داستان پسری خوب و مهربان (قصه کودکانه)
زنی سالخورده میخواست از جاده عبور کند. او ضعیف بود و به کمک نیاز داشت. شاو مدتی طولانی تنها ایستاده و منتظر بود.
ادامه مطلب و دانلود قصهرادیو کودک خاله سمینا
زنی سالخورده میخواست از جاده عبور کند. او ضعیف بود و به کمک نیاز داشت. شاو مدتی طولانی تنها ایستاده و منتظر بود.
ادامه مطلب و دانلود قصهدر یک روز گرم تابستان روباهی گم شده بود. او از دیدن نور خورشید در آسمان لذت میبرد. رفت و رفت تا به یک درخت انگور رسید. به خوشههای آبدار انگور که رسیده و تازه بودند نگاه کرد. خوشههای انگور که به شاخهها چسبیده بودند، درشت و آماده خوردن بودند.
ادامه مطلب و دانلود قصه