سفینه فضایی

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
اسم قصه: قصه صوتی سفینه فضایی?
ازسری قصه های امیر محمد??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ۱۰ تا ۱۲ سال
موضوع: پاکیزگی _ مراقبت _ شادی
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

متن داستان
یه شب خواب عجیبی دیدم
.خواب دیدم سوار یه سفینه ی فضایی واقعی هستم و موجودات عجیب و غریب توی سفینه رفت و آمد می کنند
.موجودات فضایی از این طرف سفینه به اون طرف سفینه بدون اینکه پاهاشونو کف سفینه بزارن ، راه می رفتند
. نگاهی به پاهام انداختم
. پاهام کف سفینه نبودند و مثل موجودات فضایی به این طرف و اون طرف سفینه کشیده می شدم
《یکی از موجودات فضایی نزدیکم شد و گفت 《قربان ! چی دستور میدید ؟ به سیاره شلیک کنیم ؟
. از شیشه سفینه نگاهی به سیاره که کمی دور بود انداختم
.سیاره رو شناختم
.نه …. خدای من . سیاره ، سیاره زمین بود
. موجودات فضایی می خواستن از من دستور بگیرند که به زمین شلیک کنند
《 داد زدم 《 نه ..نباید شلیک کنید
اما موجودات فضایی اصلا به حرفم گوش ندادند و وقتی
می خواستند دکمه ها رو بزنن و شلیک کنند ناگهان
. از خواب پریدم
. وقتی از خواب پریدم ساعت ۸ صبح بود
نفس عمیقی کشیدم و گفتم
《 آخیش …فقط خواب بود 》
نزدیک ظهر خاله سودابه زنگ زد و گفت
《 امشب ما می خواییم بریم شهربازی. شما هم بیاید 》
.توی شهربازی وقتی چشمم به سفینه افتاد ، خوابمو برای پویا تعریف کردم
《 پویا گفت 《 باید از زمین مواظبت کنیم
《پرسیدم 《 چطوری ؟
جواب داد 《 خب از وسیله نقلیه عمومی استفاده کنیم . گل ها رو لگد نکنیم . شاخه ی درختا رو نشکنیم . توی دریا و
《 رودخونه و زمین ، زباله نریزیم . هوای زمین رو با دود ماشین ها آلوده نکنیم
《! گفتم 《چه ربطی به موجودات فضایی داره
پویا که مشغول بستنی خوردن بود ، گفت
خب خوابت میگه از زمین مراقبت کنیم . باید اونقدر زمینو پاک و تمیز نگه داریم تا از بین نره . حالا بلند شو بریم سفینه سواری به حرف های پویا فکر کردم . راست می گفت
باید از زمین مراقبت کنیم تا از بین نره و بتونیم از هوای تازه و زمین پاک لذت ببریم و شاد و سرحال بمونیم

رادیو قصه کودک

خاله سمینا

قصه صوتی کودکانه

قصه های آموزنده

جعبه چوبی

سوپرایزی متفاوت

برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید

اسم قصه: قصه صوتی جعبه چوبی
ازسری قصه های امیر محمد??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ده سال به بالا
موضوع: کنجکاوی _ یادآوری _ کمک کردن

آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

متن داستان

دیروز موقع کلاس آنلاین بارون شدیدی بارید
.وقتی کلاس آنلاین تموم شد ، به سمت پنجره رفتم و پرده پنجره رو کنار زدم تا بارونو تماشا کنم
درحال تماشای بارون بودم که با شدت به زمین برخورد می کرد ناگهان چشمم به یه جعبه کوچیک چوبی جلوی ساختمون
.روبرویی افتاد
. دقت کردم ببینم اون جعبه چیه و داخلش چی میتونه باشه
《 در همین موقع مامان صدا زد 《 امیر محمد جان! بیا عصرونه بخور
. از پنجره دور شدم و به آشپزخونه رفتم
《مامان پرسید 《 چیه پسرم ؟ تو فکری ؟
《 جواب دادم 《 یه جعبه چوبی جلوی ساختمون روبرویی دیدم . دوست دارم بدونم توش چیه
《 مامان گفت 《 حتما گربه ی خانم سلمانیه
《با تعجب پرسیدم 《 گربه ی خانم سلمانی؟!مگه گربه خریده ؟
《 مامان جواب داد 《 آره . تازگی ها خریده
《دوباره با تعجب پرسیدم 《 پس چرا بیرون گذاشته؟ مگه گربه رو با جعبه اش نَبُرده توی خونه ؟
《 مامان جواب داد 《 نمی دونم . شایدم گربه رو توی خونه برده و جعبه رو نخواسته
. عصرونه رو که خوردم ، دوباره کنار پنجره رفتم و پرده رو کنار زدم
. یه حسی به من میگفت گربه توی جعبه ست و خانم سلمانی که یه پیرزن فراموشکار هست یادش رفته ببره توی خونه
. توی همین فکرها بودم که یاد گوشی همراهم افتادم
. فوری رفتم گوشیمو آوردم و روی جعبه چوبی زوم کردم و عکس گرفتم
《 . وقتی عکس گرفتم و نگاهش کردم با صدای بلند گفتم 《 دیدی گفتم
《مامان از توی آشپزخونه پرسید 《 چیو گفتی؟
. بدو بدو رفتم توی آشپزخونه و عکسو نشون مامان دادم
مامان با ناراحتی گفت 《 ای وای ..گربه ی بیچاره توی جعبه مونده و الان توی این بارون یخ میزنه . حتما خانم سلمانی یادش
《 رفته
《 هیجان زده گفتم 《 من میرم دم در خونه خانم سلمانی و میگم
《 مامان گفت 《 آفرین پسرم ! چتر هم با خودت ببر
.کاپشنمو پوشیدم و چتر هم برداشتم و بیرون رفتم
وقتی زنگ خونه خانم سلمانی رو زدم، خانم سلمانی پشت آیفون گفت
《 ممنون پسر خوب ! الان میام پایین 》
خانم سلمانی پایین اومد و دوباره از من تشکر کرد و گفت
. آخ آخ…بابی کوچولو رو تا همین پارک پشت خونه ام بردم تا بگردونم ولی یهو بارون گرفت و فوری اومدم خونه 》
《 یادم رفت که جلوی ساختمون گذاشتمش
.بابی کوچولو به من نگاهی انداخت و میو میو کرد
.منم دستی به موهای سفید پشمالوش کشیدم و از خانم سلمانی خداحافظی کردم و به خونه برگشتم

رادیو قصه کودک
قصه های صوتی خاله سمینا

یک عصر پاییزی

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
اسم قصه: قصه صوتی یک عصر پاییزی??
ازسری قصه های امیر محمد??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ده سال به بالا
موضوع: لذت بردن _ کمک کردن
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

متن داستان
یه روز عصر به خونه مامانی رفتیم و وقتی از َدرِ حیاط داخل خونه شدیم ، با صحنه عجیبی روبرو شدیم

حیاط خونه مامانی پر از برگ های پاییزی بود
تا به حال حیاط خونه ی مامانی رو پر از برگ ندیده بودم هر وقت می رفتیم خونه مامانی، حیاط تمیز و مرتب بود
مامانی با دیدن من و مامان و بابا گفت 《 وقت نکردم برگها رو جارو کنم .》و تعارف کرد بریم توی اتاق پذیرایی بشینیم

چند دقیقه بعد به بالکن رفتم و حیاط رو نگاه کردم و به اتاق پذیرایی برگشتم و هیجان زده گفتم
《 مامان ! بابا ! من میرم توی حیاط . میخوام با برگ ها ، سلفی بگیرم . خیلی رنگاوارنگن 》
《 . مامان که مثل من هیجان زده شده بود ، گفت 《 منم میام . اتفاقا منم دلم می خواد عکس بگیرم
. بابا و مامانی هم موافقت کردند که همراه من و مامان بیان

وقتی چهار نفری به حیاط رفتیم با برگهای ریخته شده توی حیاط کلی عکس انداختیم
《 بعداز مدتی بابا گفت 《به نظرم چند کیسه زباله بیاریم و خودمون برگها رو جمع کنیم
《 مامانی خوشحال شد و گفت 《 دست تون درد نکنه . الهی خیر ببینید . الان میرم کیسه زباله میارم
.مامانی توی خونه رفت و با چند کیسه زباله پیش ما برگشت
من و بابا دست به کار شدیم
بابا برگها رو جارو کرد و من هم برگها رو با خاک انداز ریختم توی کیسه زباله
یک ساعت بعد کل حیاط تمیز شد و بعد همراه بابا کیسه زباله ها رو بیرون بردیم و توی سطل زباله بزرگ سر کوچه انداختیم .
وقتی به خونه مامانی برگشتیم ، مامانی با یک استکان چای داغ از ما پذیرایی کرد

رادیو کودک

خاله سمینا

قصه صوتی کودکانه

نازنین و غول غولک (قسمت آخر)

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
اسم قصه: نازنین و غول غولک( قسمت آخر )???✨
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: افسانه شب یلدا
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

