امید و چراغ راهنمایی و رانندگی

دوستای عزیز امشب یک قصه آموزشی دیگه داریم. پس با قصه های صوتی شبانه رادیو کودک خاله سمینا همراه ما باشین.

اسم قصه: امید و چراغ راهنمایی و رانندگی🚦
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: فاطمه علیباز🍀
تنظیم: رویا مومنی🌱
گروه سنی : ۳ تا ۷ سال
موضوع: آموزشی–چراغ راهنمایی
آدرس کانال تلگرام👇
🆔 @childrenradio

متن داستان
یکی بود یکی نبود . در شهر قصه ها پسرکوچولوی مهربونی بود به اسم امید که با پدر و مادرش درخونه قشنگشون زندگی می کردند .
امید کوچولو فقط چهار سالش بود. اون، پسر کنجکاو و بازیگوش و باهوشی بود و همش در مورد همه چی سوال می‌کرد و دلش می خواست همه چیز رو بدونه و بخاطر سوالهای زیادی که پرسیده بود، خیلی چیزها رو هم یاد گرفته بود .
یک روز عصر وقتی پدرش از سرکار اومد ، مادرش به امید گفت : (( پسرم ، زودباش.. باید حاضر بشیم و با هم دیگه برای خرید و گردش بریم بیرون ))
امید که گردش وتفریح رو خیلی دوست داشت، حسابی خوشحال شد .
و وقتی حاضر شد ، همراه پدر و مادرش برای گردش و تفریح سوار ماشین سفیدشون شدند وراه افتادند.
امید روی صندلی خودش نشست، کمربندش رو بست و از پشت شیشه ماشین مشغول تماشای خیابان بود. مردم تو خیابونا راه می رفتند و مغازه ها هم شلوغ بود. ماشینهای زیادی هم تو جاده در حرکت بودند.
اونا رفتند ورفتند تا رسیدند به یک خیابون چهار طرفه .
امید با کنجکاوی به ماشینها نگاه میکرد. ماشینها مثل همیشه از دو طرف حرکت می کردند و آقای پلیس هم وسط خیابان زیر چتر بزرگی ایستاده بود و دستهایش رو حرکت می داد .
همینطور که می رفتند، امید چشمش به چراغ بزرگ چند رنگ افتاد که بالای میله در وسط خیابون و درست جلوی ماشین ها و نزدیک آقای پلیس بود افتاد . رنگ قرمز چراغ روشن بود .
در همین موقع پدرش ماشین را نگه داشت و پشت خط های وسط خیابان ایستاد . امید حالا می توانست با دقت چراغ را بهتر ببینه . همین طور که به آن نگاه می کرد متوجه شد رنگ چراغ زرد شد..
با خوشحالی گفت :(( وای چقدر این چراغا خوشگلن. مرتب رنگاشون عوض میشه. )) یدفعه رنگ چراغ سبز شد
و ماشین پدرش وهمه ماشین ها راه افتادند .
امید پیش خودش فکر کرد :((چقدر این چراغ های رنگی قشنگه . خوبه اگه من یه دونه از این چراغ های رنگی داشته باشم تا شبها هر وقت دلم خواست رنگهای چراغمو هی عوض کنم و بازی کنم . .))
از پدرش پرسید : (( پدر جون می شه برای من یکی از این چراغهای رنگی که وسط خیابون بود بخری ؟ خیلی خوشگلن . دلم میخواد بتونم با اونا بازی کنم وشبها تو اتاقم روشن وخاموششون کنم . ))
پدرش گفت :(( پسرم به این چراغ میگن چراغ راهنمایی و رانندگی این چراغ ها باید فقط همین جا باشه تا وقتی ماشین ها و آدم ها رد میشن بهشون فرمون حرکت بده . ))
امید گفت : ((فرمون بده یعنی چی ؟)) پدرش گفت : (( یعنی اینکه هر وقت سبز بشه ما می توانیم از خیابان رد بشیم . یعنی فرمون حرکت می ده . اما اگر قرمز باشه نباید رد شیم و باید اجازه بدیم ماشین های سمت دیگه رد بشن . )) امید گفت :((خوب اگر این چراغ ها اینجا نباشند چی میشه ؟)) مادر امید گفت :(( خوب معلومه عزیزم ما و آدمها به هم می خوریم و تصادف میشه . ))
همینطور که میرفتن به خیابان دیگری رسیده بودند که باز هم چراغ راهنمایی داشت . امید حالا با دقت بیشتری چراغهارو نگاه میکرد.
پدرش گفت : (( ببین پسرم ، وقتی به سر چهار راه میرسیم باید به چراغ راهنمایی ورانندگی نگاه کنیم و ببینیم که چراغ سبزه یا قرمز . اگر هم زرد بود یعنی باید آماده باشیم . مثلا الان چون سبز شده میتونیم رد بشیم .اما اگر قرمز بود نباید حرکت کنیم.))
امید گفت :(( پس این چراغ ها به درد بازی نمیخوره و فقط باید تو خیابون باشه؟ ))
مادرش گفت : ((آفرین پسرم . درسته . )) و به طرف امید که روی صندلی عقب نشسته بود برگشت و نگاهش کرد و با لبخند دست کوچک و نرم پسرش را گرفت و گفت :
(( پسر خوشگلم اگه خیلی دوست داری چراغ ‌راهنمایی و رانندگی داشته باشی ، میتونی یکی نقاشی کنی و اون رو به رنگ های سبز ، زرد و قرمز رنگ آمیزی کنی . منم کمکت می کنم . ))
امید با خوشحالی گفت :((آره مامان جون . خیلی دوست دارم عکسشو بکشم .))
پدرش گفت :((آفرین پسرم، اینطوری می تونی به دوستات هم یاد بدی که کار چراغ راهنمایی چی هست . خوبه ؟ ))
امید از این فکر مادرش خیلی خوشحال شد . خندید و دستهاشو به هم زد و هورا کشید .
تصمیم گرفت تا چراغ راهنمایی را نقاشی کند و به دوستانش همرد شدن از خیابون رو یاد بده .

دوستای گلم..بچه های رادیو قصه کودک و قصه های صوتی شب کودکانه سمینا.. پدر و مادرای مهربون. ما هم مثل شما، بچه های گلتون روخیلی دوست داریم..
دلمون میخواد اونا با گوش دادن به قصه های کودکانه صوتی شبا با آرامش بخوابن..
پس بهتون توصیه می کنیم همراه ما باشین. تا با قصه های آموزشی ما، کودکان عزیز شما کارهای خوب رو بهتر یاد بگیرن.

رادیو قصه کودک
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *