جعبه چوبی

سوپرایزی متفاوت

برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید

اسم قصه: قصه صوتی جعبه چوبی
ازسری قصه های امیر محمد
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد
تنظیم: رویا مومنی
گروه سنی : ده سال به بالا
موضوع: کنجکاوی _ یادآوری _ کمک کردن

آدرس کانال تلگرام
@childrenradio

متن داستان

دیروز موقع کلاس آنلاین بارون شدیدی بارید
.وقتی کلاس آنلاین تموم شد ، به سمت پنجره رفتم و پرده پنجره رو کنار زدم تا بارونو تماشا کنم
درحال تماشای بارون بودم که با شدت به زمین برخورد می کرد ناگهان چشمم به یه جعبه کوچیک چوبی جلوی ساختمون
.روبرویی افتاد
. دقت کردم ببینم اون جعبه چیه و داخلش چی میتونه باشه
《 در همین موقع مامان صدا زد 《 امیر محمد جان! بیا عصرونه بخور
. از پنجره دور شدم و به آشپزخونه رفتم
《مامان پرسید 《 چیه پسرم ؟ تو فکری ؟
《 جواب دادم 《 یه جعبه چوبی جلوی ساختمون روبرویی دیدم . دوست دارم بدونم توش چیه
《 مامان گفت 《 حتما گربه ی خانم سلمانیه
《با تعجب پرسیدم 《 گربه ی خانم سلمانی؟!مگه گربه خریده ؟
《 مامان جواب داد 《 آره . تازگی ها خریده
《دوباره با تعجب پرسیدم 《 پس چرا بیرون گذاشته؟ مگه گربه رو با جعبه اش نَبُرده توی خونه ؟
《 مامان جواب داد 《 نمی دونم . شایدم گربه رو توی خونه برده و جعبه رو نخواسته
. عصرونه رو که خوردم ، دوباره کنار پنجره رفتم و پرده رو کنار زدم
. یه حسی به من میگفت گربه توی جعبه ست و خانم سلمانی که یه پیرزن فراموشکار هست یادش رفته ببره توی خونه
. توی همین فکرها بودم که یاد گوشی همراهم افتادم
. فوری رفتم گوشیمو آوردم و روی جعبه چوبی زوم کردم و عکس گرفتم
《 . وقتی عکس گرفتم و نگاهش کردم با صدای بلند گفتم 《 دیدی گفتم
《مامان از توی آشپزخونه پرسید 《 چیو گفتی؟
. بدو بدو رفتم توی آشپزخونه و عکسو نشون مامان دادم
مامان با ناراحتی گفت 《 ای وای ..گربه ی بیچاره توی جعبه مونده و الان توی این بارون یخ میزنه . حتما خانم سلمانی یادش
《 رفته
《 هیجان زده گفتم 《 من میرم دم در خونه خانم سلمانی و میگم
《 مامان گفت 《 آفرین پسرم ! چتر هم با خودت ببر
.کاپشنمو پوشیدم و چتر هم برداشتم و بیرون رفتم
وقتی زنگ خونه خانم سلمانی رو زدم، خانم سلمانی پشت آیفون گفت
《 ممنون پسر خوب ! الان میام پایین 》
خانم سلمانی پایین اومد و دوباره از من تشکر کرد و گفت
. آخ آخ…بابی کوچولو رو تا همین پارک پشت خونه ام بردم تا بگردونم ولی یهو بارون گرفت و فوری اومدم خونه 》
《 یادم رفت که جلوی ساختمون گذاشتمش
.بابی کوچولو به من نگاهی انداخت و میو میو کرد
.منم دستی به موهای سفید پشمالوش کشیدم و از خانم سلمانی خداحافظی کردم و به خونه برگشتم

رادیو قصه کودک
قصه های صوتی خاله سمینا

رایان و سه گوش فیش فیشه

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
❤️ این قصه تقدیم به رایان جان بسمل عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
?امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: رایان و سه گوش فیش فیشه
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی☘
تنظیم : رویا مومنی?
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
??موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا ??
دنیای کودک را بساز ?
پشتیبانی:
? @mhdsab
? @childrenradio
رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

