تولد امیر

اسم قصه: قصه صوتی تولد امیر
قصه گو: سمینا❤️
نویسنده: زهرا رضایی🍀
تنظیم: رویا مومنی 🌱
گروه سنی: ۱ تا ۷ سال
موضوع: رعایت نظم و ترتیب
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio
لینک حمایت مالی👇
https://zarinp.al/someina.com
متن قصه
شب قشنگ جشن تولد به پایان رسید. بعد از رفتن مهمان ها خونه بهم ریخته و کلی ظرف نشسته رو هم تلنبار شده بود.
عمه جون که کلی زحمت کشیده بود از خستگی خوابش برد.
امیر وقتی عمه جون رو اون قدر خسته دید تصمیم گرفت که خونه رو مرتب کنه و کارها رو انجام بده تا عمه جون رو خوشحال کنه.
بعد رو کرد به همه وسایل خونه و گفت :از همه تون ممنونم که امشب با کمک هم جشن تولدم رو پر خاطره کردین. من می خوام خونه رو مرتب کنم و ظرف ها رو بشورم تا محبت و زحمت های عمه جون رو جبران کنم.در این کار هم بهم کمک می کنین؟
بشقاب به بقیه گفت : شنیدین امیر چی گفت؟
قاشق گفت: بله .امیر مهربانه و قدردان محبت و زحمت های همه هست.
قابلمه کلاهشو رو تکانی داد و گفت:پس همگی موافقید به امیر کمک کنیم؟
نمکدان که پاهاشو رو پا انداخته بود و لبه کابینت نشسته بود لبخندی زد و گفت : مگه ما غول چراغ جادو هستیم که امیر رو به آرزوش برسونیم؟
جارو برقی گفت: برای خوشحال کردن امیرکه قلب مهربونی داره این کارو می کنیم .موافقید؟
همه گفتند : بله
همهمه و سر و صدای وسایل بلند شد .
جارو برقی و اتو با هم بحثشون بود سر اینکه کی اول کارشو انجام بده.
لباسشویی داد می زد یکی لباس های کثیف رو بیاره من بشورم.
سطل زباله فریاد می زد زود باشین هرچی آشغال هست بیارین .
امیر پیش بند رو بست و دستکش ها رو پوشید و آماده شستن ظرف ها شد.
بشقاب سریع خودشو رسوند تو دست امیر و گفت اول من ، اول من
من سفیدم اگه زیاد با لکه چربی بمونم تمیز نمیشم.
قاشق بشقاب رو هل داد و گفت :نه اول من رو بشور. اگه دیر شسته بشم لکه چربی رو من خشک بشه تمیز کردنم سخت میشه.
لیوان جلو اومد و گفت : اول من رو بشور .آخه من حساسم به چربی و نمی تونم بوی بد چربی رو ،روی تنم تحمل کنم. قابلمه لیوان رو هل داد وبا صدای بلند ی گفت: اول من .چربی ها و غذاهای ته گرفته کلافه ام کرده و طاقت ندارم.
لیوان با هل محکم قابلمه سرش به لبه سینک خورد و شکست .
و صدای آه و ناله اش از درد بلند شد.
نمکدان که همچنان لبه کابینت نشسته بود با دیدن این اوضاع از جاش بلند شد وگفت :
چه خبره؟ چرا دعوا می کنید؟
این طور که نمیشه به امیر کمک کرد .
شما دارین با بی نظمی همه چیز رو بدتر بهم می ریزین.
امیر گفت: نمکدان درست می گه.
ما باید با نظم و رعایت نوبت کارها رو انجام بدیم تا زودتر تمام بشن.این جوری فقط همه چیز بهم ریخته تر میشه.
قابلمه که از شکستن سر لیوان پشیمان بود عذرخواهی کرد و گفت : اگر ما بانظم بودیم ونوبت رو رعایت می کردیم این اتفاق نمی افتاد.
امیر سر شکسته لیوان رو چسب زد و گفت اشکال نداره .حالا همه با نظم به صف شین تا به نوبت شسته بشین.
بشقاب ها رو هم قرار گرفتن. قاشق ها در جاقاشقی.لیوان ها کنار هم در سینی و قابلمه ها صف کشیدن.
امیر به نوبت همه رو شست و خشک کرد.
اتو صبر کرد جاروبرقی خونه رو تمیز کنه .بعد لباس ها رو به لباسشویی داد تا بشوره .جارو برقی همه آشغال ها رو جمع کرد و به سطل زباله سپرد .و اتو لباس های شسته شده رو به نوبت اتو زد.
حالا همه فهمیدن با نظم و رعایت نوبت چقدر کارها زودتر انجام میشه.
رادیو قصه کودک
خاله سمینا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *