گوش کنید:
قصه #شب (رادیو قصه)
اسم قصه: لباس مرد عنکبوتی (امیرمحمد)
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم:زینب افسری
قصه گو : سمینا❤️
متن داستان
لباس مرد عنکبوتی
حوصله ام سر رفته.
همه تکالیفمو انجام دادم حتی فیلم مورد علاقه ام هم تماشا کردم ولی ساعت نمی گذره.
خسته شدم .
بابا طبق معمول همیشه سر کاره و فقط به خاطر کرونا یک ساعت زودتر خونه میاد .
مامان هم طبق معمول همیشه توی آشپزخونه ست و مشغول آشپزیه.
واقعا حوصله ام سررفته .
در کمد دیواری اتاقمو باز می کنم و نگاهی به داخلش می اندازم.
توپ فوتبال و راکت بدمینتون ،قفسه ی پایین کمد جا خوش کردن .
از کمد فاصله می گیرم و می رم کنار پنجره و پرده رو کنار می زنم.
هوا آفتابیه و جون میده برای فوتبال بازی کردن .می رم آشپزخونه و به مامان می گم “میشه برم پایین و “فوتبال بازی کنم ؟ ” مامان نگاهی به موهام می اندازه و می گه”موهات بلند و وزوزی شده . عصری به بابا بگم موهاتو کوتاه کنه ه..مامان !من موهامو دوست دارم و دلم نمی خواد کوتاهشون کنم.
من گفتم می خوام فوتبال بازی کنم، اونوقت میگی_ موهامو کوتاه کنم ؟
بله آقا امیر محمد!فهمیدم چی گفتی ولی توی این کرونا اجازه نمیدم بری فوتبال بازی کنی_ .
ولی امروز هوا خیلی خوبه دوست دارم فوتبال بازی کنم_ هوا چه آفتابی باشه چه ابری باشه ،کرونا هست .
اصلا فرض کن من اجازه دادم بری فوتبال بازی کنی ،بقیه خانواده ها چی ؟_ اونا به بچه هاشون اجازه میدن توی این کرونا،فوتبال بازی کنن؟ یه خورده فکر می کنم .
مامان راست میگه.
بدون هیچ حرفی از آشپزخونه بیرون میام و دوباره برمیگردم توی اتاقمو و در کمد دیواری که نیمه باز بود رو باز می کنم و دنبال یه وسیله سرگرمی دیگه می گردم .
مارپله و مهره هاشو پیدا می کنم که توی قفسه ی بالایی کمد دیواری هست ولی مارپله رو حتما دونفری باید بازی کرد که هیجان بیشتری بیاره و مارپله یه نفری فایده ای نداره .
بی خیال مارپله میشم و دوباره نگاهی به داخل کمد دیواری می اندازم.
ناگهان لباس مرد عنکبوتی که دایی سعید برای جشن تولدم ،کادو داده بود به چشمم می خوره .
دیگه بهتر از این نمیشه .
سریع لباس مرد عنکبوتی رو می پوشم و حرکات مرد عنکبوتی رو اجرا می کنم .
دستا و پاهامو مثل مرد عنکبوتی می چسبونم به کمد دیواری و سعی می کنم مثل مرد عنکبوتی حرکت کنم و خودمو به بالای کمد دیواری برسونم .
چقدر سخته مثل مرد عنکبوتی شدن .
ناگهان صدای بابا که از “سرکار برگشته رو می شنوم “امیر محمد!چیکار میکنی ؟ روی کمد دیواری چیکار می کنی ؟ “! از کمد دیواری پایین میام و می گم “خب مرد عنکبوتی شدم دیگه پسرم !
خدای نکرده دست و پات می شکنه و توی این وضع کرونا بیمارستان بردن خطرناکه .
پسرم ! لباسو دربیار و بعد از_ . ناهار باهم مارپله بازی می کنیم .
باشه_ لباس مرد عنکبوتیو در میارم و میزارمش توی کمد دیواری.
آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.
بچه های عزیز برای شنیدن قصه های صوتی کودکانه و قصه شب با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج) به سایت رادیو قصه کودکانه مراجعه کنید.
خیلی خوب بود