لکنت زبان و قصه صوتی کودکانه

مقدمه

هرنوزادی که به دنیا می آید از نظر والدین و از نظر پزشکان سالم و صحیح است و هیچ کدام از والدین دوست ندارند نوزادی ناقص داشته باشند و هیچ کدام از پزشکان دوست ندارند نوزاد ناقص به دنیا بیاورند اما وقتی که نوزاد بزرگ می شود ممکن است دچار بیماری و یا اختلالاتی شود که مسلما با درمان و پیگیری والدین بهبود پیدا کند. یکی از اختلالات شایع در کودکان به خصوص کودکان پسر، لکنت زبان است .دختران کمتر به اختلال لکنت زبان دچار می شوند. لکنت زبان در پسران در ۵ سالگی شیوع پیدا می کند. لکنت زبان می تواند مادر زادی باشد و یا بر اساس اتفاق ترسناکی که برای کودک بوجود آمده باشد، می تواند باشد .‌ لکنت زبان در مشاهده ی رفتار خشن و کتک کاری والدین جلوی کودک و یا تنبیه بدنی شدید و یا مرگ یکی از والدین و یا دیدن فیلم و سریال ترسناک بوجود می آید . دراین مقاله به چگونگی برخورد با کودک لکنت زبان و ریشه کن کردن لکنت زبان می پردازیم .

آرین وپاشا

آرین و پاشا دو دوست همسن و سال و پنج ساله هستند . آرین لکنت زبان دارد و هر وقت می خواهد با پاشا صحبت کند ، زبانش گیر می کند و کلمات را نصفه نیمه بیان می کند . آرین از لکنت زبانش ناراحتی و عصبی است وموقع صحبت کردن اشک در چشمانش حلقه می زند. پاشا که بهترین دوست آرین است ، پاشا را با وجود لکنت زبان دوست دارد و او رابه خاطر لکنت داشتن مسخره نمی کند. یک روز که مثل همیشه آرین و پاشا مشغول بازی بودند ، پاشا گفت (( راستی آرین ! من هر شب قصه های سمینا رو از رادیو قصه کودک گوش میدم)) آرین با تعجب می پرسد (( قققق…ص..ه…اا.ی ..سممم…ینا !؟))پاشا لبخندی می زند و می گوید (( آره . قصه های صوتی کودکانه رواز رادیو قصه کودک هرشب گوش میدم .تو هم گوش بده . آدرسشو الان به مامانت میگم تا برات دانلود کنه ))همان شب مادر آرین قصه صوتی شب دانلود شده از رادیو قصه کودک را برای آرین می گذارد تا گوش میدهد .آرین آنقدر از شنیدن قصه های سمینا هیجان زده می شود که از مادرش می خواهد هرشب قصه صوتی شب برایش گذاشته و گوش دهد. آرین هرروز با دیدن پاشا قصه های سمینا را برای پاشا تعریف می کند. یک روز پاشا ذوق زده می گوید (( آرین ! دیگه لکنت نداری . ))آرین که متوجه شده بود لکنتش خوب شده می گوید (( آره میدونم . از تو تشکر می کنم که گفتی قصه های سمینا رو از رادیو قصه کودک گوش بدم . شنیدن قصه ها و تعریف کردن برای تو باعث شد لکنتم خوب بشه )) و بعد هردو می خندند.

شنیدن قصه شب صوتی کودکانه و تعریف کردن آن برای همسن و سالان، لکنت زبان را از بین می برد .

لکنت زبان اختلالی ست که والدین را نگران می کند مخصوصا زمانی که دریک جمع دوستانه و یا فامیلی هستند ، والدین مضطرب هستند که کودکشان لب باز کند و با لکنت صحبت کند و دیگران ، اورا مسخره کنند . شما والدین عزیز در ابتدا رفتار خشونت آمیز و کتک کاری و تنبیه بدنی را در خانه به حداقل برسانید و آرامش و اطمینان را به کودک دلبندتان نزدیک کنید . وقتی کودک آرامش را در خانه ببیند و اطمینان پیدا کند که خانه و اعضایش در امن و امان از نظر روحی و فیزیکی هستند ، لب به سخن تا حدودی بدون لکنت را آغاز می کند . بعد گوش سپردن به قصه های سمینا را از رادیو قصه کودک به کودک دلبندتان و تعریف کردن برای همسن و سالان خود پیشنهاد کنید .

حرف آخر

قصه های شب صوتی سمینا از رادیو قصه کودک که فوق العاده آموزنده و براساس رفتارهای کودکان و شاد هستند ، کودک دلبندتان را غرق در شادی و هیجان می کند. با دانلود قصه صوتی کودکانه به خصوص قصه های سمینا از رادیو قصه کودک و گوش سپردن کودک دلبندتان به قصه های آموزنده و تعریف کردن آن برای دوستان و خواهر و برادرش می توانید لکنت زبان کودک دلبندتان را به حداقل رسانده و ریشه کن کنید .

یک عصر پاییزی


سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
اسم قصه: قصه صوتی یک عصر پاییزی
ازسری قصه های امیر محمد
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد
تنظیم: رویا مومنی
گروه سنی : ده سال به بالا
موضوع: لذت بردن _ کمک کردن
آدرس کانال تلگرام
 @childrenradio

متن داستان
یه روز عصر به خونه مامانی رفتیم و وقتی از َدرِ حیاط داخل خونه شدیم ، با صحنه عجیبی روبرو شدیم

حیاط خونه مامانی پر از برگ های پاییزی بود
تا به حال حیاط خونه ی مامانی رو پر از برگ ندیده بودم هر وقت می رفتیم خونه مامانی، حیاط تمیز و مرتب بود
مامانی با دیدن من و مامان و بابا گفت 《 وقت نکردم برگها رو جارو کنم .》و تعارف کرد بریم توی اتاق پذیرایی بشینیم

چند دقیقه بعد به بالکن رفتم و حیاط رو نگاه کردم و به اتاق پذیرایی برگشتم و هیجان زده گفتم
《 مامان ! بابا ! من میرم توی حیاط . میخوام با برگ ها ، سلفی بگیرم . خیلی رنگاوارنگن 》
《 . مامان که مثل من هیجان زده شده بود ، گفت 《 منم میام . اتفاقا منم دلم می خواد عکس بگیرم
. بابا و مامانی هم موافقت کردند که همراه من و مامان بیان

وقتی چهار نفری به حیاط رفتیم با برگهای ریخته شده توی حیاط کلی عکس انداختیم
《 بعداز مدتی بابا گفت 《به نظرم چند کیسه زباله بیاریم و خودمون برگها رو جمع کنیم
《 مامانی خوشحال شد و گفت 《 دست تون درد نکنه . الهی خیر ببینید . الان میرم کیسه زباله میارم
.مامانی توی خونه رفت و با چند کیسه زباله پیش ما برگشت
من و بابا دست به کار شدیم
بابا برگها رو جارو کرد و من هم برگها رو با خاک انداز ریختم توی کیسه زباله
یک ساعت بعد کل حیاط تمیز شد و بعد همراه بابا کیسه زباله ها رو بیرون بردیم و توی سطل زباله بزرگ سر کوچه انداختیم .
وقتی به خونه مامانی برگشتیم ، مامانی با یک استکان چای داغ از ما پذیرایی کرد