متن داستان :
بعد از صبحونه، نازنین کوچولو به مامان گفت
(( مامان جون! امشب که شب یلداست میشه منم کمک کنم ؟))
مامان لبخندی زد و گفت
(( اتفاقا میخواستم بهت بگم برای پختن کیک هندونه به من کمک کنی))
نازنین کوچولو هیجان زده دستاشو بهم زد و گفت
(( آخ جون! راستی مامانی و بابایی و خاله اینا و دایی اینا میان خونه مون؟))
مامان جواب داد (( نه دخترم . ما میریم خونه مامانی و بابایی. کیک هندونه و آجیل هم ما می بریم خونه شون))
نازنین کوچولو با تعجب گفت
(( برای چی ما آجیل ببریم؟ اصلا چرا آجیل خریدیم ؟ هرسال بابایی یه عالمه آجیل می خرید ))
مامان گفت (( بابایی امسال پادرد شدید داره و نمیتونه بیرون بره و آجیل بخره .من و خاله و دایی تصمیم گرفتیم میز شب یلدای خونه مامانی و بابایی رو بچینیم ))
نازنین کوچولو ذوق زده گفت (( آخ جون ! منم کمک می کنم ))
وقتی غروب شد، نازنین کوچولو همراه مامان و بابا به خونه مامانی و بابایی رفتند . وقتی رسیدند خاله ی نازنین کوچولو گفت
(( زود باشید زودتر میزو بچینیم ))
نازنین کوچولو ، کیک هندونه رو که با کمک مامان پخته بود روی میز مبل گذاشت ، دخترخاله ، آجیل ها رو روی میز مبل گذاشت ، پسردایی و دختر دایی ، هندونه و انارها و خرمالوها رو روی میز مبل گذاشتند و خاله و مامان و زن دایی هم مشغول تزیین میز شب یلدا شدند.
بعد از شام همگی دور میز شب یلدا نشستند . بابایی کتاب حافظ رو باز کرد و غزلیاتی از حافظ رو خوند .همگی با اشتیاق به غزلیات حافظ که بابایی می خوند ، گوش دادند .بعد بابایی برای همه فال حافظ گرفت . در همین موقع نازنین کوچولو از مامان پرسید
(( مامان جون ! چرا شب یلدا فال حافظ
می گیرند؟))
مامان جواب داد ((از قدیم ها مردم ایران ، حافظ و شعرهاشو دوست داشتند و وقتی شب یلدا دورهم جمع می شدند، شعرهای حافظ رو می خوندند و فال می گرفتند تا بشنوند حافظ در مورد آرزوهاشون چی میگه . این رسم از همون قدیم ها تا همین الان اجرا میشه ))
مامانی گفت (( خب حالا نوبت قصه گفتن منه))
همه با ذوق و شوق دست زدند و آماده ی شنیدن قصه مامانی شدند. مامانی یه قصه قشنگ تعریف کرد بعد همگی مشغول خوردن آجیل و هندونه و انار و خرمالو شدند . وقتی نازنین کوچولو پسته و بادام از توی ظرف آجیل برداشت یاد ننه سرما و چله بزرگه و غول غولک افتاد و لبخند زد .
پایان
رادیو قصه کودک
قصه های خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه
قصه های آموزنده

نازنین و غول غولک (قسمت ششم)

☆سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
******************************

اسم قصه: نازنین و غول غولک( قسمت ششم )???✨
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: افسانه شب یلدا
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
متن داستان:

غول غولک ، نازنین کوچولو رو به خونه رسوند و موقع خداحافظی، نازنین کوچولو گفت
(( غول غولک جون ! دلم برات تنگ میشه.بازم کی میای پیشم ؟))
غول غولک خندید و گفت
(( منم دلم برات تنگ میشه نازنین ! به زودی زود میام پیشت . خداحافظ ))
غول غولک پرواز کرد واز نازنین کوچولو دور شد .
نازنین کوچولو دور شدن غول غولک رو از پنجره اتاقش تماشا کرد و وقتی غول غولک دور دور شد، پنجره رو بست و روی تختخوابش دراز کشید .
در همین موقع صدای در اتاق نازنین کوچولو بلند شد
((نازنین جان ! دخترم ! بیدار شو . صبح شده))
نازنین کوچولو خمیازه ای کشید ، پتو رو کنار زد، به پنجره اتاقش نگاه کرد و خورشید خانمو دید که نورشو توی اتاقش می تابونه .
وقتی از تختخواب پایین اومد یاد غول غولک افتاد . با خودش گفت
(( چه خواب خوبی بود. غول غولک بازم به خوابم بیا ))
وقتی نازنین کوچولو مشغول صبحونه خوردن بود ، گفت (( راستی مامان جون ! دیشب دوباره خواب غول غولک رو دیدم . منو برد پیش ننه سرما ))
مامان با تعجب نگاهی به نازنین کوچولو کرد و گفت
(( واقعا ! ننه سرما چه شکلی بود؟))
نازنین کوچولو جواب داد
(( یه پیرزن مهربون با موهای سفید و پیرهن و روسری گل گلی ))
مامان خندید و گفت
(( خوش به حالت که ننه سرما رو دیدی . منم وقتی کوچولو بودم خیلی دوست داشتم ننه سرما رو ببینم ولی نشد ))
نازنین کوچولو هیجان زده گفت
(( هم ننه سرما رو دیدم هم پسرش ))
مامان تعجب کرد .
نازنین کوچولو ادامه داد
(( پسرش چله بزرگه . تولدش اول زمستونه . همون شب یلدا . توی جشن تولد پسر ننه سرما ، آجیل و انار و هندونه می خورند چون خوراکی های خوشمزه و سالمی هستند))
مامان هیجان زده گفت
(( نازنینننن ! تو اینا رو از کجا می دونی ؟))
نازنین کوچولو که صبحونه رو کامل خورده بود و از روی صندلی بلند شده بود ، جواب داد
(( از ننه سرما ! ننه سرما بهم گفت ))
مامان خندید و گفت (( آفرین به ننه سرما !))
پایان قسمت ششم

رادیوقصه کودک

خاله سمینا

قصه صوتی کودکانه

قصه های آموزنده

نازنین و غول غولک (قسمت پنجم)

امسال در شب تولد کودک دلبندتان و یا نوه مغز بادامتان متفاوت سورپرایزش کنید.
❇️قصه ای صوتی به نام کودک

✅ اسم قصه: نازنین و غول غولک( قسمت پنجم )???✨
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: افسانه شب یلدا
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

متن داستان :

نازنین گفت (( ننه سرما !))
ننه سرما فوری جواب داد (( جانِ ننه سرما!))
نازنین پرسید (( یلدا یعنی چی ؟ ))
ننه سرما جواب داد (( یعنی تولد .یعنی میلاد ))
نازنین هیجان زده گفت
(( یعنی الان جشن تولد آقا چله بزرگه ! تولد پسرتونه !))
ننه سرما خندید و گفت (( آره عزیزم. آجیل بخور . هندونه بخور .انار بخور ))
نازنین، پسته و بادام از توی ظرف آجیل برداشت ، به دهن گذاشت و با ولع قورت داد .
یه مدت که گذشت نازنین کوچولو دوباره گفت
(( ننه سرما ! ))
ننه سرما فوری جواب داد (( جانِ ننه سرما !))
نازنین کوچولو پرسید (( ننه سرما ! چرا جشن تولد پسرت آجیل و هندونه و انار می خورن ؟))
ننه سرما خندید و گفت (( خب آجیل خوراکی خوشمزه و سالمیه . آجیل بدنمونو قوی می کنه . هندونه هم میوه ی خوشمزه و خنکیه . آب بدنمونو توی زمستون زیاد می کنه و خنکمون می کنه . انار هم خون بدنمونو زیاد می کنه ))
نازنین کوچولو دست زد و گفت
(( تولد تولد تولدت مبارک ))
ننه سرما و غول غولک و چله بزرگه خندیدند و دست زدند .
ساعتی گذشت و سپیده صبح از راه رسید .بعد خورشید خانم خمیازه ای کشید و کم کم از پشت کوه ها پیداش شد.
غول غولک گفت
(( نازنین ! بهتره برگردیم خونه . ننه سرما و چله بزرگه باید استراحت کنند))
نازنین کوچولو و غول غولک از ننه سرما و چله بزرگه تشکر کردند و خداحافظی کنان با پرواز غول غولک به آسمون از کلبه ی ننه سرما بیرون اومدند .
پایان قسمت پنجم

مامان و بابا های همراه همیشگی رادیو قصه کودک و قصه های صوتی شب کودکانه سمینا
مامان بزرگها و بابا بزرگ های مهربون
برای کودک دلبندتان قصه اختصاصی سفارش بدهید .قصه ای که کودک دلبندتان ، آن را دوست داشته باشد و از آن لذت ببرد.
با سفارش قصه اختصاصی مهارتی ( عزت نفس ، استقلال ، مهارت نه گفتن ، راستگویی )و رفتاری ( جدا خوابیدن در تختخواب شخصی ، مسواک زدن و تمام کردن غذا ) برای کودک دلبندتان خاطره سازی کنید .

