند هم چنان به  تالیف کتاب هایي برای کودکان مي پردازد.

كلمات كليدي:ادبيات كودك, كتاب كودك, احكام, كودك و نوجوان, راديو قصه

فوق توصيف: كتاب قانون های رنگی زندگی: كتابي است كه كودكان را با احكام آشنا مي كند.

برای مطالعه و بررسی بیشتر کتاب کودک به بخش کتاب کودک مراجعه نمایید.