کرگدن کوچولو باادب میشه + قصه شب

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه: کرگدن کوچولو باادب میشه

نویسنده: نوشین فرزین فرد?
قصه گو: سمینا ❤️

تنظیم: زینب افسری

متن قصه:

کرگدن کوچولو با ادب میشه”

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .

یه کرگدن کوچولویی بود که یه عالمه اسباب بازی داشت .کرگدن کوچولو اسباب بازی هاشو خیلی دوست داشت و به همین

دلیل هرروز اونا رو تمیز می کرد و بعد مرتب توی سبد می گذاشت اما کرگدن کوچولو یه رفتار بدی داشت .

هروقت هر کدوم از دوستاش می اومدن توی اتاقش و می خواستن با اسباب بازی هاش بازی کنن ،به اونا حرف های زشت می زد .

آخه کرگدن کوچولو دلش نمی خواست دوستاش با اسباب بازی هاش بازی کنن.

دوستای کرگدن کوچولو با گریه و ناراحتی از اتاق کرگدن کوچولو بیرون می رفتند .

مامان کرگدن وقتی رفتار کرگدن کوچولو رو دید،گفت ” عزیزم !تو نباید دوستاتو ناراحت کنی و با گریه بفرستیشون خونه شون.

اجازه بده دوستات با اسباب بازی هات بازی کنن و حرف زشت نزن  ” اما کرگدن کوچولو اخم کرد و گفت “نمی خوام.

اونا اسباب بازی هامو خراب می کنن.”  هر چقدر  مامان کرگدن نصیحت می کرد که کرگدن کوچولو ، رفتارشو تغییر بده ،فایده ای نداشت و کرگدن کوچولو به رفتارش ادامه می داد .

یه روز کرگدن کوچولو توی اتاقش منتظر موند تا دوستاش بیان اما هر چقدر منتظر موند ،فایده ای نداشت .

از اتاق بیرون اومد و مامان کرگدنو صدا کرد “مامان !مامان!چرا دوستام امروز نیومدن”مامان کرگدن آهی کشید و گفت “دوستات زنگ زدن و ” گفتن ما دیگه خونه تون نمی آییم چون کرگدن کوچولو به ما حرف زشت می زنه و نمی زاره با اسباب بازی هاش بازی کنیم .

کرگدن کوچولو شانه ای بالا انداخت و بدون هیچ حرفی به اتاقش برگشت .

چند روز گذشت .کرگدن کوچولو احساس تنهایی “. کرد .

پیش خودش گفت “خسته شدم.

همش دارم با اسباب بازی هام بازی می کنم و هیچ دوستی ندارم .

مامان کرگدن حرف های کرگدن کوچولو رو شنید .

اومد پیش کرگدن کوچولو نشست و گفت “عزیزم ! برو گوشی تلفنو بردار و “به دوستات زنگ بزن و بگو که از این به بعد اجازه میدی با اسباب بازی هات بازی کنن و حرف زشت هم نمی زنی کرگدن کوچولو به حرف مامان گوش داد و از آن روز به بعد کرگدن کوچولو با دوستاش بازی کرد و با ادب شد.

گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:

childrenradio@.

رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

 

کوآلا کوچولو آسمون رو نقاشی می کنه + قصه کودکانه

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه: کوآلا کوچولو آسمون رو نقاشی می کنه

نویسنده: زوزا و ربوآ?
قصه گو: سمینا ❤️

تدوین: استودیو صدا 

Farahmand_Hamed@

گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:

@childrenradio.

رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

کیت کوآلا کوچولو توی رخت خوابش دراز کشیده بود و به سقف نگاه می کرد هنوز بیدار بود و به نقاشی فکر می کرد. تنها کاری که کیت دوست داشت نقاشی کشیدن بود اون می خواست بهترین نقاشیو بکشه. کیت خیلی خوشحال بود چون روز بعد کلاس نقاشی داشت، کیت بلند شد و در رخت خوابش نشست و از پنجره ی اتاقش به بیرون نگاه کرد با خودش گفت: فهمیدم، الان آبرنگامو میارمو همین الان شروع می کنم به نقاشی کشیدن. بعد با صدای بلند گفت: میدونم که چیو نقاشی کنم میخوام …

مزرعه‌ی گلنار خانوم+ قصه کودکانه

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه: مزرعه‌ی گلنار خانوم ?‍?
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی
قصه گو : سمینا❤️

متن داستان:

” مزرعه ی گلنار خانم”

روزی روزگاری پیرزنی به نام گلنار مزرعه ای داشت .

