از برگ گل بهتر (معرفي كتاب كودك)

از برگ گل بهتر+معرفي كتاب كودك

اشعار كودكانه زير برگرفته از مجموعه شعر ناصر كشاورز با عنوان از برگ گل بهتر براي كودكان  است. اين كتاب را در سال ۱۳۷۶ توسط انتشارات سروش منتشر كرد.

لباس نو

پدرم برام امروز

لباس نو خريده

ولي هنوز آن را

عروسكم نديده

عروسك من امشب

كمي دلش شكسته

نمي رود بخوابد

كنار ما نشسته

لباس نو ندارد

براي روز عيدش

زده هزار وصله

به دامن سفيدش

دل عروسك من

خدا كند نسوزد

كه مادرم برايش

لباس نو بدوزد

چشمهاي مادر

نشستم امروز

به روي پايش

نگاه كردم

به چشمهايش

دو پنجره بود

دو چشم مادر

كه ديده مي شد

در آن دو دختر

دو دختر خوب

دو دختر ناز

كه مثل من بود

 دو چشمشان باز

نقاشي

يك گل كشيدم من

با چند تا شبنم

نقاشي خود را

دادم به مامانم

خوشحال شد مامان

فوري مرا بوسيد

لبخند زد وقتي

نقاشي ام را ديد

لبخند مامانم

زيباتر از آن بود

يك شبنم كوچك

در چشم مامان بود

دريا

از كيف مامان

يك شانه، گاهي

بيرون مي آيد

مانند ماهي

سر مي خورد او

بر موج موها

با پيچ و تابي

آرام و زيبا

مامان خوبم

انگار درياست

دريا هميشه

در خانه ماست

از برگ گل بهتر

بزغاله اي دارم

از برگ گل بهتر

هي مي پرد اين ور

هي مي پرد آن ور

امروز او افتاد

در جوي آب سرد

هم دست و پا مي زد

هم بع و بع مي كرد

حيوانكي خيلي

سردش شد و ترسيد

يك خرده سرما خورد

چون داشت مي لرزيد

من يك كت كهنه

فوري تنش كردم

يك عطسه كرد و من

از خنده غش كردم

جوجه من

جوجه من مريض است

تب كرده گمانم

اشتها ندارد

خيلي نگرانم

يك دانه نخورده

حيوانكي اصلا

بر زمين مي افتد

وقت راه رفتن

مي گذارم او را

زير نور خورشيد

اي… ببين گمانم

عطسه كرد وخنديد

خوب مي شوي تو

اي جوجه بيمار

چونكه من برايت

مي شوم پرستار

والدين عزيز می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای معرفي كتاب كودك و مطالعه شعر كودك دنبال كنيد.

كلمات كليدي: شعر كودك, كتاب از برگ گل بهتر, ناصر كشاورز, معرفي كتاب كودك, انتشارات سروش

شعر كودكانه (معرفي كتاب كودك)

شعر كودكانه+ معرفي كتاب كودك

آسمان هم خندید

پدرم گفت: «برو» گفتم: «چشم»

مادرم گفت: «بیا» گفتم: «چشم»

هر چه گفتند به من، با لبخند

گوش کردم همه را، گفتم چشم

مادرم شاد شد از رفتارم

خنده بر روی پدر آوردم

با پدر مادر خود، در هر حال

تا توانستم، نیکی کردم
پدرم گفت: «تو خوبی پسرم»

مادرم گفت: «از او بهتر نیست»
آسمان خنده به رویم زد و گفت:

«پسرک از تو خدا هم راضی است»

اتل متل
اتل متل یه بچه

بچه که نه تربچه
رفت و کچل کلاچه

نشست میان باغچه
گفت که منم یه غنچه

تو غنچه‌ای تربچه؟

تربچه، غنچه می‌شه؟

نه، نه، نه، نمی‌شه

تربچه جان کجایی

غنچه که نه، بلایی

بله و بلا، بلاچه

غنچه، کچل کلاچه

لی لی لی لی حوضک

لی لی لی لی حوضک

سوسکه آمد آب بخوره
افتاد تو حوضک

اوّلی گفت: داد و هوار

دوّمی گفت: نردبان و طناب بیار

سوّمی گفت: من درازم طناب و نردبانم

چهارمی گفت: من می‌شینم، براش دعا می‎خوانم
انگشت شست خندید و گفت:

