درخت کاج + قسمت سوم

  1. گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه: درخت کاج + قسمت سوم

نویسنده: هانس کریستین آندرسن?
قصه گو: سمینا ❤️

تدوین: استودیو صدا 

Farahmand_Hamed@

گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:

childrenradio@.

رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

درخت کاج قصه ما که حالا توی انباری بود، ناگهان صدایی شنید، صدای موش کوچولو بود، موش آرام آرام جلو اومد، اول یکی بود، بعد دوتا شدن. موش ها به طرف درخت رفتن، بو کشیدن و بعد از شاخه هاش بالا رفتن. یکی از موش ها گفت: حیف که اینجا خیلی سرده وگرنه جای خیلی خوبی بود تو اینطور فکر نمی کنی کاج پیر. درخت کاج گفت: من پیر نیستم، درخت های بزرگ تر از منم وجود دارن. تو از کجا اومدی اینجا چیکار داری…

درخت کاج + قسمت دوم

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه: درخت کاج + قسمت دوم

نویسنده: هانس کریستین آندرسن?
قصه گو: سمینا ❤️

تدوین: استودیو صدا 

Farahmand_Hamed@

گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:

childrenradio@.

رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

درخت کاج وقتی به خودش اومد که اونو با درخت های دیگه از ارابه پایین آوردن و در یک حیاط بزرگ ریختن، در همین لحظه کاج صدایی شنید، این یکی بی نظیره، ما همین یکیو میخوایم، کمی بعد دو خدمتکار اومدن و درخت کاج رو به یک تالار بزرگ بردند، روی همه دیوارها تابلوهای زیبایی آویزان بود، و کنار بخاری بزرگ تالار دو گلدان بسیار چینی بزرگ دیده می شد، درخت کاج را داخل یک استوانه بزرگ گذاشتن…

کرگدن کوچولو باادب میشه + قصه شب

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه: کرگدن کوچولو باادب میشه

نویسنده: نوشین فرزین فرد?
قصه گو: سمینا ❤️

تنظیم: زینب افسری

متن قصه:

کرگدن کوچولو با ادب میشه”

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .

یه کرگدن کوچولویی بود که یه عالمه اسباب بازی داشت .کرگدن کوچولو اسباب بازی هاشو خیلی دوست داشت و به همین

دلیل هرروز اونا رو تمیز می کرد و بعد مرتب توی سبد می گذاشت اما کرگدن کوچولو یه رفتار بدی داشت .

هروقت هر کدوم از دوستاش می اومدن توی اتاقش و می خواستن با اسباب بازی هاش بازی کنن ،به اونا حرف های زشت می زد .

آخه کرگدن کوچولو دلش نمی خواست دوستاش با اسباب بازی هاش بازی کنن.

دوستای کرگدن کوچولو با گریه و ناراحتی از اتاق کرگدن کوچولو بیرون می رفتند .

مامان کرگدن وقتی رفتار کرگدن کوچولو رو دید،گفت ” عزیزم !تو نباید دوستاتو ناراحت کنی و با گریه بفرستیشون خونه شون.

اجازه بده دوستات با اسباب بازی هات بازی کنن و حرف زشت نزن  ” اما کرگدن کوچولو اخم کرد و گفت “نمی خوام.

اونا اسباب بازی هامو خراب می کنن.”  هر چقدر  مامان کرگدن نصیحت می کرد که کرگدن کوچولو ، رفتارشو تغییر بده ،فایده ای نداشت و کرگدن کوچولو به رفتارش ادامه می داد .

یه روز کرگدن کوچولو توی اتاقش منتظر موند تا دوستاش بیان اما هر چقدر منتظر موند ،فایده ای نداشت .

از اتاق بیرون اومد و مامان کرگدنو صدا کرد “مامان !مامان!چرا دوستام امروز نیومدن”مامان کرگدن آهی کشید و گفت “دوستات زنگ زدن و ” گفتن ما دیگه خونه تون نمی آییم چون کرگدن کوچولو به ما حرف زشت می زنه و نمی زاره با اسباب بازی هاش بازی کنیم .

کرگدن کوچولو شانه ای بالا انداخت و بدون هیچ حرفی به اتاقش برگشت .

چند روز گذشت .کرگدن کوچولو احساس تنهایی “. کرد .

پیش خودش گفت “خسته شدم.

همش دارم با اسباب بازی هام بازی می کنم و هیچ دوستی ندارم .

