وبلاگ

آشپز باشی-قصه های صوتی کودکانه

گوش کنید:

قصه #شب (رادیو قصه)
اسم قصه: آشپز باشی ?‍??‍?
(قصه‌های امیرمحمد)
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی
قصه گو : سمینا❤️

متن داستان:

” آشپز باشی”

مامان ، امروز کلاس داره .

کلاس خوشنویسی میره.

خدایی دستخط مامان از اون خط خرچنگ قورباغه ای در اومده و باید به استادش آفرین گفت .بااینکه مامان استعداد خوبی توی یادگیری خوشنویسی داره و کم مونده که مربی خوشنویسی بشه . ولی توی یادگیری آشپزی صفره البته فقط این حرف رو من که پسرش هستم ،نمی زنم بلکه مامانی ،مامان بابام ، هم همین حرف رو یواشکی بهم زد ” ” میگم ها مامانت دستپختش خوب نیست ها ولی دستخطش عالیه یه بار هم عمه زهره بهم گفت “به مامانت نگی امیر محمد جان !

این قورمه سبزی که پخته بود خیلی بدطعم بود و حالم ” .

داشت بهم می خورد ” یکبار دیگه عمو به مامان به شوخی گفت “زن داداش !

این خورش بادمجونو چطوری درست کردی ؟

خیلی شوره  قیافه ی مامان با شنیدن این حرف سرخ شد ولی به روی خودش نیاورد و فقط معذرت خواهی کرد امروز برای اولین بار توی خونه تنهام .

قبلا مامانی می موند پیشم تا مامان بره کلاس و برگرده ولی الان به خاطر شرایط پیش . اومده،مامانی دیگه نمیاد مامان میگه “امیر محمد جان! از استادمون اجازه گرفتم و می تونی تو هم توی کلاس بشینی و مشقاتو بنویسی ” ولی من “.

میگم “نه. میخوام تنها باشم .

من بزرگ شدم .خیالت راحت از خونه مواظبت می کنم وقتی مامان میره و در خونه رو پشت سر ش می بنده ، شروع می کنم به اجرای نقشه ام. کلی برای امروز که تنها هستم ، . نقشه کشیدم.

اون هم چه نقشه هایی .نقشه های خوشمزه اول از همه می رم توی آشپزخونه و در فریزر رو باز می کنم .

بسته ی خمیر پیتزای منجمد شده و بعد بسته ی ذرت مکزیکی و بسته ی پنیر پیتزا رو از فریزر در میارم .

بعد سراغ یخچال می رم و سوسیس ها و فلفل دلمه ای ها ی رنگی و سس قرمز رو در میارم همه مواد رو می زارم روی پیشخون آشپزخونه و بعد سینی فر رو میارم و خمیر پیتزاها روش می زارم و مواد روش می ریزم .

و فلفل و آویشن و نمک هم از کابینت در میارم واضافه می کنم .

بعد پیتزاها رو می زارم داخل فر و در فر رو می بندم ای وای !

یادم رفته درجه سانتیگراد فر برای پخت پیتزا چقدره !

خدایا چیکار کنم !

پیتزا باید پخته بشه.

همین طوری که نمیشه خورد .

توی آشپزخونه قدم می زنم و فکر میکنم .

فکر می کنم و فکر می کنم تا اینکه فکرم می رسه به خاله نگین گوشی تلفنو برمی دارم و شماره خاله نگین رو می گیرم .

اول بوق آشغال می زنه ولی بار دوم که زنگ می زنم ،بوق آزاد می زنه و خاله نگین جوابمو میده “! الو جانم امیر محمد جان!

چی شده عزیزم” با __________عجله جواب می دم “خاله ! زود باش درجه سانتیگراد فر رو برای پیتزا بگو .

زود باش بگو .می خوام تا قبل از اینکه مامان و ” بابام برگردن خونه ، پیتزاها حاضر باشن “خاله نگین پشت تلفن مکثی می کنه و می گه “باورم نمیشه امیر محمد جان! تو آشپزی بلدی؟

“.با عجله میگم “بله .

تورو خدا خاله !

بگو دیگه خاله نگین می گه ” خب اول نباید پیتزا ها رو میزاشتی توی فرِخاموش .