رادیو کودک

خاله سمینا

قصه صوتی کودکانه

پرخاشگری و قصه صوتی کودکانه

مقدمه

وقتی کودکی به دنیا می آید، با مشاهده رفتار دیگران و تقلید از آنان مواجه می شود و هر رفتاری که از آنها سر بزند به نظر
کودک بهترین رفتار است و فکر می کند درست ترین رفتار را انجام داده اند . دوران کودکی هر شخصی پر از رفتارهای
مخاطره آمیز است و اگر جلوی این رفتارها با تدبیر و مدیریت والدین گرفته نشود مسلما در بزرگسالی عواقب دشواری را
برای کودک به دنبال خواهد داشت. یکی از رفتارهای مخاطره آمیز پرخاشگری است . کودکی که پرخاشگر است از هیچ چیز
ابایی ندارد و حتی به والدین و دوستان صمیمی خود پرخاشگری
می کند و آنها را با رفتار پرخاشگرانه خود می آزارد و آسیب می رساند . در سالهای نه چندان دور پرخاشگری در پسرها بیشتر
از دخترها بوده است اما این روزها پرخاشگری به دلیل وجود فضای مجازی و آمار جدایی والدین از یکدیگر که روز به روز
بیشتر می شود هم در جنس دختر و هم در جنس پسر به طور یکسان دیده می شود. این رفتار باعث می شود دیگران از او
فاصله گرفته و یا چون نمی خواهند صدای پرخاشگری کودک را بشنوند گوش به فرمان او می شوند و همه خواسته های او
را برآورده می کنند. حال در این مقاله به چگونگی برخورد با کودک پرخاشگر و ارتباط او با قصه صوتی کودکانه و ریشه کن
.کردن پرخاشگری می پردازیم

پریا و پارمیدا
پریا و پارمیدا دو خواهر دوقلو و شش ساله هستند. پریا دختری آرام است و موقع بازی کردن با پارمیدا آرامش و دوستی
ایجاد می کند اما پارمیدا پرخاشگر است و اگر پریا عروسک یا اسباب بازی های اورا بردارد ، با صدای بلند و جیغ و داد از پریا
می خواهد به عروسک و اسباب بازی هایش دست نزند. پریا به خاطر اینکه آرامش و دوستی را دوست دارد سعی می کند
هیچ وقت به عروسک و اسباب بازی های پارمیدا دست نزند تا صدای بلند پارمیدا را نشنود . یک روز که طبق معمول پریا و
پارمیدا مشغول بازی بودند ، پریا گفت 《 دیشب توی گوشی مامان کانال رادیو قصه کودک پیدا کردم . به مامان گفتم و مامان
《 هم اجازه داد از امشب قصه های سمینا رو از رادیو قصه کودک بشنوم
《 پارمیدا با تعجب پرسید  خب اونوقت من چیکار کنم؟
پریا لبخندی زد و گفت 《 خب تو هم مثل من گوش بده . گوشی مامان رو روی میز کنار تختخوابمون میزاریم  و  قصه های خاله سمینا رو گوش میدیم
پارمیدا قبول کرد و شب که ازراه رسید ، پریا و پارمیدا قصه های سمینا را از رادیو قصه کودک گوش دادند و به خواب راحتی
.رفتند
چند شب به همین روش گذشت و پریا و پارمیدا با گوش سپردن به قصه های سمینا از رادیو قصه کودک به خواب راحتی رفتند
به تدریج رفتار پرخاشگرانه پارمیدا تبدیل به رفتاری پر از آرامش و دوستی شد و به پریا اجازه داد تا با عروسک و اسباب بازی
.هایش بازی کند

پرخاشگری را تبدیل به آرامش کنید
از آنجایی که پرخاشگری ویژگی رفتاری خوبی نیست و در کودکان بیشتر دیده می شود و با نصیحت و گفتگوی دوستانه هم
حل نمی شود و کودک در بیشتر اوقات رفتار پرخاشگرانه را از اطرافیان و به خصوص والدین خود یاد
می گیرد ، سعی کنید این رفتار را در ابتدا در خودتان ریشه کن کنید. شما والدین عزیز در حضور کودک با یکدیگر با لحن
پرخاشگرانه صحبت نکنید و با جیغ و داد حرف های خود را به کرسی ننشانید تا کودک یاد بگیرد که در گفتگوهای خانوادگی
و حتی گفتگوهای دوستانه با لحنی سرشار از آرامش با طرف مقابل خود صحبت کند و بعد قصه های سمینا را از رادیو قصه
.کودک را که بهترین گزینه برای ازبین بردن پرخاشگری است را به کودک خود پیشنهاد دهید

حرف آخر
عضو کانال رادیو قصه کودک شوید و هر شب قصه های سمینا را از این کانال دانلود کنید و از کودک دلبندتان بخواهید تا به
قصه های صوتی کودکانه گوش کند و در تعطیلات آخر هفته دوستان و همسن و سالان خود را به چالش قصه گویی دعوت
.کند
قصه گویی برای همسالان تاثیر شگرف در ذهن کودک گذاشته و اعتماد به نفس اورا در برابر مشکلات بیشتر
.می کند و نشاط اجتماعی را در او تقویت کرده و روابط عمومی خوبی از خود بروز می دهد
. امیدواریم با شنیدن قصه های سمینا از رادیو قصه کودک خاطرات خوبی را برای خود و کودک دلبندتان رقم بزنید