سوسکی خانم پر داره

بچه و شوهر داره
پر می‌زنه از تویِ آب درمی‌آد

نه داد کنید، نه بیداد

پَرپَرپَر سوسکه پرید

رفت و به خانه‌اش رسید

سفره شام
شش دانه قاشق

شش دانه بشقاب

نان و نمکدان

یک کاسه آب
دیگی پر از آش

یک شام ساده

در دور سفره

یک خانواده

با مهربانی

با هم نشستند

در سینه شادی

بر چهره لبخند

گفتند اول

نام خدا را

خوردند با هم

نان و غذا را

یک سفره خوب

یک شام دلخواه

بعد از غذا هم

الحمدالله

زردآلو

به به به

رنگین است

خوشمزه

شیرین است

رویش زرد

بیمار است

لپش سرخ

تبدار است

مغز آن

چون بادام

بشکن زود

دام دام دام

هم خوشرو

هم خوشبو

زرد و سرخ

زردآلو

شب بخیر کوچولو

گنجشک لالا

سنجاب لالا

آمد دوباره

مهتاب لالا

لالالالائی

لالالالائی

گل زود خوابید

مثل همیشه

قورباغه ساکت

خوابیده بیشه

لالالالائی

لالالالائی

جنگل لالا

برکه لالا

شب بر همه خوش

تا صبح فردا

لالالالائی

لالالالائی

 

مصطفي رحماندوست+ معرفي كتاب كودك

اشعار فوق را مصطفي رحماندوست براي كودكان سروده است. رحماندوست در اولين روز تابستان سال ۱۳۲۹ در شهرستان همدان زاده شد. او نويسنده، شاعر و مترجم كتاب هاي كودك و نوجوان و معروف به شاعر«صد دانه یاقوت» است همچنين شعر «خوشا به حالت ای روستایی»   در درس زبان فارسي مقطع ابتدايي آموزش داده مي شود.

وي تاكنون بيش از صد و شصت اثر به صورت مجموعه شعر براي كودكان و نوجوانان و داستان هاي كودكانه در ايران و جهان ترجمه و تاليف كرده است.

شعر كودك + معرفي كتاب كودك

به تعدادي از آثار وي مي توان اشاره كرد:

فرهنگ آسان: دانشنامه ويژه كودكان و نوجوانان

فرهنگ ضرب المثل ها

ترانه هاي نوازش: شامل مجموعه اي از لالايي ها، آسمان هم خنديد، پرنده گفت: به! به!، رنگ و وارنگ از همه رنگ، نسيم نانوا، خوشا به حال ماهي ها

والدين عزيز می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای معرفي كتاب كودك و مطالعه شعر كودك دنبال كنيد.

كلمات كليدي: مصطفي رحماندوست, شعر كودك، معرفي كتاب كودك

شعر سلام (معرفي كتاب كودك)

شعر سلام + معرفي كتاب كودك

خواندن شعر سلام وسيله اي براي تشويق كردن كودك به سلام كردن است. با خواندن اين مجموعه شعر مي توانيد بچه ها را با نحوه سلام كردن و رعايت ادب آشنا كنيد. براي اينكه بتوانيد سلام كردن را به كودك ياد دهيد در وهله اول  بهتر است الگوي خوبي باشيد و بعد با خواندن شعر و بازي آداب سلام كردن را به كودك آموزش دهيد.