همین الان برو پیتزاها رو از داخل فر در بیار .من ” گوشی دستمه تا تو پیتزاها رو از فر بیرون بیاری گوشی رو می زارم روی پیشخوان آشپزخونه و سریع پیتزاها رو بیرون میارم و دوباره گوشی تلفن رو میگیرم دستم “الو خاله ! “بعدش چیکار کنم؟

خاله به آرومی میگه “هول نباش .

فر رو روشن کن وروی ۲۶۰ درجه سانتیگراد بزار .بعد بزار نیم ساعت فر روشن باشه .

بعد” از نیم ساعت پیتزاها رو بزار توش و در فر رو محکم ببند تا خوب پخته بشن از خاله نگین خداحافظی می کنم و هر کاری که به من گفت رو انجام می دم و بعداز آشپزخونه بیرون میرم و تبلت رو برمی دارم و شروع میکنم به بازی کردن ” !

مشغول بازی کردن هستم که مامان برمی گرده خونه و با تعجب میگه “این بوی چیه یهو یاد پیتزاها می افتم و فوری می دوم سمت فر و داخل فر رو نگاه می کنم .

نفس عمیقی می کشم و به مامان می گم ” “خدارو شکر .فکر کردم سوختن “مامان با زهم با تعجب نگاه می کنه و می گه ” چی ها سوختن ؟

با هیجان می گم ” پیتزاها رو میگم . پیتزا درست کردم .

امروز ناهار پیتزا داریم .همشو خودم درست کردم ولی درجه فر رو ” یادم رفته بود که از خاله نگین تلفنی پرسیدم “مامان هنوز ناباورانه نگام می کنه که بابا از راه می رسه و میگه ” به به چه بویی میاد.

ناهار امروز چی داریم !؟ ” مامان می خنده و میگه ” امیر محمد آشپز باشی شده و ناهار ، پیتزا درست کرده .

مامان و بابا اولین قاچ پیتزا رو که برمی دارن و می خورن کلی از طعم پیتزام تعریف میکنن ” بعد هردوشون میگن ” از این به بعد امیر محمد آشپز باشی پیتزا درست کنه.

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio

 

قرمزی-قصه های صوتی کودکانه

گوش کنید:

قصه #شب  (رادیو قصه)
اسم قصه: قرمزی?

نویسنده: شکوه قاسم نیا?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

رادیوقصه امشب براتون یک قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا رو پخش میکنه و خلاصه داستان:

قرمزی کی بود ،رنگ کفش پری کوچولو بود پری کوچولو قرمزی رو دوست نداشت همشه میگفت:کاش که کفش من این رنگی نبود، کاش سیاه بود مثل کفش بابا یا سفید بود، مثل کفش مامان یا یک رنگ دیگه بود مثل کفش همه ی آدم بزرگا یک روز وقتی پری کوچولو از مدرسه اومد مثل همیشه کفششو از پاش درآورد و پرتاب کرد تو حیاط کفش افتاد کنار باغچه قرمزی شروع کرد به گریه کردن و…

آقا موش باهوش-قصه های صوتی کودکانه

گوش کنید:

قصه #شب (رادیو قصه)
اسم قصه:آقا موش باهوش

متن داستان

آقا موش باهوش

روزی روزگاری توی یه خونه ی بزرگ آقا موشه با خونواده اش زندگی می کرد.

آقا موشه خیلی مهربون و زحمتکش بود و توی اون خونه ی بزرگ از صبح تا شب دنبال غذا برای خونواده اش می گشت اما صاحب خونه ی بزرگ از وجود آقا موشه و خونواده اش بی خبر بود که اگه خبر دار می شد خیلی بد می شد.

آخه لیلا خانم  از موش خیلی می ترسید .

اگه موش می دید حتما آقا موشه و خونواده اش رو بیرون می کرد.

آقا موشه این موضوع رو می دونست و به همین دلیل یواشکی و هروقت لیلا خانم توی آشپزخونه نبود، از توی لونه در می اومد و توی کابینت ها دنبال غذا می گشت و هر خوراکی که بدست .

می آورد رو می برد برای خونواده اش یه روز آقا موشه به خونواده اش گفت “بهتره از اینجا بریم.دیر یا زود لیلا خانم ما رو پیدا می کنه و اون وقت به زور ” بیرونمون می کنه “.

موش موشک ،بچه وسطی آقا موشه گفت ” من نمیام . من می مونم همین جا خانم موشه ،همسر آقا موشه و مامان موش موشک،اخمی کرد و گفت “چرا ؟ اگه همه مون از اینجا بخواییم بریم پس همگی ” می ریم و هیچ کدوم از ما اینجا نمی مونه موش موشک گفت ” نه من می مونم اینجا.