کوروش و نقاشی آدمک

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
❤️ این قصه تقدیم به کوروش جان احسان نیا عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
?امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: کوروش ونقاشی آدمک?
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی☘
تنظیم : رویا مومنی?
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
??موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا ??
دنیای کودک را بساز ?

پشتیبانی:
? @mhdsab
? @childrenradio

رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

نازنین و غول غولک (قسمت آخر)


سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
اسم قصه: نازنین و غول غولک( قسمت آخر )✨
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد
تنظیم: رویا مومنی
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: افسانه شب یلدا
آدرس کانال تلگرام
 @childrenradio

متن داستان :
بعد از صبحونه، نازنین کوچولو به مامان گفت
(( مامان جون! امشب که شب یلداست میشه منم کمک کنم ؟))
مامان لبخندی زد و گفت
(( اتفاقا میخواستم بهت بگم برای پختن کیک هندونه به من کمک کنی))
نازنین کوچولو هیجان زده دستاشو بهم زد و گفت
(( آخ جون! راستی مامانی و بابایی و خاله اینا و دایی اینا میان خونه مون؟))
مامان جواب داد (( نه دخترم . ما میریم خونه مامانی و بابایی. کیک هندونه و آجیل هم ما می بریم خونه شون))
نازنین کوچولو با تعجب گفت
(( برای چی ما آجیل ببریم؟ اصلا چرا آجیل خریدیم ؟ هرسال بابایی یه عالمه آجیل می خرید ))
مامان گفت (( بابایی امسال پادرد شدید داره و نمیتونه بیرون بره و آجیل بخره .من و خاله و دایی تصمیم گرفتیم میز شب یلدای خونه مامانی و بابایی رو بچینیم ))
نازنین کوچولو ذوق زده گفت (( آخ جون ! منم کمک می کنم ))
وقتی غروب شد، نازنین کوچولو همراه مامان و بابا به خونه مامانی و بابایی رفتند . وقتی رسیدند خاله ی نازنین کوچولو گفت
(( زود باشید زودتر میزو بچینیم ))
نازنین کوچولو ، کیک هندونه رو که با کمک مامان پخته بود روی میز مبل گذاشت ، دخترخاله ، آجیل ها رو روی میز مبل گذاشت ، پسردایی و دختر دایی ، هندونه و انارها و خرمالوها رو روی میز مبل گذاشتند و خاله و مامان و زن دایی هم مشغول تزیین میز شب یلدا شدند.
بعد از شام همگی دور میز شب یلدا نشستند . بابایی کتاب حافظ رو باز کرد و غزلیاتی از حافظ رو خوند .همگی با اشتیاق به غزلیات حافظ که بابایی می خوند ، گوش دادند .بعد بابایی برای همه فال حافظ گرفت . در همین موقع نازنین کوچولو از مامان پرسید
(( مامان جون ! چرا شب یلدا فال حافظ
می گیرند؟))
مامان جواب داد ((از قدیم ها مردم ایران ، حافظ و شعرهاشو دوست داشتند و وقتی شب یلدا دورهم جمع می شدند، شعرهای حافظ رو می خوندند و فال می گرفتند تا بشنوند حافظ در مورد آرزوهاشون چی میگه . این رسم از همون قدیم ها تا همین الان اجرا میشه ))
مامانی گفت (( خب حالا نوبت قصه گفتن منه))
همه با ذوق و شوق دست زدند و آماده ی شنیدن قصه مامانی شدند. مامانی یه قصه قشنگ تعریف کرد بعد همگی مشغول خوردن آجیل و هندونه و انار و خرمالو شدند . وقتی نازنین کوچولو پسته و بادام از توی ظرف آجیل برداشت یاد ننه سرما و چله بزرگه و غول غولک افتاد و لبخند زد .
پایان
رادیو قصه کودک
قصه های خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه
قصه های آموزنده

بازی و قصه صوتی کودکانه

مقدمه

کودک از بدو تولد ، بازی را دوست دارد و مهمترین خواسته او بازی است .والدین در همان اوایل زندگی کودک به نیاز کودک
و خواسته ی او که بازی است باید احترام بگذارند و هر ساعتی از شبانه روز که او درخواست بازی دارد همراهی کنند . کودک
با بازی می تواند هیجانات درونی خودرا بروز دهد و به نشاط برسد.
کودک در اوایل زندگی خود بازی با پدر و مادر را دوست دارد اما از سن دوسالگی به بعد به همبازی که همسن و سال خودش
. باشد نیاز پیدا میکند. او دوست دارد با همسن و سال خودش بازی کند تا بهتر از قبل به هیجان و نشاط برسد
اگر بازی دسته جمعی باشد و کودک با چند همبازی مواجه باشد هیجانات درونی و نشاط اجتماعی و آرامش بیشتری
کسب می کند.
در این مقاله به بررسی بازی دسته جمعی کودک با همسالان می پردازیم

بازی دسته جمعی همسالان
قدیم ها وقتی به محلات و کوچه ها سر می زدیم ، انبوهی از کودکان از هر دوجنس را می دیدی که با همدیگر بازی می کردند
. پسرها وسط کوچه فوتبال و هفت سنگ بازی می کردند و دخترها گوشه ای از کوچه زیر انداز پهن می کردند و روی آن می
نشستند و خاله بازی می کردند وکل کوچه را به تصرف خود در می آوردند و حتی ماشین ها به خصوص ماشین های پیکان به
سختی از داخل کوچه می توانستند عبور کنند و در آن موقع صدای بوق های ممتد و صدای راننده و همسایه های سالمند از
وجود سروصدا بلند می شد اما بچه های قدیم با بازی های دسته جمعی که در کوچه انجام می دادند از نشاط اجتماعی و
روابط عمومی خوب حتی در بزرگسالی برخوردار شده اند

هدی و بازی
هدی تک فرزند و چهار ساله است . پدر و مادر هدی هرروز صبح زود قبل از اینکه به سر کار بروند ، هدی را خواب آلود به در خانه ی مادر بزرگ هدی می برند تا مادربزرگ در نبود آنها ، از هدی نگهداری کند. وقتی هدی از خواب بیدار می شود و صبحانه مفصلی که مادربزرگ برای او آماده کرده را نوش جان می کند، به سراغ بازی می رود. هدی دلش می خواهد یه همبازی داشته باشد. یک روز خانم همسایه به همراه دختر کوچولوی پنج ساله اش به خانه ی مادربزرگ یک کاسه آش رشته نذری می آورد.

هدی با دیدن دختر کوچولوی همسایه خوشحال شده و به او پیشنهاد می دهد که با او بازی کند. دختر کوچولو اجازه از
مادرش می گیرد و برای مدتی در خانه ی مادربزرگ هدی می ماند و با هدی بازی می کند. دختر کوچولو به هدی می گوید 《
من شبها قبل از خواب قصه های سمینا رو از رادیو قصه کودک گوش میدم . تو هم گوش میدی ؟》هدی با تعجب جواب می
دهد 《 نه . قصه های سمینا چی هستند ؟》دختر کوچولو برای هدی توضیح می دهد که خاله سمینا ، قصه های خوب و
آموزنده تعریف می کند و هدی می تواند از پدریا مادر یا مادربزرگش بخواهد که قصه های سمینا را از رادیو قصه کودک دانلود کنند و گوش بدهد . در همین موقع مادربزرگ هدی به هدی و دختر کوچولو نزدیک شده و از دختر کوچولو آدرس تلگرام و
سایت رادیو قصه کودک را درخواست می کند تا قصه های سمینا را دانلود کند. هدی که خوشحال از پیشنهاد دختر کوچولوی
همسایه شده می گوید 《 من قصه های سمینا رو از امشب گوش میدم و تو هم قول بده هرروز اینجا بیایی و با همدیگه بازی کنیم و قصه های سمینا رو برای همدیگه تعریف کنیم 》 دختر کوچولوی همسایه از پیشنهاد هدی خوشحال می شود و از آن
. روز به بعد هرروز به خانه ی مادربزرگ هدی می رود

