لک لک مغرور 🍭 رادیو قصهایها امشب یه قصه قشنگ منتظر شماست😉اسم قصه: قصه صوتی لک لک مغرورقصه گو: سمینا❤️نویسنده: نوشین فرزین فرد🍀تنظیم: رویا مومنی 🌱گروه سنی: ۱ تا ۷ سالموضوع:غرور و خودخواهیآدرس کانال تلگرام👇🆔 @childrenradio🦋متن قصه:روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، لک لکی مغرور زندگی می کرد.لک لک خودخواه بود و اصلا با حیوونای جنگل دوست نبود و به همین دلیل هیچ دوستی نداشت و تنها بود .یه روز از روزها که لک لک مغرور به جنگل رفت تا گشت و گذار کنه ، حیوونای جنگل با دیدنش تصمیم گرفتند تا نزدیکش بشن و باهاش دوست بشن .میمون کوچولو گفت (( سلام لک لک! صبحت بخیر))اما لک لک مغرور جواب میمون کوچولو رو نداد.میمون کوچولو بغض کرد و بالای درخت رفت .عمو سنجاب گفت (( صبح بخیر لک لک!))لک لک مغرور جواب عمو سنجاب هم نداد و عمو سنجاب سری تکون داد و به جمع کردن بلوط مشغول شد .همه ی حیوونای جنگل سر راه لک لک مغرور می اومدند تا باهاش دوست بشن اما لک لک مغرور اصلا جواب نمی داد و از کنارشون رد می شد .بعد از مدتی ناگهان لک لک مغرور داد و فریاد کرد (( آی پام ! آی پام !)) وناله کنان روی زمین نشست .حیوونای جنگل به سمت لک لک مغرور رفتند تا ببینند چه اتفاقی افتاده.وقتی نزدیک لک لک مغرور شدند ، دیدند پای لک لک مغرور زخمی شده و کنار لک لک مغرور، جوجه تیغی نشسته و میگه(( ببخشید لک لک! نمی دونستم شما داری از اینجا رد میشی))حیوونای جنگل به کمک لک لک مغرور رفتند و زخم پای لک لک مغرور رو پانسمان کردند.لک لک مغرور بعد از پانسمان پاش ، نگاهی به حیوونای جنگل کرد و گفت(( شماها خیلی مهربون هستید. من با شماها دوستم ))از اون روز به بعد لک لک مغرور با همه ی حیوونای جنگل دوست شد و هر روز با اونا حرف می زد و بازی می کرد.🦋رادیو قصه کودک🦋خاله سمینا🦋قصه صوتی کودکانه