چون می خوام لیلا خانم  مثل بلفی از من هم مراقبت کنه .

می خوام خودمو” نشون لیلا خانم بدم بلفی ،سگ لیلا خانم بود و لیلا خانم خیلی دوستش داشت .

بلفی ، یک سگ پا کوتاه با موهای پر پشت کرم رنگ بود.

اونقدر مو داشت که روی چشماشم می پوشوند و چشمای بلفی اصلا دیده نمی شد.

بلفی هر صبح و ظهر و شب می اومد توی آشپزخونه و روی صندلی مخصوصش می نشست و لیلا خانم،غذا توی دهنش می گذاشت.

موش موشک هر دفعه می دید که بلفی با ناز .

و ادا غذا می خوره ،ناراحت می شد و دلش نمی خواست بابا موشه از صبح تا شب توی کابینت ها دنبال غذا بگرده آقا موشه و خانم موشه با تعجب به موش موشک نگاه کردند اما چیزی نگفتند.

موش موشک به حرف اومد و گفت ” لیلا خانم ” از بلفی که دو برابر قد و قواره ی منه ، نمی ترسه ولی از من که خیلی کوچولوم می ترسه .

آخه چرا ؟ “.

آقا موشه گفت ” آخه لیلا خانم فکر می کنه ما موش ها تمیز نیستیم و زندگی شو بهم می ریزیم “.

موش موشک گفت “اما بابا ما که تمیزیم .تازه من هر روز لباسامو خودم میشورم آقا موشه گفت ” آره.

من می دونم که تو بچه تمیز و منظمی هستی ولی لیلا خانم اینو نمی دونه. پس بهتره از اینجا بریم .

من یه جای خوب سراغ دارم . یه باغ هست که پر از غذاهای خوشمزه ست .

تازه صاحب باغ وقتی موش می بینه نمی ترسه .به ” .

جای اینکه بترسه ،باقی مونده میوه های باغ رو به موش ها میده “خانم موشه پرسید “تو چطوری این باغ رو پیدا کردی ؟ آقا موشه لبخندی زد و گفت “وقتی لیلا خانم داشت با تلفن حرف می زد شنیدم .

لیلا خانم با صاحب اون باغ صحبت می کرد ” و فهمیدم که خیلی مهربونه .

خونواده ی آقا موشه به هوش آقا موشه آفرین گفتن و برایش دست زدند.

 

نویسنده: شکوه قاسم نیا?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

رادیو قصه امشب براتون یک قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا آورده و خلاصه داستان:

یکی بود یکی نبود، یه آقا موش بود که خیلی باهوش بود روزی توی لونه اش خوابیده بود صدای میومیو شنید از خواب پرید نگاهئ کرد و دید یک گربه چاق و چله جلوی در لونه نشسته از توی لونه داد زد: «آقا گربه سلام می خوای منو بخوری» گربه گفت: میو آره که می خوام منتظرم بیای بیرون تا بگیرمت و بخورمت میو…

نصف نصف نصفه ی یک لقمه-قصه های صوتی کودکانه

گوش کنید:

قصه #شب (رادیو قصه)
اسم قصه: نصف نصف نصفه ی یک لقمه?

نویسنده: شکوه قاسم نیا?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

رادیو قصه امشب براتون یک قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا آورده و خلاصه داستان :

فاطمه خانم یک دختر کوچولو بود که خیلی گرسنه بود مادرش یک لقمه نان و پنیر به اون داد و گفت: فاطمه جون برو توی حیاط و زیرآفتاب بشین وبخورعزیزم فاطمه خانم لقمشو گرفت اومد به حیاط زیر آفتاب نشست و خواست اون رو بخوره کلاغ سیاهی از راه رسید کلاغه به فاطمه خانم گفت :….

سیب کال و ماهی قرمز-قصه های صوتی کودکانه

گوش کنید:

قصه #شب(رادیو قصه)
اسم قصه: سیب کال و ماهی قرمز?