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بازی و قصه صوتی کودکانه
کودک ، قصه را دوست دارد حتی اگر قصه تکراری باشد ، علاقمند است که دوباره آن قصه را از زبان پدر و مادر یا مادر بزرگ  و پدر بزرگ بشنود . حال اگر قصه با بازی همراه باشد ، بیشتر در ذهن کودک می ماند
این روزها که پدرومادرها هر دو شاغل هستند و وقت کافی برای قصه گویی به فرزند دلبند شان ندارند ، قصه های صوتی کودکانه بهترین گزینه هستند

قصه های صوتی کودکانه طوری بازگو می شوند که کودک می تواند خود را در نقش قهرمان قصه صوتی بگذارد و بازی کند
کودکان امروزی بازی با همسالان را به شدت دوست دارند حتی دوست دارند برای همسن و سالان خود قصه تعریف کنند . پس شما به عنوان والدین کودک ، شرایط را برای کودک دلبندتان مهیا کنید

حرف آخر
عضو کانال رادیو قصه کودک شوید و هر شب قصه های سمینا را از این کانال دانلود کنید و از کودک دلبندتان بخواهید تا به
قصه های صوتی کودکانه گوش کند و در تعطیلات آخر هفته دوستان و همسن و سالان خود را به چالش قصه گویی دعوت
.کند
قصه گویی برای همسالان تاثیر شگرف در ذهن کودک گذاشته و اعتماد به نفس اورا در برابر مشکلات بیشتر
.می کند و نشاط اجتماعی را در او تقویت کرده و روابط عمومی خوبی از خود بروز می دهد
. امیدواریم با شنیدن قصه های سمینا از رادیو قصه کودک خاطرات خوبی را برای خود و کودک دلبندتان رقم بزنید

بردیا و آکواریوم دریایی

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
❤️ این قصه تقدیم به بردیا جان احمدی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
?امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: بردیا و آکواریوم دریایی?? ??
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی☘
تنظیم : رویا مومنی?
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
??موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا ??
دنیای کودک را بساز ?
پشتیبانی:
? @mhdsab
? @childrenradio


متن داستان

آکوارویوم هلوپ و هلوپ ، تولوپ و تولوپ آب هاشو جابجا کرد. به ماهی کوچولویی که داخلش شنا می کرد، به سنگ ریزه و جلبک ها نگاهی کرد و گفت:
هی ، چی میشد من به رودخونه بودم! بزرگ بودم پر از ماهی های جورواجور و سنگای بزرگ و کوچیک بودم!
بردیا صدای آکواریوم رو شنید . با خوشحالی به طرفش دوید و به ماهی کوچولوی دم طلایی نگاهی کرد و گفت:
وای یه رودخونه! پر ماهی چه باحال اما به نظرم الان هم خوبی! یه آکواریوم توی خونه ی ما!

آکواریوم یه نفس عمیق کشید و یه عالمه هوا رو وارد آبش کرد و تبدیل شد به یه رودخونه پر از از ماهی های جورواجور و سنگای بزرگ و کوچیک!
بردیا با چشمای گرد شده به آکواریوم رودخونه ای نگاهی کرد و گفت:
وای خدای من چقدر ماهی! چقدر سنگ! چقدر آب، چقدر بزرگ!

اما آکواریوم رودخونه ای دوباره آهی کشید و گفت:
ای کاش یه دریا بودم! یه دریای بزرگ پر از از ماهی های جورواجور و سنگای بزرگ و کوچیک!
بردیا تا چشم هایش را چرخاند؛ آکواریوم رودخونه ای تبدیل شد به یه آکواریوم دریایی. یه دریای آبی و خیلی خیلی بزرگ پر از ماهی های جورواجور و سنگای بزرگ و کوچیک و بعد با خنده گفت:
آخ جون حالا اون چیزی شدم که دلم میخواست .
بردیا به آکواریوم دریایی نگاهی کرد و گفت:
اره چقدر بزرگ شدی. چقدر پر آب شدی! اما اما دیگه توی خونه ی ما جا نمیشی! دیگه نمی تونم همیشه کنارت بشینم و نگات کنم!

