وبلاگ

ویژه

قصه صوتی گنجشک‌ها انگور دوست دارند

گوش کنید:

اسم قصه: قصه صوتی گنجشک‌ها انگور دوست دارند??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: رامین جهان‌پور?
تنظیم: ندا سلیمی

متن داستان :

داستان كوتاه

گنجشک ها خیلی انگور دوست دارند

رامين جهان پور

 فصل تابستان بود. سيناکوچولو آن روز صبح وقتی به حیاط آمد نگاهش به درخت انگور وسط باغچه  افتاد که شاخه هایش از دیوار حیاط بالا رفته بودو خوشه های سبز و زرد رنگ آن زیر نور آفتاب می درخشید. همانطورکه به شاخه های انگور نگاه می کرد از صحنه اي  که دید خوشحال شدو خنده بر لبهایش نشست. دو تا گنجشک روی برگ های درخت انگور نشسته بودند و با خوشحالی و جیک و جیک کنان داشتن به انگورها نوک می زدند. سينا یک کم نگاهشان کرد و زیر لب گفت:« نوش جانتان.» از آن روز به بعد، سينا وقتی صبحانه اش را می خورد خیلی زود به حیاط می آمد سرش را بالا می گرفت به خوشه های آویزان شده  انگورها نگاه می کرد تا صبحانه خوردن گنجشک ها را تماشاكند. چندروز بعد، صبح زود ، بابای  سينا کوچولو به همراه مادرش  به داخل حیاط آمدند تا انگورها را که حسابی زرد و آب دار شده بود بچینند. توی دست بابا یک قیچی بزرگ و یک چهار پایه چوبی بود و در دست مادر هم یک سبد بزرگ پلاستیکی، تا انگورها را داخل آن بریزند. بابا از چهارپایه بالا رفت و شروع کرد به چیدن خوشه های انگور. بابا به خوشه های انگور قیچی می زد و آنها را داخل سبد می ریخت. سينا هم کنار آنها ایستاده  بود و به میوه چیدن بابا نگاه می کرد. یك دفعه  سينا به یاد صبحانه خوردن گنجشک ها افتاد و دلش به حال آنها سوخت. سينا به بابا گفت:« بابا می خواهی تمام انگورها را بچینی؟» . بابا گفت: «بله همه آنها را می چینم .» سينا دوباره گفت: «می شود یکی از خوشه های انگور را نچینی؟» بابا همانطورکه روی چهارپایه بود با تعجب به پسرش نگاه کرد و گفت: «چرا پسرم ؟» سينا گفت:« آخه گنجشک ها خیلی انگور دوست دارند !» با شنیدن این حرف هم بابا و هم مادر خندیدند. بابا نگاهی به سينا کرد و گفت:« باشه پسرم این خوشه بزرگ بالاي درخت  را نمی چینم تا گنجشک ها صبحانه شان را بخورند.» ماهان از اينكه سهم گنجشكها سرجايش مانده بود خوشحال بود.

آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

آدرس این قصه در سایت سمینا??

رونیکا جان تولدت مبارک

❤️ این قصه تقدیم به رونیکا جان  طباطبایی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
🍭امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: رونیکا و دوستی های قشنگ
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی ☘
تنظیم: رویامومنی🌱
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست  مامان و بابا 👏👏
دنیای کودک را بساز 😍
پشتیبانی:
🆔 @mhdsab
🆔 @childrenradio

تاراز و جشن تولد خونه ای

❤️ این قصه تقدیم به تاراز جان ایزدی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
🍭امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: تاراز و جشن تولد خونه ای
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی ☘
تنظیم: رویامومنی🌱
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست  مامان و بابا 👏👏
دنیای کودک را بساز 😍
پشتیبانی:
🆔 @mhdsab
🆔 @childrenradio
قصه صوتی اختصاصی
رادیو قصه کودک

بردیا و قدرت های درونش

❤️ این قصه تقدیم به بردیا جان  رزمجویی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
🍭امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: بردیا و قدرت های درونش💪
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی ☘
تنظیم: رویامومنی🌱
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست  مامان و بابا 👏👏
دنیای کودک را بساز 😍
پشتیبانی:
🆔 @mhdsab
🆔 @childrenradio
رادیو قصه کودک
قصه اختصاصی صوتی

شایلین و میلو میو میو

❤️ این قصه تقدیم به شایلین جان کلیایی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
🍭امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: شایلین و میلو میو میو
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی ☘
تنظیم: رویامومنی🌱
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست  مامان و بابا 👏👏
دنیای کودک را بساز 😍
پشتیبانی:
🆔 @mhdsab
🆔 @childrenradio
رادیو قصه کودک
🦋قصه اختصاصی صوتی

یارا و خیال بازی های خوشحالی

❤️ این قصه تقدیم به یارا جان  احدی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
🍭امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: یارا و خیال بازی های خوشحالی
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی ☘
تنظیم: رویامومنی🌱
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست  مامان و بابا 👏👏
دنیای کودک را بساز 😍
پشتیبانی:
🆔 @mhdsab
🆔 @childrenradio
رادیو قصه صوتی
قصه اختصاصی صوتی

رونیکا و دوستی های قشنگ

❤️ این قصه تقدیم به رونیکا جان طباطبایی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
🍭امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: رونیکا و دوستی های قشنگ
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی ☘
تنظیم: رویامومنی🌱
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست  مامان و بابا 👏👏
دنیای کودک را بساز 😍
پشتیبانی:
🆔 @mhdsab
🆔 @childrenradio
رادیو قصه کودک
خاله سمینا