سلام

(۱)
صبح که میشه خروسم
می‌زنه زیر آواز
میگه دیگه بیدار شو
کوچولو از خواب ناز
از رختخواب در بیا
خورشید خانم بیداره
زمین چه روشن شده
با نور اون دوباره!
پاشو دیگه عزیزم
پاشو با لب خندون
سلام بکن به بابا
به مادر مهربون

(۲)

سلام سلام بچه‌ها       گل‌های سرخ و زیبا

سلام سلام بچه‌ها       عزیزای مثل ماه

سلام به هر ستاره      به ابر پاره پاره

به دانه‌ای که از خاک   درآمده، دوباره

(۳)

سلام سلام به كفشدوزك

با نقطه‌هاي كوچك

سلام چقدر قشنگه

آي بچه‌هاي كوچك

(۴)

سلام گلهاي خندون     با دندون و بي دندون

سلام به هر پرنده    كه توي باغ مي‌خنده

سلام به دشت و دريا   سلام به كوه و صحرا

سلام به روي ماه      بچه‌هاي با صفا

(۵)

سلام سلام بچه‌ها      چطوره حال شما

باشید همیشه خندان  چون گل‌های گلستان

(۶)

سلام به روی ماهتون    به گرمی نگاهتون

به قلب پاک و صافتون    به موهای سیاهتون

(۷)

سلام چه خوب و زيباست       غنچه روي لبهاست

به هر كي مي‌رسيم ما          كلام اول ماست

(۸)

سلام مثل بهاره          گل و شـکوفـه داره

بوی قشنگ دوستی    همراه خود مـیـاره

وقتی سلام میکنی     شاپرکا می‌خندن

بالهاشونو برامون       وامیکنن می‌بندن

گوش بده باز می‌خونن   پرنده‌های زیبا

با چه چه و با جیک جیک  سلام میدن به گلها

(۹)

سلام به جنگل سبز     به آسمان آبی

به غنچه‌های خندان    به روز آفتابی

(۱۰)

شـروع هر کار خوب          با نام و یاد خداست

همان خدای زیبا              که داد به ما این کلاس

بارون میاد ریز ریز             تو دشت پاک و تمیز

سلام من به شما            شکوفه های عزیز

غنچه‌های قشـنگم          بچه‌های زرنگم

امیدوارم خوب باشید        همیشه محبوب باشید

بازی کنید بخندید            در روی غم ببندید

(۱۱)

سلام سلام بچه ها      سلام سلام غنچه ها

سلام کنید که سلام     سلامتی میار

سلام به شاخه گل      میون سبزه زار

سلام کنید که سلام    سلامتی میاره

سلام به آسمونه        با یک سبد ستاره

سلام به اون صورت     قشنگ ایرونی تون

سلام به اون دلهای     پر از مهربونی تون

سلام سلام صد سلام  ای بچه های ایران

سلام به اون صورت    قشنگ ایرونی تون

(۱۲)

صبح به مامان سلام میدم همین که چشمم وا میشه

اونم واسه بوسیدنم هرجا نشسته پا میشه

مهمونمون هر کی باشه مامان بزرگ یا عمه جون

در وا بشه میگم سلام خوشحال و خیلی مهربون

به آسمون سلام میدم ستاره چشمک میزنه

تو دنیا هر چی خوبیه بایک سلام مال منه

(۱۳)

به هر کجا که میریم    در اول هر کلام

می‌روید رو لب ما        گلبوته‌های سلام

قدیمی‌ها می گفتن    چقدر خوب و زیبا

سلامتی می‌آره         سلام برای دلها

دوستی‌ها بر پا میشه  با یک سلام و خنده

درخت دشمنی‌ها      از ریشه میشه کنده

ای چشمه محبّت      سلام بکن تو هر بار

این هدیه قشنگیست  در لحظه‌های دیدار

(۱۴)

سلام كرده‌ام من
سلام كار خوبيست
دوباره صبح آمد
يك صبح خوب و زيبا
سلام كرده‌ام من
به مامان و به بابا
به خانم مربي
به دوستان زيبا
به سبزه‌ها و گل‌ها
به خورشيد تابان
سلام كرده‌ام من
سلام كار خوبيست
دوباره من گرفتم
از خدا نمره بيست

(۱۵)

سلام سلام صد تا سلام هزار و سیصد تا سلام
سلام می‌گم تا دلم وابشه روی لبات شکوفه پیدابشه
سلام بگو تا که دلت وابشه روی لبات شکوفه پیدا بشه
به چشمون پر از ستارت سلام به قلب پر گل و بهارت سلام
سلام به دنیای بدون جنگت به آسمون آبی قشنگت

كلمات كليدي: شعر كودكانه سلام, آداب سلام, آموزش سلام, معرفي كتاب كودك

والدين عزيز می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای معرفي كتاب كودك و مطالعه شعر كودك دنبال كنيد.