مامان کرگدن حرف های کرگدن کوچولو رو شنید .

اومد پیش کرگدن کوچولو نشست و گفت “عزیزم ! برو گوشی تلفنو بردار و “به دوستات زنگ بزن و بگو که از این به بعد اجازه میدی با اسباب بازی هات بازی کنن و حرف زشت هم نمی زنی کرگدن کوچولو به حرف مامان گوش داد و از آن روز به بعد کرگدن کوچولو با دوستاش بازی کرد و با ادب شد.

گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:

childrenradio@.

رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

 

کوآلا کوچولو آسمون رو نقاشی می کنه + قصه کودکانه

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه: کوآلا کوچولو آسمون رو نقاشی می کنه

نویسنده: زوزا و ربوآ?
قصه گو: سمینا ❤️

تدوین: استودیو صدا 

Farahmand_Hamed@

گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:

@childrenradio.

رادیو قصه برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا آماده کرده است.

کیت کوآلا کوچولو توی رخت خوابش دراز کشیده بود و به سقف نگاه می کرد هنوز بیدار بود و به نقاشی فکر می کرد. تنها کاری که کیت دوست داشت نقاشی کشیدن بود اون می خواست بهترین نقاشیو بکشه. کیت خیلی خوشحال بود چون روز بعد کلاس نقاشی داشت، کیت بلند شد و در رخت خوابش نشست و از پنجره ی اتاقش به بیرون نگاه کرد با خودش گفت: فهمیدم، الان آبرنگامو میارمو همین الان شروع می کنم به نقاشی کشیدن. بعد با صدای بلند گفت: میدونم که چیو نقاشی کنم میخوام …

اسباب کشی

گوش کنید :

اسم قصه: قصه صوتی اسباب کشی?
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی

 متن داستان :

” اسباب کشی”
.امیر محمد جان!بیا بیرون . تا کی می خوای توی اون اتاق بمونی . بالاخره که چی ؟باید از این خونه بریم_مامان هی صدام می کنه و می خواد مثلا اتاقمو و خونه مونو فراموش کنم اما من این خونه رو خیلی دوست دارم و دلم نمی خواد از این خونه بریم. پارسال که اومدیم توی این خونه به مامان و بابا گفتم که این اتاق بالکن دار برای من تا هر وقت دلم بخواد پرده ی اتاقمو بزنم کنار و برم توی بالکن و فرزاد ،همکلاسی مو، که پنجره ی خونه شون دقیق روبروی بالکن خونه مون بود رو ببینم . چقدر خاطره از این اتاق و فرزاد و بالکن دارم. فرزاد هم مثل من ناراحته و دیشب پیام داد که امیر محمد خیلی ناراحتم . ای کاش نمی رفتید”. مامان دوباره صدام می زنه “امیر محمد جان ! بیا بیرون .کامیون اومده و وسایلامونو میخواد بار بزنه .در رو بازکن” با بغض می گم “نمیام . خونه ی جدید کوچیکه. تازه شم بالکن نداره .بعدشم اتاق جدیدمم کوچیکه .نمیام”.صدای بابا رو می شنوم که به مامان میگه “ولش کن. الان خودم باهاش صحبت می کنم بابا در اتاق رو می زنه و می گه “امیر محمد جان! نگران نباش. توی اتاق جدیدت مطمئن باش همه وسایلت جا میشه . تازه “. اونجا می تونی دوستای جدید پیدا کنی”!جواب بابا رو نمیدم . صدای کارگرها رو می شنوم ” همه وسایلو رو بردیم پایین . دیگه وسیله ای نیست ؟” بابا جواب میده “نه . وسیله ای نیست . الان میاییم پایین بابا دوباره به در اتاق می زنه و می گه “امیر محمد!شنیدی !همه وسایلا رو بار کامیون کردن و داریم می ریم ها .بیا بیرون “.پسرم . اشکالی نداره قفل در رو باز می کنم و با چشمهای گریان از اتاق بیرون میام . مامان و بابا با دیدنم لبخندی می زنند و همگی به سمت خانه. جدید اسباب کشی می کنیم .به خانه ی جدید که می رسیم و کنار آسانسور منتظر می مانیم تا در آسانسور باز بشه که ناگهان خشکم می زنه پیام ،همکلاسی دیگرم ،رو می بینم که از آسانسور پیاده می شه و با دیدن من تعجب می کنه و می گه ” عه …امیر محمد !تو “اینجا چیکار میکنی ؟ . خونه ی جدیدمون اینجاست_راست میگی. طبقه ی چندم ؟_.طبقه ی سوم_عه…پسر !ما هم طبقه ی سومیم .نکنه همون واحد روبرویی ما که چند وقته خالی بود میخواین بیاین ؟_. آره فکر کنم . من یه بار اومدم با مامان و بابا برای دیدنش و مامان و بابا پسندیدنش ولی من خوشم نیومد .خیلی کوچیکه_. آره . خونه ی ما هم کوچیکه . چه خوب شد اومدین همسایه ی ما شدین_”. بعد از چیدن وسایل اتاق جدیدم به فرزاد ،پیام فرستادم ” فرزاد،ما همسایه روبرویی پیام اینا شدیم”فرزاد جواب داد ” عه.. چه جالب . اگه گفتی کیا اومدن به جای شما ؟کیا؟_. سپهر و خانواده اش_من و فرزاد کلی به ناراحتی خودمون خندیدیم و به همدیگه قول دادیم که با پیام و سپهر که همسایه های جدیدمون هستن، مهربون باشیم

آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

چند بازی متحرک و پر هیجان برای کودکان

رادیو قصه کودک برای کودکان شما انواع داستان ها را به صورت قصه های کودکانه صوتیو قصه صوتی کودکانه و داستان کودکانه صوتی با صدای خاله قصه گو سمینا آماده کرده است.

کودکان و نوجوانان عاشق سرگرمی و بازی هستند، بنابراین اگر قصد دارید یک سرگرمی برای فرزندانتان و دوستانشان ترتیب دهید، باید از پیش آماده باشید تا حسابی به آن ها خوش بگذرد. علاوه بر موسیقی و رقص، بازی ها در نوجوان صاحب جایگاه ویژه ای برای لذت بردن و تخلیه هیجان هستند. بازی ها به بچه ها کمک می کنند تا با یک دیگر در خارج از مدرسه، ارتباط برقرار کنند. آن ها می توانند دوستان خود را درک کرده و آن ها را بهتر بشناسند.

بازی گروهی نمایش تئاتر :

این یک فعالیت و بازی گروهی کوچک برای بچه هاست که باعث ایجاد خلاقیت در زمان حال می شود و به تفکر سریع و بهبود مهارت های حل مسئله کودک کمک می کند.

نحوه بازی:

سه بچه را از گروه انتخاب کنید و آن ها را به صحنه اجرای نمایش بفرستید و از کودکان بخواهید یک نمایش کمدی یا خنده دار در عرض دو تا پنج دقیقه ارائه دهند.
بقیه شرکت کنندگان دیگر می توانند از این سه بچه بخواهند با استفاده از هر شی که در اتاق وجود دارد در نمایش خود استفاده کنند.
تایمی حدود دو تا سه دقیقه برای هر نمایش بگذارید.
پس از اجرای آن ها، سه نفر دیگر را انتخاب کنید و مراحل را دوباره تکرار کنید. باید مراقب باشید که همه اعضای گروه فرصتی برای اجرا کردن داشته باشند. این بازی یا فعالیت انتخاب خوبی برای اردوهای تابستانی و کارگاه های تئاتر است.

چند بازی متحرک و پر هیجان برای کودکان+ قصه صوتی

رادیو قصه از طریق قصه های صوتی و داستان های کودکانه سعی دارد که شبی آرام برای فرزندان شما به وجود آورد.

ترکاندن بادکنک:

یک بازی گروهی و در فضای باز است که کودکان و نوجوانان شما می توانند در حیاط بازی کنند. این بازی تیمی می تواند پر سر و صدا بوده و با ترکیدن بادکنک و فریاد و شادی همراه است.

نحوه بازی:

هدف از این بازی ساده و بی نظیر این است که بادکنک های تیم رقیب را بترکانید بدون این که بادکنک خودتان بترکد. شرکت کنندگان را به دو تیم با تعداد برابر از بازیکنان تقسیم کنید.
برای هر تیم از روبان های رنگی استفاده کنید. از بازیکنان بخواهید با استفاده از یک روبان نسبتاً دراز بادکنک را به پاهایشان بچسبانند تا بادکنک ها خیلی به آن ها نزدیک نباشند.
به محض این که مدیر ( مثلاً پدر یا مادر) می گوید شروع بازیکنان باید به سرعت حرکت کنند و بادکنک های های تیم حریف را تنها با پاهای خود بترکانند. تیمی که با زودتر بادکنک های تیم دیگر را تمام کند، برنده می شود.