مزرعه ی گلنار خانم پر از سبزیجات بود .

از کاهو و کلم بگیر تا ذرت و.چغندر.

گلنار خانم بیشتر وقتا به کمک چند تن از اهالی روستا ،مزرعه رو اداره می کرد.

کنار مزرعه ی گلنار خانم ،یه طویله بود.

توی طویله پر از حیوونهای جورواجور بود .از مرغ و خروس بگیر تا گاو و گوسفند مرغ ها هرروز تخم می زاشتن و گلنار خانم هرروز صبح میومد، تخم مرغا رو داخل یه سبد بزرگ می زاشت .

بعد سطل بزرگ برمی داشت و شیر گاوها رو می دوشید .

بعد کاه و علف جلوی گاوها و گوسفندا و ارزن هم جلوی مرغ و خروس ها می ریخت تا خوب بخورن و گوشت وشیر و تخم مرغ باز هم بیارن یه روز پشمی ،گوسفند بزرگ و چاق طویله ،گفت “ما باید بیرون مزرعه رو ببینیم .

ما گوسفندا برای توی طویله نیستیم.

باید” بیرون از طویله رو ببینیم گاو سیاه خنده ای کرد و گفت ” اگه برید بیرون همه کاهو و کلم ها رو می خورید.

یادتونه چند وقت پیش بیرون بودید و همه کاهو و کلم های مزرعه رو خوردید و گلنار خانم مجبور شد دیگه شما ها رو بیرون نفرسته .

گلناز خانم اجازه نمیده بیرون “برید ” پشمی اخمی کرد و گفت “اون یه اشتباه بود که همه ما گوسفندا مرتکبش شدیم ولی قول میدیم که تکرار نکنیم ” گاو سیاه دوباره خندید و گفت ” نه بابا ..دوباره چشمتون به کاهو و کلم ها بیفته ،می خوریدشون اون روز گذشت.

گوسفندا با حرفی که پشمی زده بود ،دلشون می خواست دوباره بیرونو ببینن و به پشمی اصرار کردن که با .گلنار خانم صحبت کنه و اجازه بگیره وقتی گلنار خانم اومد داخل طویله ،پشمی گفت “بع بع ..میشه ما گوسفندا بریم بیرون .

خیلی وقته بیرونو ندیدیم .

قول ” میدیم کاهو و کلم ها رو نخوریم ” اما گلنار خانم ناراحت شد و گفت “نه ” بعد از طویله بیرون رفت.

گاو سیاه خندید و گفت “دیدی گفتم اجازه نمیده همان شب ،وقتی ماه توی آسمون می درخشید ، پشمی از خواب پرید.

تا به حال اینطوری از خواب نپریده بود.

آخه صدای.پای یه غریبه رو شنیده بود و از خواب پریده بود.

آروم آروم اومد سمت در طویله و از لای در بیرونو نگاه کرد .

وای خدا !چی می دید. باورش نمی شد دزد اومده و داره کاهو و کلم ها رو می زاره داخل گونی .

پشمی به گوسفندا نگاه کرد .

همه خواب بودن حتی گاو سیاه و مرغ و خروس ها هم خواب بودن” .

پشمی با خودش گفت “حالا چیکار کنم !؟ همه خوابن و در طویله هم که بسته ست و کلیدش دست گلنار خانمه پشمی هی با خودش فکر کرد و آخر سر پیدا کرد که چیکار کنه .

عقب عقب رفت و بعد دوباره خودشو رسوند به در طویله و خودشو کوبوند به در طویله .

یه بار دیگه اینکار رو تکرار کرد و برای بار سوم که خواست تکرار کنه در طویله شکست .

پشمی  با عجله از طویله بیرون اومد و با صدای بلند شروع کرد به بع بع کردن دزد بدجنس تا دید در طویله باز شده و پشمی بع بع می کنه ،گونی پر از کاهو و کلم رو توی مزرعه انداخت و پا به فرار . گذاشت درهمین لحظه پشمی صدایی شنید .صدای ضعیف واق واق سگ مزرعه بود .