 

شعر كودكانه براي بابا (معرفي كتاب كودك)

شعر كودك براي بابا + معرفي كتاب كودك

پدر مهربون

بابای خوب و نازم
عزیز و دلنوازم
تو نعمت خدایی
تو خوب و با وفایی
خدا ترا نگهدار
که میروی سر کار
قرآن پاک و روشن
گفته است از تو با من
حرف ترا دهم گوش

الهی زنده باشی

ای پدر مهربون

پدر

می رسد به گوش من

یک صدای آشنا

زنگ آشنای در

می زند مرا صدا

شادمانه می کشم

چفت را ز پشت در

شاد و مهربان پدر

ایستاده پشت در

می کنم تبسمی

پشت در به روی او

داد می زنم پدر

می دوم به سوی او

شعر براي بابا + معرفي كتاب كودك

بابا آمد

تق تق تق بر در زد
بابا از بیرون آمد
رفتم در را وا کردم
شادی را پیدا کردم

وقتی  بابا را دیدم
فوری او را بوسیدم
بابا آمد نان آورد
با لبخندش جان آورد
با او روشن شد خانه
او شمع و ما پروانه

بابای خوبم

خبر خبر خبردار
بابای خوب و پرکار

خدای مهربونم
اونو برام نگهدار

می خوام یه شعر بخونم
بدونه یاد اونم

تا دنیا دنیا باشه
من عاشقش می مونم

بابای خوب و ماهم
تویی پشت و پناهم

مواظبی که هیچ چی
نباشه سد راهم

قشنگی مثل گل ها
دوستت دارم یه دنیا

باور بکن برایم
تو بهترینی بابا

خدا کنه همیشه
کنار من بمونی

هزار هزار تا قصه
برای من بخونی

والدين عزيز می توانید ما را از طریق راديو قصه كودك برای معرفي كتاب كودك و مطالعه شعر كودك دنبال كنيد.

 

شعر كودكانه (معرفي كتاب كودك)

شعر كودكانه + معرفي كتاب كودك

شعر کودکانه ماه رجب

از آسمون ستاره باز می باره

دلامون از یاد خدا بهاره

ماه رجب ماه رجب ماه رجب

باز خبرایی داره

رجب که ماه خداست

نام یه رود زیباست

جاری میون بهشت

مثل عسل مصفاست

آسمون عبادت

توی رجب چه صافه

باز خدا مهمون داره

موسم اعتکافه

نسیم بندگی باز

می پیچه توی دنیا

تو لیله الرغائب

تو شب آرزو ها

از آسمون ستاره باز میباره

دلامون از یاد خدا بهاره

از آسمون ستاره باز می باره

دلامون از یاد خدا بهاره

ماه رجب ماه رجب ماه رجب

باز خبرایی داره

از روز اول ماه

شروع می شه جشن ما

مژده امام باقر

پا میزاره به دنیا

پا میزاره به دنیا

مثل امام رضا باز

دلهای ما چه شاده

تولد امام محمد جواده

محمد جواده

زمین پر از بوی خوش

فضا پر از ستاره

از آسمون دباره

بارون گل میباره

از آسمون ستاره باز میباره

دلامون از یاد خدا بهاره

از آسمون ستاره باز می باره

دلامون از یاد خدا بهاره

ماه رجب ماه رجب ماه رجب

باز خبرایی داره

فرشته ها تو مکه

حلقه زدن دوباره

کعبه شکافته شد تا

علی قدم بزاره

علی قدم بذاره

پیش خدا عزیزه

هرکی علی رو داره

نام علی میمونه

تا دنیا بر قراره

تا دنیا برقراره

مژده که ماه بعثت

عید پیمبر ماست

عیدی ما ظهور مهدی آل طاهاست

از آسمون ستاره باز میباره

دلامون از یاد خدا بهاره

از آسمون ستاره باز می باره

دلامون از یاد خدا بهاره

ماه رجب ماه رجب ماه رجب

باز خبرایی داره

شعر روز پدر + معرفي كتاب كودك

شعر كودكانه روز پدر

جشن گل و ستاره
میاد دوباره روز
جشن گل و ستاره
چه روز خوب و شادی
وای چه صفایی داره
روز پدر می رسه
شاد می شه بابای من
برای او می خرم
یه شاخه گل، یه پیرهن!
می گم مبارک باشه
روز پدر بابا جون
الهی زنده باشی
ای پدر مهربون