چند بازی متحرک و پر هیجان برای کودکان+ قصه صوتی

بالا بلندی:

این بازی در فضای باز انجام می‌شود. شرکت کنندگان یک نفر را به عنوان گرگ انتخاب می‌کنند که باید دنبال بچه‌های دیگر شرکت ‌کننده بدود و آن ها را بگیرد. وقتی گرگ به یکی از بچه ها نزدیک شود او باید روی یک بلندی که از پیش  تعیین شده، برود و تا وقتی روی بلندی است گرگ نمی‌تواند او را بگیرد. گرگ‌، بازی را با دنبال کردن کودکان دیگر ادامه می‌دهد. هر کس را پیش از این که روی بلندی بایستد بگیرد، گرگ می‌شود و کار او را دنبال می‌کند. وقتی گرگ، دنبال کودکی می دود، دیگران شعر می‌خوانند و شادی می‌کنندو در عین حال مواظب‌اند گرگ هدفش را عوض نکند و آن ها را نگیرد.

در این بازی ممکن است به جای بلندی، کودکان با گچ یا زغال، دایره یا مربعی بکشند و درون آن را جای امن بدانند.

امروزه، می توان این بازی را به خاطر هیجان و سرعت و تحرکی که دارد، و با هدف ایجاد شور و شادی، تقویت عضلات، سرعت و دقت به کودکان آموزش داد.

بچه های نازنین برای شنیدن قصه های صوتی کودکانهوقصه شببا صدای خاله قصه گو سمینا برای گروه های سنی(الف، ب، ج) به سایت رادیو قصه مراجعه کنید.

کلاغ و قالب پنیر-قصه های کودکانه صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه:کلاغ وقالب پنیر

قصه گو :سمینا⁦♥️⁩

متن داستان

کلاغ و قالب پنیر

روزی روزگاری روی یه درخت کاج کلاغی لونه داشت .

درخت کاج وسط یه خیابون بزرگ بود.

کلاغ هر روز صبح قارقار کنان از لونه اش بیرون می اومد و پای درخت می نشست و خرده نون هایی که مردم پای درخت برای گنجشکها و کلاغ ها و کبوتر ها می گذاشتند ،می خورد اما راضی نبود.

با خودش می گفت “ای بابا!هرروز صبح همش خرده نون باید بخورم.

دیگه خسته ” شدم. باید برم توی یه فروشگاه. اونجا پر از غذاهای خوشمزه ست یه روز صبح کلاغ تصمیم خودشو عملی کرد.

جلوی در فروشگاه ایستاد تا در ورودی باز بشه.

به محض اینکه در باز شد،سریع داخل فروشگاه شد.

مردم با دیدن کلاغ جیغ زدند و به کناری رفتن. کلاغ با شنیدن جیغ مردم،ناراحت و غمگین از فروشگاه بیرون رفت و به سمت لونه اش پرواز کرد.

ساعتی بعد کلاغ توی لونه اش بود که ناگهان کیسه ای پلاستیکی که اون طرف خیابون افتاده بود،توجه اش رو جلب کرد.

به اطراف نگاه کرد اما هیچ کس نبود.

از لونه بیرون اومد و به سمت کیسه ی پلاستیکی پرواز کرد.

در کیسه گره سفتی خورده بود و اصلا باز نمی شد.

کلاغ هر کاری کرد در کیسه باز نشد.

در همین لحظه پسر بچه ای دوان دوان به سمت کلاغ اومد.

کلاغ با دیدن پسر بچه ،کیسه پلاستیکی رو رها کرد و توی جدول خیابون نشست.

پسر فریاد زد “آخ جون قالب پنیرمون پیدا شد.

خوب شد پیدا شد وگرنه صبحونه نداشتیم. “بعد به جدول خیابون نگاه کرد و گفت “آهای کلاغه!مرسی که پنیرمونو پیدا کردی.

ببین یه کوچولو پنیر برات می زارم همین جا. هروقت دوست داشتی برش ” دار و بخور.

خداحافظ  .

پسر بچه رفت.

کلاغ دوباره رفت اون طرف خیابون و با اشتها پنیر رو خورد.

 

گروه سنی:الف.ب.ج

نویسنده: نوشین فرزین فرد

تنظیم: زینب افسری

ادرس تلگرامی ما:
@childrenradio