پشمی به سمت صدا رفت و با تعجب دید که دزد بدجنس دهن سگ مزرعه رو چسب زده تا سر وصدا نکنه و گلنار خانم رو ار خواب بیدار نکنه تا با خیال راحت کاهو و کلم ها  رو بدزده.

پشمی به سگ مزرعه کمک کرد تا چسب رو از روی دهنش برداره در همین موقع که سگ مزرعه از پشمی داشت تشکر می کرد ،گلنار خانم به پشمی نزدیک شد و گفت “آفرین به تو پشمی “.مهربون .

گاو سیاه دیده بود که تو چطوری دزد رو فراری دادی .

از آن روز به بعد گلنار خانم پشمی و گوسفندا اجازه داد که یک ساعت بیرون از طویله گردش کنن.

 

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

 

دودو دروغگو + قصه کودکانه

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه: دودو دروغگو

نویسنده: تونی گراس ?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:

@childrenradio.

رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

دودو عادت داشت دروغ بگه، صبح تا شب دروغ می بافت و تحویل همه می داد. به هم کلاسی هاش می گفت: بابام یک کشتی تفریحی خریده و قراره مارو ببره به یک سفره دریایی. کسی حرفشو باور نمی کرد، اما اون به دروغاش ادامه می داد. بابای من فضانورده و به کره ماه سفر کرده و اگه یکی از دوستاش ازش می پرسید تو که گفتی بابات دامپزشکه، فوری جواب می داد خب عه خب دامپزشکم هست ولی فضانوردم هست. یک شب دودو …  

مو فرفری و مو قرمزی + قسمت دوم

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: مو فرفری و مو قرمزی + قسمت دوم
نویسنده: مژگان شیخی

قصه گو: سمینا❤️

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

بچه های عزیز برای شنیدن قصه های صوتی کودکانه و قصه شب با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج) به سایت رادیو قصه کودکانه مراجعه کنید.

اون تمام راهو دوید تا به خونه رسید با عجله درو باز کرد و به اتاقش رفت، دمپایی هارو با حرص درآورد اونا رو یک گوشه ای پرت کرد و گفت: به خاطر اینا آبروم رفت پیش مهمونا وای که چقد منو مسخره کردنو خندیدن بعد با عجله به دنبال کفشاش گشت اما همه چیز به هم ریخته بود و معلوم نبود هر چیزی کجاست. لنگای رنگارنگ جوراب این طرف و اون طرف افتاده بود. آستین پیراهنی از گوشه کشو آویزون بود، لنگه ی شلواری از کمد بیرون افتاد بود، جعبه ها و کمدها وسط اتاق پخش بود…

مو فرفری و مو قرمزی + قسمت اول

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: مو فرفری و مو قرمزی + قسمت اول
نویسنده: مژگان شیخی

قصه گو: سمینا❤️

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

بچه های عزیز برای شنیدن قصه های صوتی کودکانه و قصه شب با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج) به سایت رادیو قصه کودکانه مراجعه کنید.

یکی بود یکی نبود، توی شهر آدم کوچولوها دو تا کوتوله بودن، اسم یکی مو فرفری بود و اون یکی دیگه مو قرمزی. اونا یک خونه کوچولو داشتن و با هم توی اون زندگی می کردن، مو فرفری مرتب و مو قرمزی نامرتب بود. اتاق مو فرفری تمیز و منظم بود ولی اتاق مو قرمزی کثیف و درهم برهم. برای همین این دوتا  همیشه با هم دعوا داشتن و از دست هم عصبانی بودن. مو قرمزی هر روز صبح بعد از مو فرفری از خونه بیرون می رفت. اون تو خونه ی یک کوتوله دیگه به نام …

لوبیای من

گوش کنید :

اسم قصه: لوبیای من?
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی

 متن داستان :

” لوبیای کوچک من”
. وای خدا ! یادم رفت . حالا چیکار کنم ؟همش تقصیر باباه که دیروز موقع خرید کردن ،یادم ننداخت که لوبیا بخرم ! اَاَه…حتی آرین و هادی و سپهر هم لوبیا کاشتن جز من . حالا این سه نفر چه زرنگ شدن از اتاقم بیرون میام و میرم روی مبل کنار بابا می شینم . چنان اخمی کردم که بابا متوجه می شه و میگه “چی شده امیر محمد
“!چرا اخمات توی همه ؟ با اخم نگاه بابا می کنم و می گم ” چرا یادم ننداختی لوبیا بخرم . الان سپهر و هادی و آرین درست کردن و گذاشتن توی گروه”. و آقا معلم هم تشویقشون کرد” بابا پِقی می زنه زیر خنده و میگه “اوووووه…فکر کردم چی شده .حالا عیبی نداره .فردا می خرم”عصبانی می شم و می گم “عیبی نداره ! من از بچه های کلاس عقب بیافتم واقعا عیبی نداره؟”بابا اخم می کنه و می گه ” حالا عصبانی بشی و سر من که بابات هستم داد بزنی کاردستی ات درست میشه ؟. جواب بابا رو نمی دم و با دلخوری میرم توی اتاقم و در رو محکم می کوبم” توی اتاقم، تبلت رو از روی میز برمی دارم و میرم توی خصوصی آقا معلم و پیام می دم”سلام . ببخشید من نتونستم لوبیا بخرم و توی گلدون بکارم . میشه فردا این کار رو انجام بدم و عکس و ویدئو بفرستم ؟” آقا معلم جواب میده “عیبی نداره . فردا درست کن با خودم فکر می کنم “ای کاش وقتی لوبیا رو می کارم مثل جَک ،همون پسری که توی کتاب لوبیا ی سحر آمیز ،لوبیاش بزرگ” . شد و از اون بالا رفت ،لوبیای منم همون طوری بشه آخ اگه لوبیام سحر آمیز بشه ،چی میشه ! اون وقت هادی و سپهر و آرین از تعجب شاخ در میارن وقتی منو بالای لوبیا سحرآمیز ببین صبح که از خواب بیدار می شم و سر میز صبحونه میرم ،یه بسته لوبیا روی میز می بینم . تعجب می کنم . از مامان می پرسم “”بابا که الان سرکاره و قراره عصری برام لوبیا بخره .پس این لوبیاها از کجا اومدن؟” . یهو یه صدای آشنایی از پشت سرم می شنوم ” خب معلومه من خریدم برمی گردم و پشت سرمو نگاه می کنم . باورم نمیشه خاله نگین جلوی چشمامه .خاله نگین بعد از مدتها از کانادا اومده . خونمون”می پرم بغل خاله و میگم “کِی اومدی خاله ؟این لوبیاها رو از کانادا آوردی ؟خاله نگین می خنده و می گه “خواستم سورپرایزت کنم و به مامان و بابات گفتم که بهت نگن . نصفه شب خواب بودی و من اومدم . صبح کله سر هم رفتم نون بربری خریدم و این لوبیاها هم برای این خریدم که دلم یه قورمه سبزی حسابی می خواد”. که مامانت زحمت می کشه و برام درست میکنه” با لب و لوچه آویزون شده ،میگم “آهان . فکر کردم بابام گفته که لوبیا بخری تا من بکارم و برای معلم مون بفرستم”خاله نگین اشاره ای به مامان میکنه و می گه “جریان لوبیا چیه ؟” قبل از اینکه مامان جواب بده،من جواب میدم و میگم ” قراره لوبیا برای درس علوم امروز بکارم خاله نگین میگه “این که کاری نداره . من کمکت میکنم .اصلا یه دونه از همین لوبیاها رو بردار و توی گلدون بکار .یا اینکه اصلا یه کار دیگه بکنیم .بعد از صبحونه باهم بریم گل فروشی و یه گلدون کوچیک با خاک مخصوص گلدون بخریم و بعد بیاییم” خونه و لوبیا بکاریم “!دستامو بهم میزنم و میگم “آخ جون!چه فکر بکری همراه خاله نگین می رم گل فروشی و یه گلدون کوچیک با خاک می خرم و بعد لوبیا رو می کاریم.بعد ویدیو و عکس کاشتن . لوبیا رو برای آقا معلم می فرستم بعداز چند روز لوبیام ،جوونه ی سبز کم رنگ می زنه و بازهم ویدیو و عکس از اون می گیرم و می فرستم و بهترین نمره رو. می گیرم

آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

آدرس این قصه در سایت سمینا?