آکواریوم دریایی به خودش نگاه کرد. دیگر کوچک نبود و نمی توانست کنار بردیا باشد. نمی توانست هر روز هلوپ و هلوپ ، تولوپ و تولوپ آب هاشو جابجا کند و ماهی کوچولو را بخنداند. بعد با ناراحتی گفت:
همون جوری که بودم عالی بودم.
بردیا سرش را تکان داد و گفت:
معلومه که همون طوی که بودی عالی بودی. من هم همین طوری که هستم عالی هستم.
آکواریوم دریایی آرزو کرد خودش باشد و در یک ثانیه تبدیل شد به آکواریوم رودخانه ای و بعد دوباره آرزویش را تکرار کرد و تبدیل شد به خود خودش! آکواریوم کوچک توی خانه با همان ماهی کوچولوی رنگی و دوست خوبش بردیا.
رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

قصه های آموزنده

نازنین و غول غولک (قسمت ششم)



☆سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید
******************************

اسم قصه: نازنین و غول غولک( قسمت ششم )✨
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد
تنظیم: رویا مومنی
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: افسانه شب یلدا
آدرس کانال تلگرام
 @childrenradio
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
متن داستان:

غول غولک ، نازنین کوچولو رو به خونه رسوند و موقع خداحافظی، نازنین کوچولو گفت
(( غول غولک جون ! دلم برات تنگ میشه.بازم کی میای پیشم ؟))
غول غولک خندید و گفت
(( منم دلم برات تنگ میشه نازنین ! به زودی زود میام پیشت . خداحافظ ))
غول غولک پرواز کرد واز نازنین کوچولو دور شد .
نازنین کوچولو دور شدن غول غولک رو از پنجره اتاقش تماشا کرد و وقتی غول غولک دور دور شد، پنجره رو بست و روی تختخوابش دراز کشید .
در همین موقع صدای در اتاق نازنین کوچولو بلند شد
((نازنین جان ! دخترم ! بیدار شو . صبح شده))
نازنین کوچولو خمیازه ای کشید ، پتو رو کنار زد، به پنجره اتاقش نگاه کرد و خورشید خانمو دید که نورشو توی اتاقش می تابونه .
وقتی از تختخواب پایین اومد یاد غول غولک افتاد . با خودش گفت
(( چه خواب خوبی بود. غول غولک بازم به خوابم بیا ))
وقتی نازنین کوچولو مشغول صبحونه خوردن بود ، گفت (( راستی مامان جون ! دیشب دوباره خواب غول غولک رو دیدم . منو برد پیش ننه سرما ))
مامان با تعجب نگاهی به نازنین کوچولو کرد و گفت
(( واقعا ! ننه سرما چه شکلی بود؟))
نازنین کوچولو جواب داد
(( یه پیرزن مهربون با موهای سفید و پیرهن و روسری گل گلی ))
مامان خندید و گفت
(( خوش به حالت که ننه سرما رو دیدی . منم وقتی کوچولو بودم خیلی دوست داشتم ننه سرما رو ببینم ولی نشد ))
نازنین کوچولو هیجان زده گفت
(( هم ننه سرما رو دیدم هم پسرش ))
مامان تعجب کرد .
نازنین کوچولو ادامه داد
(( پسرش چله بزرگه . تولدش اول زمستونه . همون شب یلدا . توی جشن تولد پسر ننه سرما ، آجیل و انار و هندونه می خورند چون خوراکی های خوشمزه و سالمی هستند))
مامان هیجان زده گفت
(( نازنینننن ! تو اینا رو از کجا می دونی ؟))
نازنین کوچولو که صبحونه رو کامل خورده بود و از روی صندلی بلند شده بود ، جواب داد
(( از ننه سرما ! ننه سرما بهم گفت ))
مامان خندید و گفت (( آفرین به ننه سرما !))
پایان قسمت ششم

 

رادیوقصه کودک

خاله سمینا

قصه صوتی کودکانه

قصه های آموزنده