لالایی مهتاب
لای سبزه ها
میگرده شب تاب
جوجه گنجشکه
لالالالایی
با دو چشم باز
خوابیده ماهی
هیس هیس و هیس
همه بی صدا
شده وقت خواب
دبه ی ترشی
دبّه کنار دیوار
نه خواب بود و نه بیدار
ترق ، توروقی شنید
غلتی زد از جا پرید
دید چه سرو صدایی
عجب برو بیایی
دیگ چلو ، آمد جلو
داد زد و گفت :” کجایی تو ؟
صبح تا حالا به کاریم
بدّو که آب نداریم .”
دبّه سری تکان داد
بی حوصله راه افتاد
میان کوچه ها گشت
شب شده بود که برگشت
خانه را گرمِ خواب دید
خیلی خجالت کشید
فکری به حال خود کرد
یک جعبه میوه آورد
میوه ها را روی هم
ریخت کجا ؟ توی شکم
شیشه ی سرکه ای دید
آن را تا ته ، سرکشید
چند روزی خواب و بیدار
نشست کجا ؟ تو انبار
یک روز غروب بی خبر
یک نفر آمد از در
کاسه ی لب طلایی
صدا می زد کجایی
بو کشید و بو کشید
کنار دبّه رسید
ترشی را دید و خندید
یک کمی از آن چشید
به دبّه گفت:” آفرین
نمی شه بهتر از این”
خبر ، تو خونه پیچید
به گوش هرکس رسید
همسایه ها ، بو بردند
از ترشی او خوردند
دبّه که به به شنید
این همه احترام دید
یک کاری دست و پا کرد
ترشی فروشی وا کرد
عزیز شد و عزیز تر
قصه رسید به آخر
پنبه دونه
یکی بود یکی نبود
توی یک بوته، یه پنبه دونه بود
باد اومد، هویی کشید
بوته لرزید، دونه روی خاک پرید
خاله مورچه مهربون
داشت میرفت دوون، دوون
دونه پرسید: «خاله جون
چی شده؟ کجا میری نفس زنون؟»
مورچه گفت: «برو کنار حالم بده
زود میرم، خبر بدم، سیل اومده!»
دونه یک شبنم و دید، یواشیواش
سُر میخورد کنار پاش
فکر راه چاره کرد، جلو دوید
قطرهی شبنم و فوری سر کشید
یک دفعه شد تپلی، چاق و خِپل
روی خاک، زد قِل و قِل
کلاغه میان دشت
دنبال غذا میگشت
دونه ی پنبه را دید
قار و قار جلو پرید:
«آی قِل و قِل تالاپ تولوپ
کجا میری، مثل توپ؟»
تا نوک به دونه کوبید
جیغ بلندی کشید:
«چه سفتی و چه سختی!
نوک مرا شکستی!»
پر زد و رفت با فریاد
دونه رها شد، افتاد
دونه افتاد روی یک بوتهی زرد
بوته خشکیده بود و ناله میکرد
با همان ناله میگفت: «کلاغ بد
دو سه روزِ پیش اومد
به نوکش سکهای داشت
اونو زیر خاک گذاشت
سکه راه آب را بست
سر راه ریشههای من نشست
بعد از اون آب نرسید به ریشه هام
برگا خشکیدن و ریختن زیر پام»
دونه فکر چاره کرد
رفت و یک بیلچه آورد
چالهای کند و به زیر خاک رسید
سکه را از زیر خاک بیرون کشید
قُلّ و قُلّ و قُل آمد آب روان
بوته خورد و سبز و تازه شد از آن
پنبه دونه سکه را جیبش گذاشت
توی پنبهزار دیگه کاری نداشت
رفت و از آن جا رسید کنار رود
دنبال یه ماجرای تازه بود
کفش
نی نی کوچولو
کفشای سوت سوتی داره
یه توپ ماهوتی داره
بازی فوتبال می کنه
شوت می زنه
کفشاش براش سوت می زنه
اشعار فوق توسط مهري ماهوتي سروده شده است.
مهري ماهوتي در بيست و ششمين روز فروردين سال ۱۳۴۰ در بابل زاده شد. دوران كودكي او در شهر زيباي بهارنارنج در بين کوچههای تو در تو و در خانههایی با سقفهای سفالی نارنجی، صدای پرندههای مهاجر، لالایی شیرین مادران و آوازهای محلی سپري شده است. او شعرها و قصه هايش را در كلاس انشا مي نوشت و اولين كار مطبوعاتيش در مجله «کیهان بچهها» منتشر شد. ماهوتي با مجله هاي «زن روز» و«جانبازان» و مجله هايي كه براي كودك و نوجوان چاپ مي شد همچنين عضو تحريريه مجلات كمك آموزشي و دفتر تاليف كتب درسي است.
بیش از دویست عنوان کتاب از مهري ماهوتي منتشر شده است.
نوشته هاي اين نويسنده خوش ذوق شامل: «سفر به سرزمین خاکستری»، مجموعه پنج جلدی ماجراهای «آقای تنبل»، مجموعه پنج جلدی «قصههای زینب»،«بچههای مرد»، «روزهای پاییزی»،«قصههای خاله شیرین»،«سکههای کوچک آرزوهای بزرگ»،«نان خوشمزه»،«کمد پرماجرا»، «بیب بیب بوق بوق» و «کفشهای جیک جیکی» است.
وي علاوه بر شعر و قصه كتاب هايي را در رابطه با زندگي بانو خدیجه (س)، حضرت فاطمه (س) و پیامبر (ص) بازنويسي كرده است.
تعدادی از آثار ماهوتی در جشنوارههای فجر، لاکپشت پرنده، جشنواره قرآنی، پروین و ایثارگران، رشد و مطبوعات مورد تقدیر قرار گرفته و یا جوایز ارزشمندی دریافت کرده است.
جوایز و افتخارات :
«مهمان بابا»/ جایزه ناشران کتاب کودک برای مجموعه
کتابهای «قایم موشک بازی» در سال ۸۵/ و جوایز تقدیری از طرف انتشارات مدرسه و منادی تربیت و…
کتاب برگزیده کودک از طرف پوپک و سلام بچهها برای کتاب
كلمات كليدي: اشعار كودكانه, كتاب كودك, لالايي, مهري ماهوتي, معرفي كتاب
شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا دنبال کنید.
تحريريه : نوشين صحبتي