ستاره شناس

گوش کنید :

اسم قصه: ستاره شانس?
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی

متن داستان :

“امیرمحمد ستاره شناس می شود”
دایی سعید یه تلسکوپ بزرگ داره که توی بالکن خونه اش گذاشته و شبا ،ماه و ستاره ها رو از داخل دوربین تلسکوپ تماشا . می کنه . دایی با اینکه دندانپزشک هست،علاقه شدیدی به دیدن ماه و ستاره ها داره هروقت خونه ی دایی میرم ،پشت تلسکوپ می ایستم و ماه و ستاره ها رو تماشا می کنم . ستاره ها توی تلسکوپ خیلی . بزرگتر از ستاره هایی هستن که بدون تلسکوپ دیده می شن و چشمک می زنن “یه شب از دایی پرسیدم “دایی !میشه بگی ستاره شناس هادرس ستاره شناسی خوندن ؟دایی لبخندی زد و گفت “خب آره .ستاره شناس ها توی دانشگاه درس های مربوط به نجوم یا همون ستاره شناسی رو خوندن “. می خوای ستاره شناس بشی ؟ “… سرمو تکون دادم و گفتم “خیلی دوست دارم برم ستاره ها و ماه رو از نزدیک ببینم ولی “دایی نگام کرد و پرسید “ولی چی ؟ توی چشمای دایی زل زدم و جواب دادم “ولی خیلی سال طول می کشه تا من بزرگ بشم و دانشگاه برم و درس ستاره شناسی ” . رو بخونم دایی با هیجان گفت ” چرا چند سال طول بکشه . هفته ی دیگه با بچه های تور گردشگری قراره برم یزد و چند شب هم میمونیم . تلسکوپم هم میبرم. تو هم می تونی بامن بیای .البته اگه مامان و بابات اجازه بدن” با ذوق دستامو بهم زدم و گفتم “آخ جون! اجازه از مامان و بابا که حله . خودم اجازه رو می گیرم مامان و بابا اول مخالفت کردند ولی بعد موافقتشونو اعلام کردن مخصوصا وقتی دایی قول داد که توی کویر یزد چشم ازم” برنداره و کاملا مراقبم باشه سفر من و دایی سعید از صبح روز جمعه توی مرداد ماه شروع شد. با ماشین دایی به محل قرار رفتیم و بچه های تور گردشگری رو که همسن و سال دایی بودن رو دیدیم و بعد پشت سر ماشین آنها راه افتادیم .از تهران که راه افتادیم تا شهر یزد۶ ساعت توی راه بودیم . البته بین راه هم توقف کردیم و همراه بچه های تور استراحت کردیم و دوباره حرکت کردیم _۷ ،وقتی یزد رسیدیم ،توی یکی از خونه های قدیمی یزد ساکن شدیم و وسایلمونو گذاشتیم و بعد از استراحت و شام ، همگی به  طرف کویر راه افتادیم خیلی ذوق داشتم ستاره ها رو از آسمون کویر ببینم . دایی و بچه های تور خیلی تعریف کردن و گفتن که ستاره ها توی کویر مخصوصا کویر یزد نزدیک به زمینه وقتی رسیدیم کویر ،باورم نمی شد که اینقدر ستاره ها نزدیکن. اونقدر نزدیک بودن که دستمو بالا بردم و می خواستم یکی . شونو بگیرم و بزارم توی دستم اما نشد دایی و بچه های تور گردشگری همگی تلسکوپ هاشونو از توی ماشین بیرون آوردن و به من هم اجازه دادن که از داخل دوربین . تلسکوپ شان ،ستاره ها رو ببینم و حتی اطلاعاتی در مورد هر کدوم از ستاره ها به من گفتن توی چند روزی که همراه دایی سعید و بچه های تور گردشگری بودم ، چیزهای جدیدی از ستاره ها یاد گرفتم و حتی کهکشان راه شیری و دب اکبر و دب اصغر رو از نزدیک دیدم و اطلاعات مربوط به اونها رو یاد گرفتم . تازه بازار یزد هم رفتم و یه  جعبه قطاب و یه جعبه باقلوا ،از شیرینی های خوشمزه و معروف یزد ،خریدم من حالا یه ستاره شناس تجربی هستم. همه ی ستاره ها رو از نزدیک دیدم و تجربه کردم

آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

آدرس این قصه در سایت سمینا?