سن مناسب رفتن کودکان به مهد کودک

مقدمه

یادمان باشد که کودکان زیر ۲ سال اغلب آمادگی حضور در مهد کودک و جدا شدن از مادر را ندارند. در دوره سنی زیر ۲ سال کودکان وابستگی به مادر دارند و دوره اضطراب جدایی را تجربه می کند، و در واقع دوره ای است که باید احساس شکل گیری دلبستگی مناسب بین کودک و مادرش شکل بگیرد.
پس توصیه می شود کودکان تا ۲ سالگی بیشترین زمان خود را با مادر بگذرانند.

سن آمادگی کودکان برون گرا برای حضور در مهد:

بچه ها از ۲ سالگی به بعد آرام آرام خودشان نشان می دهند که آمادگی حضور در مهد کودک را دارند. بعضی از بچه ها که خیلی اجتماعی تر و برون گرا هستند و بودن درون جمع را به تنها بودن ترجیح می دهند، در حدود ۵/۲ سالگی کاملا آمادگی حضور در مهد کودک را دارند.
حتی ممکن است خودشان هم بیان کنند که دلشان می خواهد به کلاس و یا مدرسه بروند و در آن جا با بچه ها بازی کنند، این بچه ها را می توان از حدود ۵/۲ سالگی به دلیل علاقه و اشتیاق خود کودک برای رفتن به مهد کودک آماده کنید، به شرطی که دوره جذب مهد کودک کاملا امن باشد و کودک آرام آرام با محیط جدیدش آشنا و جذب مهد کودک شود.

سن آمادگی کودکان دورن گرا برای حضور در مهد:
برای کودکانی که دورن گرا هستند و محیط خانه را به بیرون ترجیح می دهند، زیاد اجتماعی نیستند و سخت با محیط های جدید ارتباط می گیرند حدود سن ۳ سالگی، سن خوبی برای مهد رفتن است. بچه ها در این سن اغلب خودشان علاقه مند به بازی با هم سن و سالان شان هستند، حتی اگر بیان نکنند که دوست دارند مهد کودک بروند شما به وضوح می بینید که یک تغییر بزرگ در بچه ایجاد شده، تا قبل ۲ سالگی بچه ها اغلب وقتی در کنار هم هستند بازی های موازی انجام می دهند. یعنی هر کدام بازی خودشان را انجام می دهند، فقط کنار هم نشستند، ولی اگر از حدود ۳ سالگی به بچه ها و بازی هایشان دقت کنید می بینید که شروع به تعامل با یکدیگر در حین بازی می کنند.
مثلا وقتی دارند ماشین بازی می کنند میگن بیا با هم دیگه مسابقه بدیم، حتی اگر بچه ها کار خود و بازی خود را انجام دهند با یک دیگر صحبت می کنند.

رابطه مهد و اجتماعی تر شدن کودک:
در این سن است ک بچه ها نیاز به ورود به دنیای اجتماعی را دارند و باید با هم سن و سالان خودشان وارد تعامل بشوند. برای همین توصیه می شود همه بچه ها حداکثر ۳ تا ۵/۳ سالگی برای مهد اقدامات لازم را انجام دهند. اگر از این دیرتر شود یک مقدار هم ممکن است وابستگی بچه به خانواده بیشتر شود و هم پذیرشش برای مهد سخت تر شود و هم این که ممکن است آن مهارت های اجتماعی اش هم پای بقیه کودکان گروه سنی اش رشد نکند و مثلا شما بچه ۵ ساله ای دارید که میخواهد وارد پیش دبستانی شود و با بچه هایی ارتباط بگیرد که از ۳ سالگی مهد بودند و با هم در ارتباط بوده اند و تعامل داشتن را یاد گرفتند و مهارت های اجتماعی آنان رشد پیدا کرده است.
ممکن است وقتی وارد جمع آنان شود نتواند به راحتی وارد تعامل مثبت با هم سن و سالان خود شود. همیشه این نکته را به یاد داشته باشید رابطه بزرگ تر ها با کودک خیلی خیلی متفاوت با رابطه ای است که دو تا بچه ی هم سن با هم دیگر دارند و بچه ها به این نوع رابطه اکیدا نیاز دارند و هر چقدر هم به عنوان مادر با بچه یا حتی مربی که در خانه می آید با بچه بازی کند و فعالیت انجام دهند، کاردستی درست کنند، جای یک ساعت بازی کردن در مهد با هم سن و سالان خودش را نخواهد گرفت. حتی اگر در مهد کودک با بچه ها دعوا کند، و یا این که در مهد کودک برایش دلخوری با بچه ها پیش بیایید همه این ها به رشد اجتماعی که کودک در مهد پیدا می کند می ارزد.
.
سخن آخر:
در مهد کودک زمینه لازم برای بسیاری از فعالیت های روزانه کودک مانند بازی های فعال و فکری، زمان استراحت و … به خوبی مشخص شده است. برنامه ها انعطاف پذیر و در محیطی کاملا دوستانه و حمایت کننده انجام می شود و هم چنین امکان برقراری ارتباط و تماس والدین با مربیان مهدکودک در مورد رشد و رفتار کودک امکان پذیر است.
نگرانی و اضطراب والدین برای سپردن کودکان خود به مهد کودک برای شنیدن اخبار و گزارش هایی در مورد عدم صلاحیت مربیان مهد کاملا قابل درک و طبیعی است، اما حتی اگر مادر به طور تمام وقت و با آگاهی و دانش کافی هم بتواند از کودک خود در خانه مراقبت کند، حضور کودک حتی به صورت پاره وقت و ساعتی در مهد کودک کاملا ضروری است به این خاطر که کودک بتواند برای زندگی اجتماعی و حضور در مدرسه آماده شود.