نویسنده: شکوه قاسم نیا?
قصه گو: سمینا ❤️

گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

رادیو قصه امشب براتون یک قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا آورده و خلاصه داستان:

یک سیب کال کوچولو روی شاخه ی بالایی درخت نشسته بود از تنهایی خسته بود از اون بالا رودخانه رو تماشا می کرد رودخانه از درخت سیب دور بود توی اون یک ماهی قرمز شنا می کرد سیب کال ماهی رو دید و داد زد: سلام ماهی قرمزه با من دوست میشی ، ماهی قرمزه سر و دمشو تکان داد…

از چی بترسم از چی نترسم-قصه های صوتی کودکانه

گوش کنید:

قصه #شب(رادیو قصه)
اسم قصه: از چی بترسم از چی نترسم?

نویسنده: شکوه قاسم نیا?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

رادیو قصه امشب براتون یک قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا آورده و خلاصه داستان:

سحر بود، جوجه کوچولو از تخم دراومد به دور و برش نگاه کرد مادرشو ندید ترسید و لرزید این طرف و اون طرف رو دید خانم مرغه از راه رسید گفت: قد قد قدا چیه چی شده عزیزه دلم قدقدقدا دسته گلم از کی می ترسی از چی می لرزی قدقدقدا جوجه کوچولو پرید تو بغل مادرشو وگفت: ….

آشتی آشتی-قصه های صوتی کودکانه

گوش کنید:

قصه #شب(رادیو قصه)
اسم قصه: آشتی آشتی?

نویسنده: شکوه قاسم نیا?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

رادیو قصه امشب براتون یک قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا آورده و خلاصه داستان :

مامان گفت: اسباب بازی هاتو از سر راه جمع کن دخترم ، دختر گفت: نمیتونم ، حوصله ندارم مامان گفت: پنجره رو که باز کردی ببند دختر گفت: نمیتونم حوصله ندارم مامان از دست دختر ناراحت شد اونو دعوا کرد دختر گریه کرد و گفت: من مامان بداخلاق نمی خوام مامانم گفت:….

زنبورک وز وزی-قصه های صوتی کودکانه

گوش کنید:

قصه #شب(رادیو قصه)
اسم قصه: زنبورک وز وزی?

نویسنده: شکوه قاسم نیا?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

رادیو قصه امشب براتون یک قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا رو پخش می کنه و خلاصه دادستان:

یکی بود یکی نبود یه زنبورک وز وزی بود که دنبال هم بازی می گشت یه روز پر زد و رفت تا رسید به یک شاپرک نازنازی ، سلام کرد و گفت: من  زنبور وز وزیم دنبال یه هم بازیم شاپرک ناز نازی میشی با من هم بازی شاپرک گفت: اگه هم بازیت بشم توی بازی دعوامون بشه…

پسته دهان بسته-قصه های صوتی کودکانه

گوش کنید:

قصه #شب (رادیو قصه)
اسم قصه: پسته دهان بسته?

نوبسنده: شکوه قاسم نیا?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

بچه های عزیز رادیو قصه امشب براتون یه قصه کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا رو پخش می کنه و خلاصه داستان:

یکی بود یکی نبود یک پسته دهان بسته بود که کنار چاه آبی نشسته بود، باد اومد پسته رو قل داد و توی چاه انداخت پسته خواست داد بزنه کمک بخواهد اما نتونست چون دهانش بسته بود نزدیک بود غرق بشه که خاله قورباغه به دادش رسید خاله قوباغه پسته رو گرفت و از چاه بیرون آورد…

سه تا دوست-قصه های صوتی کودکانه

گوش کنید:

قصه #شب (رادیو قصه)
اسم قصه: سه تا دوست?
نویسنده: شکوه قاسم نیا☺️

قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب
ادرس تلگرامی ما:

? @childrenradio.

رادیوقصه امشب براتون یک قصه صوتی کودکانه قشنگ با صدای خاله سمینا پخش میکنه و خلاصه داستان:

یکی بود یکی نبود یک کفشدوزک بود که خال نداشت و یک شاپرک بود که بال نداشت و یک جیرجیرک بود که حال نداشت، یک روز کفشدوزک بی خالو، شاپرک بی بالو، جیرجیرک بی حال، بهم رسیدن از حال و احوال هم پرسیدن حرفی زدن و حرفی شنیدن کفشدوزک گفت:چه حالی چه احوالی کفشدوزک بی خال چه به درد میخوره ،شاپرک اهی کشید و گفت:پس من چی بگم یک شاپرک بی بال چه فایده ای داره جیرجیرکم خمیازه ای کشید و گفت….