آموزش چندبازی کودکانه در خانه

رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتیو قصه صوتی کودکانه و داستان کودکانه صوتی با صدای خاله قصه گو سمینا آماده کرده است.

برای این که روزهای بلند تابستان را برای کودکان به روزهای به یاد ماندنی و خاطره انگیز تبدیل کنیم، لازم است کمی خلاقیت به خرج دهیم و این زمان را با سرگرمی‌های شاد پر کنیم.

بازی، نیاز اولیه و ضروری در کودکان است و هر چه امکان پرداختن آن ها به بازی های سالم و سازنده بیشتر باشد، فکر و ذهن و جسم آن ها بهتر پرورش می یابد و خصوصیت های اجتماعی آن ها بهبود می یابد. نقش بازی در رشد ذهنی کودک انکارناپذیر است.

همه ما دوست داریم کودکانی بااستعداد و باهوش داشته باشیم، اما شاید نمی‌دانیم که چگونه می‌توانیم به رشد استعدادهای بالفعل کودکمان، کمک کنیم. مهم‌ترین راه‌حل برای کمک به رشد کودک زیر شش سال، بازی کردن است. اگر محیط را غنی کنیم و کودک را در کسب اطلاعات و تجربه‌ها، در یک فضای امن و مناسب، همراهی کنیم، او با احساس خوب، بازی می‌کند و بازیش، یک بازی سازنده می‌شود. احساس خوبی که کودک، از بازی با پدر و مادر پیدا می‌کند، در همه ابعاد زندگی او و والدین، اثر می‌گذارد و بسیاری از ناهنجاری‌های رفتاری کودکان را کم می‌کند یا از بین می‌برد.

مار و پله:

کلاسیک ترین بازی کودکانه، تعداد نفرات محدودیت ندارد. فقط هر کسی باید مهره ای با رنگ جداگانه داشته باشد تا در صفحه بازی مشخص باشد. صفحه بازی معمولا صد خانه دارد که رنگی رنگی هستند و پر است از نردبان و مار.

هر کسی به ترتیب و نوبت تاس می ریزد و به اندازه عددی که گیرش می آید، خانه های جدول را جلو می رود. طبق قانون، اگر شش بیاورد یک دور دیگر هم فرصت تاس ریزی دارد. آن جلوها هم یا یک نردبان انتظارش را می کشید یا نیش یک مار.

اگر نردبان باشد، چند پله ای را ترقی می کند و اگر به تور یک مار بخورد، باید راه رفته را برگردد و از چند ردیف پایین تر به بازی ادامه بدهد. لابد در جریان هستید که آن طرف ورق هم، زمین بازی منچ است.

 آموزش چندبازی کودکانه در خانه+ قصه کودکانه

 مُهر سبزیجات:

( برای گروه سنی ۳ تا ۶ سال)

رنگ گواش را رقیق کنید و در کاسه‌های کوچک بریزید. سبزیجات مختلف یخچال را از وسط ببُرید و کودک را تشویق کنید که سبزیجات را داخل گواش فرو کرده و اثر آن را روی مقوا امتحان کند. سبزیجات مختلف، به علت نوع بافت‌شان، شکل‌های مختلف و جالبی ایجاد می‌کنند. کودک می‌تواند با استفاده از مهرهای مختلف، شکل‌هایی نیز بسازد.

برخی از سبزیجاتی که برای ساختن مهر می‌توانید استفاده کنید، عبارتند از: لیمو، فلفل دلمه‌ای، سیب‌زمینی، پیاز، هویج، کاهو یا کلم. هم‌چنین می‌توانید کودک را تشویق کنید که دست یا پایش را داخل کاسه فرو ببرد و اثر آن را روی مقوا ببیند.

این بازی باعث تقویت حس خلاقیت کودک و ایجاد هیجان مشترک بین کودک و پدر ومادر می‌شود. برای کم کردن ریخت و پاش ناشی از این بازی می‌توانید از یک سفره یا نایلون بزرگ استفاده کنید یا کل صحنه بازی را به حمام منتقل کنید.

رادیو قصه از طریق قصه های صوتی و داستان های کودکانه سعی دارد که شبی آرام برای فرزندان شما به وجود آورد.