پدر خوب من

ای فدای روی همچون ماه تو
گشته ام من واله و شیدای تو
تکیه گاه من تویی هان ای پدر
ای پدر کی میشوم همتای تو؟
گر تو می بینی که شعری گفته ام
دوست دارم پا گذارم جای تو
گرچه می نتوان که جا پایت گذاشت
لیک رسوا می شود بدخواه تو
آب دریا را اگر نتوان کشید
می توان نوشید از دریای تو
ای پدر با من بگو درد دلت
تا که من مرهم نهم غمهای تو
ای پدر پشت و پناه من تویی
پشت من گرم است از گرمای تو
ای پدر خونی که در پود من است
قطره قطره می کنم اهدای تو
روشنی بخش چراغ خانه ای
می ستایم روح استغنای تو
کودکانت چون نهالی رسته اند
هست مادر مامن و ماوای تو
ای پدر روزت مبارک ای پدر
من چه دارم تا بریزم پای تو؟

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای مطالعه شعر كودك و معرفي كتاب كودك دنبال کنید.

اشعار زيباي حاجي فيروز + معرفي كتاب كودك

اشعار حاجي فيروز + معرفي كتاب كودك

حاجي فيروزه سالي يه روزه مرنضي احمدي

ارباب خودم سلام و عليكم

عليكم السلام پيرشي ايشالا

ارباب خودم سرتو بالا كم

توي هر دو چشام نميري ايشالا

ارباب خودم به من نيگا كن

ارباب خودم بزبز قندي

ارباب خودم چرا نمي خندي؟

ارباب خودم گلي به جمالت

از كجا بگم وصف كمالت

حاجي فيروزم

بله 

سالي يه روزم

بله

حاجي فيروزم

بله مثه نيم سوزم

بله
بشكن بشكنه

بشكن

من نمي شكنم

بشكن

من نمي تونم

بشكن

مي توني

جچوري بشكنم؟

تق تق

چطوري بشكنم؟

تق تق
اينجا بشكنم يار گله داره

اينجا بشكنم يار گله داره

اونجا بشكنم يار گله داره

اين عاشق بيچاره چقدر حوصله داره
حاجي فيروزم

بله 

سالي يه روزم

بله

سالي كه گذشت سال بد بود
سالي كه گذشت سال بد بود

اي سال برنگردي

بري ديگه بر نگردي

مردا رو اخته كردي

مردا رو اخته كردي

زنا رو شلخته كردي

دكونا رو خسته كردي

همرو خسته كردي 
اي سال برنگردي بري ديگه بر نگردي

در سايه ايزد تبارك عيد همگي بود مبارك

يا حقيا هو

هركي به كاري مشغول
پولي بريز تو كشكول

يا حق يا هو

همه ي روزتان پيروز
بشكن يشكنه بشكن

من نمي شكنم بشكن

اينجا بشكنم يار گله داره

اونجا بشكنم يار گله داره

اين سياه بيچاره چقدر حوصله داره

حاجي فيروزه

سالي يه روزه

منم مي دونم

عيد نوروزه

ارباب خودم سلام عليكم

ارباب خودم سرتو بالا كن

ارباب خودم يك  لطف بما كن

ارباب خودم بز بز قندي

ارباب خودم چرا نمي خندي؟

اشعار حاجي فيروز + معرفي كتاب كودك

حاجي فيروز اومده عيد دوباره

باز دوباره اومد عید نوروز     
باید بخونه این حاجی فیروز
بر تن بکنم پیرهن رنگی
در دست بگیرم دایره زنگی
فریاد بزنم مژده که عید شد 
زمستون باز نصیب جن و غیب شد
مژده بدم ای مردم بازار
بیدار بشین از خواب دلازار
 بر پا بکنین هل هله و شور
با شمام بهار داره میاد زود