تاثیر قصه های کودکانه صوتی بر تنظیم کیفیت خواب کودک

مقدمه


یکی از مسائلی که مهم دانستن آن، طی شدن درست مراحل رشد ذهنی را به همراه دارد و کم اهمیت شمردن آن باعث ایجاد اختلال می شود، مقوله خواب کودک است. در این مقاله سعی داریم به یکی از روش های حائز اهمیت در زمینه درمان اختلال خواب کودک، یعنی قصه های صوتی کودکانه بپردازیم.

علل بد خوابی و بی خوابی کودک


یکی از مهم ترین دلایلی که کودک، دچار یکی از اختلال های خواب مثل بی خوابی و بد خوابی می شود، عدم برنامه ریزی صحیح و متناسب با سن کودک است. والدین باید بدانند که ساعت خواب فرزندشان با ساعت خواب خودشان متفاوت است و کودک نیاز به مدت استراحت و خواب بیش تری نسبت به آن ها دارد. همین امر موجب می شود که کودک اغلب، روش نادرست در زمان خواب را از والدین خود الگو بگیرد و به تدریج دچار اختلال بد خوابی شود. یکی دیگر از مشکلات شایع در بین کودکان، به خصوص در سنین ۶ و یا کم تر از ۶ سال، بی خوابی است. این مشکل هم نشات گرفته از الگوی نادرست در خواب کودک است. فرض کنید کودک دلبند شما ساعت ۱۲ نیمه شب به رختخواب رفته و به سرعت-به دلیل خستگی زیاد-به خواب برود، از آن طرف نمیتواند ۸ صبح بیدار شود و یک روز پرانرژی را سپری کند، بلکه تا ۱۰ صبح می خوابد و روزی بدون هیجان و انرژی را مقابل خود دارد، به دنبال این موضوع به دلیل بد موقع خوابیدن در شب قبل، کودک شما در اواسط بعد از ظهر، دچار خستگی کاذب می شود و به خواب می رود و در نتیجه این الگوی نادرست باعث می شود هنگام شب کودک احساس بی خوابی داشته باشد و باز هم دیر به خواب برود و همین چرخه ادامه پیدا کند.

ویژگی کودکان دچار بد خوابی و بی خوابی

کودکانی که دچار بد خوابی و یا بی خوابی هستند، یکسری علائم و ویژگیهایی دارند. کودکی که برنامه منظمی برای خوابیدن ندارد، احساس کسالت، خستگی موقتی و دائمی، عدم تمرکز به هنگام بازی و یا درس خواندن و رفتاری پرخاشگرانه دارد. کودک بد خواب وقتی با همسن و سالانش در حال بازی کردن است، عموما زودتر از دیگر دوستانش دچار خستگی و بی حوصلگی می شود و سریع دست از بازی می کشد. سن ۲ تا ۶ سالگی که مهم ترین دوران در پرورش خلاقیت کودک از طریق بازی با همسن و سالانش محسوب می شود، بواسطه عدم برنامه ریزی و نداشتن خواب کافی، به سمت و سویی نادرست و نامفهوم می رود. البته با تنظیم خواب کودک و ایجاد برنامه های سرگرم کننده در طول روز که موجب خستگی و در نتیجه زود به خواب رفتن کودک می شود، می توان کیفیت خواب کودک را بهبود بخشید. شاید این سوال در ذهن شما والدین عزیز شکل بگیرد که چگونه می توان کودک را در طول روز سرگرم کرد و در انتهای شب به سرعت به خواب سپرد و برای او خوابی شیرین و دلچسب را رغم زد؟! پاسخ این سوال در مقوله ی بسیار مهمی تحت عنوان گوش سپردن به قصه های صوتی کودکانه و جذاب می گنجد.
فواید قصه های کودکانه صوتی در رفع بی خوابی

فرض کنید کودک شما به هنگام شب احساس خستگی می کند، در اینجا اگر شما جزو آن دسته از والدینی باشید که برنامه خواب مناسبی برای کودکتان تنظیم نکرده اید؛ در نتیجه به خستگی او اهمیت زیادی نمی دهید و در اینجا کودک جایگزین نامناسبی به نام” تلویزیون ” را انتخاب می کند و فرصت طلایی برای خوابیدن را ازدست می دهد و به انتظار می نشیند تا خوابیدن شما فرا برسد، اما اگر جزو والدینی باشید که برنامه ریزی درستی را برای خواب کودکتان تهیه کرده اید، به محض درک اینکه کودک شما خسته است، او را به خوابیدن تشویق می کنید و اگر کیفیت خواب کودک هم برایتان حائز اهمیت باشد، قصه های کودکانه ی رادیو قصه کودک را که با صدای دلنشین خاله سمینا زیبا تر شده، به کودکتان پیشنهاد می کنید. والدین می توانند با فرا رسیدن خواب کودکشان، برای از بین بردن افکار منفی و حتی برای نابودی ترس در آن ها (برخی از کودکان در فواصل زمانی متفاوت، از فرارسیدن شب و حاکم شدن سیاهی در آسمان، می ترسند) قصه های کودکانه صوتی را برای فرزندشان پخش کنند و در انتها از کودکشان بخواهند احساس خوب خودش را نسبت به آن داستان بیان کند و بعد به خواب برود. در اکثر مواقع با خسته شدن چشمان و ذهن کودک، خواب برایش راحت تر و شیرین تر می شود.
سخن آخر

همانطور که متوجه شدید یکی از روش های موثر در کاهش بد خوابی و یا بی خوابی کودک عزیزتان، گوش سپردن آن ها به قصه های صوتی کودکانه است و اگر به دنبال قصه های صوتی کودکانه ای هستید که در کنار جذابیت، نکات پند آموزی هم داشته باشد، می توانید با خیالی آسوده قصه های صوتی کودکانه خاله سمینا را برای کودک دلبند تان پخش کنید. اگر کودک شما به هنگام شب دچار بی خوابی می شود، با در اختیار قرار دادن این قصه های صوتی کودکانه شیرین و جذاب، خوابی دلنشین را برای کودکتان به ارمغان می آورید.

نازنین و غول غولک (قسمت چهارم)

برای قصه گویی به کودکان دلبندتان چه راهکاری دارید ؟
آیا شبها با خواندن کتاب داستان برای او قصه می گویید یا از خودتان قصه می سازید؟؟
شاید بعضی وقتها از خواندن کتاب داستان و یا قصه سازی برای کودک دلبندتان خسته شده باشید و یا وقت کافی برای اینکار نداشته باشید و با اصرار کودکتان مواجه شده باشید .
رادیو قصه کودک مشکل شما را حل کرده است و با قصه های صوتی کودکانه سمینا ، هرشب کودک دلبندتان را با قصه های شب صوتی کودکانه و آموزنده همراه می کند.

اسم قصه: نازنین و غول غولک( قسمت چهارم )???✨
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: افسانه شب یلدا
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