🦋قصه صوتی اختصاصی

کلاغی خبرچین

اسم قصه: قصه صوتی کلاغی خبرچین🐦‍⬛️
قصه گو: سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد 🍀
تنظیم: رویا مومنی 🌱
گروه سنی: ۱ تا ۷ سال
موضوع: خبرچینی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio

لینک حمایت مالی :
https://zarinp.al/someina.com
******

متن قصه

روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا، حیوونای زیادی زندگی می کردن. 
بین حیوونای جنگل یه کلاغ بالای درخت کاج زندگی می کرد و حیوونای جنگل، کلاغی صداش می زدن. 
کلاغی یه رفتار عجیبی داشت. هرروز صبح که از خواب بیدار می شد و صبحونه شو می خورد،  دم در لونه ی سنجاب کوچولو می رفت. بعد خبرهایی که توی لونه ی سنجاب کوچولو شده بود حتی رازهای سنجاب کوچولو رو به بقیه ی حیوونای جنگل می گفت. 
سنجاب کوچولو هروقت از لونه اش بیرون می رفت، حیوونای جنگل از رازهای سنجاب کوچولو می پرسیدند و سنجاب کوچولو هم با ناراحتی می گفت: 
_ کی این حرفها رو به شما گفته؟ 
حیوونای جنگل هم جواب می دادند: 
_کلاغی بهمون گفته. 
یه روز که مثل هر روز کلاغی بعد از خوردن صبحونه اش به دم در لونه ی سنجاب کوچولو رفت، سنجاب کوچولو با عصبانیت در لونه رو باز کرد و گفت: 
_کلاغی خبرچین! دیگه حق نداری بیای لونه ام. دیگه نمی خوام ببینمت. تو همه ی رازهامو به همه گفتی. تو راز نگه دار نیستی. 
بعد در لونه شو محکم بست. 
کلاغی که متوجه ی رفتار بدش شده بود، پیش جغد دانا رفت. 
جغد دانا گفت:
_بهتره امشب که همه ی حیوونای جنگل وسط جنگل برای جشن تولد فیلی میان، بیایی و از سنجاب کوچولو جلوی همه معذرت خواهی کنی. 
کلاغی پیشنهاد جغد دانا رو قبول کرد و همون شب از سنجاب کوچولو معذرت خواهی کرد و سنجاب کوچولو هم کلاغی رو بخشید. 
از فردای اونروز کلاغی دیگه خبرچین نبود و راز نگه دار شد. 


رادیو قصه کودک
خاله سمینا

پنگوئن رویایی

اسم قصه: قصه صوتی پنگوئن رویایی🐧
قصه گو: سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد 🍀
تنظیم: رویا مومنی 🌱
گروه سنی: ۱ تا ۷ سال
موضوع: خیالپردازی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio
☆☆☆☆☆☆☆
متن قصه :
روزی روزگاری یه پنگوئن کوچولو بود که بین پنگوئن های بزرگ زندگی می کرد.
پنگوئن کوچولو خیلی دوست داشت پرواز کنه و توی رویاهاش می دید که در حال پرواز توی آسمونه.
پنگوئن کوچولو همیشه از مامان پنگوئن می پرسید:
مامان! چرا ما پنگوئن ها پرواز نمی کنیم؟ مامان پنگوئن با مهربونی جواب می داد: عزیزم! خدا، ما پنگوئن ها رو این شکلی آفریده.
پنگوئن کوچولو با دلخوری می گفت:
ولی من خیلی دوست دارم پرواز کنم. مامان پنگوئن جواب می داد: ولی تو نباید به پرواز فکر کنی چون نمی تونی.
اما پنگوئن کوچولو به حرف مامان پنگوئن گوش نمی داد و به پرواز کردن فکر می کرد.
تا اینکه یه روز تصمیم خودشو گرفت و روی صخره ی بلندی ایستاد تا پرواز کردن رو شروع کنه.
پنگوئن کوچولو با هیجان دستهاشومحکم تکون داد و می خواست از روی زمین بلند بشه ولی نتونست.
پنگوئن کوچولو حرفهای مامان پنگوئن رو به یاد آورد و بعد با خودش گفت:
_باید به حرف مامان پنگوئن گوش بدم و به پرواز فکر نکنم.
از اونروز به بعد پنگوئن کوچولو به پرواز فکر نکرد و از پنگوئن بودنش راضی بود.
🦋رادیو قصه کودک
🌹خاله سمینا

سامیار قهرمان

❤️ این قصه تقدیم به سامیار جان عبداللهی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
🍭امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: سامیار قهرمان
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی ☘
تنظیم: رویامومنی🌱
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست  مامان و بابا 👏👏
دنیای کودک را بساز 😍
پشتیبانی:
🆔 @mhdsab
🆔 @childrenradio
قصه اخصاصی صوتی
رادیو قصه کودک

هیلدا و بادکنک قرمزی

❤️ این قصه تقدیم به هیلدا جان قنبری عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
🍭امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: هیلدا و بادکنک قرمزی
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی ☘
تنظیم: رویامومنی🌱
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
👌👌موضوع و محوریت قصه به در خواست  مامان و بابا 👏👏
دنیای کودک را بساز 😍
پشتیبانی:
🆔 @mhdsab
🆔 @childrenradio
قصه اخصاصی صوتی
رادیو قصه کودک