پرتاب توپ:

می‌توانید با قرار دادن جوراب‌ها داخل هم، توپ‌های رنگی کوچک درست کنید. همچنین با مچاله کردن روزنامه باطله هم می‌شود توپ‌هایی با شکل و اندازه‌های مختلف درست کرد. با کودک، سرگرم درست کردن توپ‌ها از جوراب‌ها و روزنامه‌ها شوید. هنگامی که درست کردن توپ‌ها تمام شد، سطل را در فاصله‌ای معقول از کودک قرار دهید و از او بخواهید که توپ‌هایش را به داخل سطل پرتاب کند.
فاصله معقول، فاصله‌ای است که پرتاب توپ، آن‌قدرها برای کودک آسان نباشد و در عین حال، آن‌قدر هم دور نباشد که با غیرممکن بودن، شوق بازی را در کودک از بین ببرد.
این بازی هیجانی، هم بین کودک و والدین، هیجان مشترک ایجاد می‌کند، هم با هماهنگی چشم و دست، در رشد کودک، موثر است. همچنین می‌توانید با مکالمات ساده هنگام بازی، تفاوت بین بافت روزنامه و جوراب و مفهوم زبری و نرمی را به کودک بشناسانید.

 آموزش چندبازی کودکانه در خانه+ قصه کودکانه

ساخت کاردستی:

ساخت کاردستی برای بچه‌ها جذابیت دارد و در کنار آن می‌توانند چیزهای زیادی یاد بگیرند. شما به عنوان والدین به کمک کودک خود می‌توانید یک شخصیت پسر یا دختر روی مقوا بکشید و دور آن را با قیچی ببرید.

سپس با کاغذهای رنگی لباس، کفش، کلاه آفتاب‌گیر و عینک آفتابی برایش درست کنید .البته در همین هنگام، راه‌های مراقبت از پوست در برابر آفتاب را هم به فرزندتان بیاموزید.

ساختمان سازی:

برای ساختن یک ساختمان فانتزی نیاز به ابزار یا وسایل خاص و گران‌قیمت ندارید. می‌توانید با چوب بستنی یا کارت‌های بازی ساختمان‌های فانتزی، برج یا قلعه بسازید. می‌توانید مسابقه‌ی ساخت بلندترین ساختمان یا قلعه را برگزار کنید و لحظات شاد و هیجان‌انگیزی برای خودتان و بچه‌ها رقم بزنید.

بازی‌های سرگرم کننده و دسته جمعی انجام دهید. مثلا همه با هم پازل درست کنید و یا از یکی از بچه‌ها بخواهید درباره یک شی در اتاق بدون این که نام آن را ببرد، توضیح بدهد. بعد از بقیه بچه‌ها بخواهید حدس‌های خودشان را در این باره روی کاغذ بنویسند و هر کس درست حدس زد، به او فرصت دهید دفعه بعد او درباره یک شی توضیح بدهد. می‌توانید بیست سوالی بازی کنید و توضیحات را در قالب سوال از هم بپرسید.
 

بچه های نازنین برای شنیدن قصه های صوتی کودکانهوقصه شببا صدای خاله قصه گو سمینا برای گروه های سنی(الف، ب، ج) به سایت رادیو قصه مراجعه کنید.

کنترل استرس و اضطراب در کودکان

رادیو قصه کودک برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتیو قصه صوتی کودکانه و داستان کودکانه با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

استرس و اضطراب یک حس ناخوشایند از نا آرامی، ترس یا نگرانی پیوسته برای یک رویداد یا یک نتیجه است، هم کودکان و هم بزرگسالان احتمال دارد از استرس رنج ببرند .

اضطراب یکی از علل مهم اختلالت خلقی و عاطفی در بچه هاست، اضطراب می تواند موجب افت تحصیلی و اختلال در ارتباط بین کودک و اطرافیان او شود و در دراز مدت در او ایجاد اضطراب و افسردگی کند امروزه بسیاری ازخانواده‌ها با این مشکل مواجه هستند که موجب این موضوع زمینه‌ساز بسیاری از بیماری‌های روحی و جسمی در بزرگسالی خواهد بود که برای جلوگیری از این بیماری در بزرگسالی، پدر و مادر باید هر چه زودتر اقدام کنند.