متن داستان :
هر چقدر غول غولک و نازنین کوچولو به کلبه ی ننه سرما نزدیک می شدند ، کلبه دورتر و به سمت آسمان بالا می رفت .
نازنین کوچولو با تعجب گفت
(( واای ! کلبه چرا بالا می ره !چرا میره آسمون !))
غول غولک با خونسردی جواب داد
(( خب معلومه ننه سرما توی آسمون زندگی می کنه ))
نازنین کوچولو گفت
(( آهان فهمیدم .ننه سرما همونیه که برف و سرما برامون از آسمون می فرسته ))
غول غولک حرفی نزد .
نازنین کوچولو به غول غولک نگاه کرد و گفت (( چرا حرف نمی زنی ؟ اصلا ما کجا داریم میریم ؟))
غول غولک جواب داد
(( پیش ننه سرما ))
نازنین کوچولو پقی زد زیر خنده .
غول غولک چپ چپ به نازنین کوچولو نگاه کرد .
نازنین کوچولو متوجه ی چپ چپ نگاه کردن غول غولک شد وگفت
(( اینطوری نگام نکن. آخه تو میگی میخواییم بریم پیش ننه سرما ولی هرچقدر میریم کلبه ی ننه سرما توی آسمون میره و ما این پایین هستیم ))
غول غولک گفت
(( پشتم بشین نازنین ))
نازنین کوچولو پشت غول غولک نشست و غول غولک به سمت کلبه ی ننه سرما پرواز کرد .‌
وقتی به کلبه ی ننه سرما رسیدند ، ننه سرما خوش آمد گفت
(( خوش اومدی غول غولک ! چه دختر کوچولوی خوشگلی رو با خودت آوردی غول غولک جان ! اسمش چیه ؟))
نازنین کوچولوبه جای غول غولک جواب داد
(( اسمم نازنینه ))
ننه سرما لبخندی زد و گفت
(( به به ..اسمتم مثل خودت قشنگه ))
وبعد اشاره کرد به چِله ی بزرگ که دور کرسی نشسته بود و گفت
(( بفرمائید دور کرسی پیش چله بزرگ بشینید تا براتون آجیل و هندونه بزارم ))
نازنین کوچولو با دستهای کوچولوش ، پیراهن زرد رنگ غول غولک رو کشید و پرسید
(( چله دیگه کیه ؟))
غول غولک جواب داد
(( پسر بزرگ ننه سرما ، چله بزرگه . امشب که اول زمستونه تا چهل روز دیگه روی زمین حکمفرمایی می کنه ))
ننه سرما آجیل توی ظرف کشید و هندونه هم قاچ کرد و جلوی غول غولک و نازنین کوچولو گذاشت تا بخورند .
پایان قسمت چهارم

رادیو قصه

کودکانه

خاله سمینا

نازنین و غول غولک (قسمت سوم)

قصه صوتی کودکانه از رادیو قصه کودک ، کودک دلبند شما را شاد می کند. قصه صوتی شب کودکانه سمینا ، کودک دلبند شما را با اعتماد به نفس می کند.‌قصه های صوتی کودکانه سمینا را هر شب برای کودک دلبندتان از رادیو قصه کودک دانلود کنید .

اسم قصه: نازنین و غول غولک( قسمت سوم )???✨
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: افسانه شب یلدا

آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

✅ متن داستان :
باد سردی شروع به وزیدن کرد.
نازنین کوچولو گفت (( واای ! سردم شد .))
غول غولک ، کلاه قرمز رنگی از جیب پیراهن زرد رنگش بیرون آورد و به دست نازنین داد و گفت (( بپوش ))
نازنین کوچولو هیجان زده گفت
(( واای غول غولک ! چه کلاه قشنگی ! ))
و کلاه قرمز رنگ رو روی سرش گذاشت .
در همین موقع برف شروع به باریدن کرد. غول غولک آرام و بی سروصدا ، سرعتشو کم کرد و بین درختان جنگل زیر بارش برف فرود اومد .
نازنین کوچولو با تعجب به جنگل نگاه کرد و گفت
(( اینجا کجاست ؟ چقدر تاریکه ))
غول غولک گفت
(( پیاده شو . رسیدیم ))
نازنین کوچولو اخم کرد و گفت
(( باید به من بگی اینجا کجاست وگرنه پیاده نمیشم ))
غول غولک گفت
(( پیاده شو نازنین !))
نازنین کوچولو با ناراحتی از پشت غول غولک پیاده شد .
غول غولک دست نازنین کوچولو رو گرفت و قدم زنان زیر بارش برف توی جنگل تاریک بدون هیچ حرفی به راه افتاد.
نازنین کوچولو همراه غول غولک قدم زد تا اینکه به روشنایی رسیدند .
نازنین کوچولو با دیدن روشنایی گفت
(( اونجا رو ! یه کلبه ست ))
غول غولک با خونسردی جواب داد
(( آره . کلبه ی ننه سرماست ))
نازنین کوچولو با تعجب پرسید
(( ننه سرما ! ننه سرما دیگه کیه ؟))
اما غول غولک جواب سوال نازنین کوچولو رو نداد و به راهش ادامه داد .
پایان قسمت سوم

 

رادیو قصه 

خاله سمینا 

قصه های صوتی