کودکان را برای بازی کردن تشویق کنید:
بازی های کامپیوتری و مطالعه کتاب و آرایش دادن با جواهرات و بقیه سرگرمی ها به تمرکز نیاز دارد. این کارها باعث خواهد شده که فکر کودک و نوجوان به آن معطوف شود و او را از استرس ها و فشارها منحرف کند. حتی بازی های دسته جمعی و بازی های فکری هم حقه بسیار خوبی برای دوری آن ها از فشارها می باشد.

گیاهان دارویی برای رهایی کودکان از استرس:

معجون گیاهان دارویی مطمئن به آرام شدن علائم اضطراب زمانی که غیرقابل کنترل به نظر می رسند موثر است، چای بابونه می تواند به آرام شدن ذهن و برطرف کردن بی خوابی کودکان کمک کند، همچنین معجون زنجبیل و آب گرم نیز موثر و مفید است، شما می توانید برای خوشمزه کردن آن برای کودکان به آن عسل یا لیمو اضافه کنید و با این روش اضطراب و استرس را در کودکان خود کاهش دهید.

 کنترل استرس و اضطراب در کودکان+ قصه صوتی

رادیو قصه از طریق قصه های صوتی و داستان های کودکانه سعی دارد که شبی آرام برای فرزندان شما به وجود آورد.

هشدار: گیاهان دارویی مانند بابونه احتمال دارد با دارو های معینی تداخل پیدا کند بنابراین اگر کودک شما نسخه ی دارویی مصرف می کند پزشک معالجش مشورت کنید.

بر روی نقاط مثبت کودک تمرکز کنید:

بسیاری از اوقات کودکانی که مضطرب هستند و استرس دارند در افکار منفی و انتقاد کردن خودشان گم می‌شوند. ممکن است آن‌ها به جای نیمه پر لیوان، روی نیمه خالی آن تمرکز کنند و نگران آینده باشند.

هر چه شما بیشتر روی مشخصه‌ها و توانایی‌های مثبت کودکتان و نکات مثبت موقعیت‌ها تمرکز کنید، بیشتر به فرزندتان یادآوری می‌شود که روی نقاط مثبت تمرکز کند.

خواب خوب و منظم را تشویق کنید:

ساعت خوابی را برای کودک خود مشخص کنید و سعی کنید آن را تغییر ندهید، حتی در تعطیلات. همچنین برنامه‌ای ۳۰ تا ۴۵ دقیقه‌ای برای پیش از خواب داشته باشید که هر شب انجام شود. این امر به کودک شما کمک می‌کند تا از فعالیت‌های روزانه به حالت آسایش مورد نیاز برای خواب انتقال پیدا کند.

 کنترل استرس و اضطراب در کودکان+ قصه صوتی

فرزند خود را آرام کنید:

سعی کنید از همان ابتدای روز با مهیا کردن برخی شرایط استرس و اضطراب را از کودک تان دور کنید. صبح‌های پرهرج و مرج منجر به ادامه ناآرامی به باقی روز می‌شود. پس هر آن چه که موجب ناراحتی می شود را حذف کنید.

آماده نبودن صبحانه، اتاق نامرتب، کثیف بودن وسایل مدرسه یا مهد، ناتوانی در پیدا کردن وسایل مورد نیاز و… از جمله مواردی هستند که سبب افزایش استرس در کودکان می شوند. پس با مرتب و آماده کردن احتیاجات کودک می‌توانید تا حد زیادی به کاهش استرس فرزندتان کمک کنید.

احساس کودک را با کلمات بیان کنید:

بسیاری از کودکان خردسال، نمی‌توانند احساسات‌شان را با کلمات بیان کنند. اگر کودک شما عصبانی یا ناامید و ناراحت است، از واژه‌ها در وصف حال او استفاده کنید تا او هم این واژگان را یاد بگیرد. بیان احساسات در قالب کلمات، موجب می‌شود کودک حالات احساسی خود را بشناسد و آن ها را تا حدودی درک کند. کودکانی که می‌توانند احساسات خود را در قالب کلمات ابراز کنند، دیرتر عصبانی می‌شوند و برای ابراز عصبانیت و ناراحتی خود از واژه‌ها کمک می‌گیرند.

بچه های عزیز برای شنیدن قصه های صوتی کودکانهو قصه شببا صدای خاله قصه گو سمینا برای گروه های سنی(الف، ب، ج) به سایت رادیو قصه مراجعه کنید.