این مشکله این حقیر هر سال
 خیلی سخته تا بیدار بشن مردم بازار
چاره ندارم تا روز نوروز
باید بخونه این حاجی فیروز
ابراب خودم سامبولی بلیکم
ابراب خودم سرتو بالا کن
 ابراب خودم از خواب بیدار شو
ارباب خودم همراه ما شو
 با بنده که چند صد ساله هستم
دستتو بیار بزار تو دستم
با همدیگه یک صدا بخونیم
بعد از این دیگه با هم بمونیم

ابراب خودم سامبولي بليكم

عید نوروزه و حاجی فیروزه
حاجی فیروزه سالی یه روزه
ابراب خودم، سامبولی غلیکم
ابراب خودم، سرتو بالا کن
ابراب خودم، بزبز قندی
ابراب خودم، چرا نمی خندی
ابراب خودم، فصل بهاره
ابراب خودم، موقع کاره
ابراب خودم، بلند شو خوش باش
ابراب خودم، دیگه نمی آد جاش
ابراب خودم عمری که هی شد
بگو کی اومد و گذشت و طی شد
حاجی فیروز اومده سرتو بالا کن
عید نوروز اومده سرتو بالا کن
پر شده باغ و گلستان ز شکوفه
بلبل از راه اومده لونه شو نیگا کن
کوچه باغای قشنگ ده شمرون
یاکه آبادی های آباد ایروون
همه از شور و امید پر می شه وقتی
میخونه حاجی فیروز با لب خندون
ابراب خودم، سامبولی علیکم
ابراب خودم، سرتو بالا کن
ابراب خودم، بزبز قندی
ابراب خودم، چرا نمی خندی 
ابراب خودم، فصل بهاره
ابراب خودم، موقع کاره
ابراب خودم، تو کنج هشتی
ابراب خودم، پس چرا نشستی
رنگ صورتت سیاه اما
قلب پاک تو، یه رنگ با ما
وقتی میخونی، با رنگ شادت
همه جمع میشن از اینجا و آنجا
حاجی فیروز بخون صدات قشنگه
رختای تنت، رنگ و وارنگ
صدای دایره ات، نوای شادیست
می خونه باهات هرکی زرنگه
حاجی فیروز اومده سرتو بالا کن
عید نوروز اومده سرتو بالا کن
پر شده باغ و گلستان ز شکوفه
بلبل از راه اومده لونه شو نیگا کن

شعر حاجي فيروز

ارباب خودم سلامو علیکم
ارباب خودم سرتو بالا کن
ارباب خودم مردم ایران
بچه ها و پیرها و جوانان
ارباب خودم چشما رو بازکن
نوروز اومده اخما رو بازکن
ارباب خودم پسته و بادوم
مژده ای دارم برای مردوم
ارباب خودم کشک و بادمجون
همه چیزها میشه ارزون ارزون
تخم‌مرغ و گوشت فط و فراوون
روغن و برنج و نفت و صابون
ارباب خودم فلفل ریزه
لباس بچه‌ها چه قدر تمیزه
بازی در میارن توی کوچه
جیباشون پر از نقل و کلوچه
ارباب خودم خسته نباشی
سالی را تو پشت سر گذاشتی
یادمون نره آنچه گذشته

ارباب خودم فندق و پسته
مثل گلی بر سبزه نشسته
قربونش برم کارش درسته
دست از خوبی‌ها هنوز نشسته
ارباب خودم عیدت مبارک
زیر سایه ایزد تبارک

شما مي توانيد ما را از طريق راديو قصه كودك براي معرفي كتاب كودك و مطالعه شعر كودك دنبال كنيد.

شعر دزده و مرغ فلفلي (معرفي كتاب كودك)

شعر دزد و مرغ فلفلي+معرفي كتاب كودك

شعر دزده و مرغ فلفلي يكي از طولاني ترين سروده هاي منوچهر احترامي براي كودكان است.

دزده و مرغ فلفلي

توي ده شلمرود

فلفلي مرغش تك بود

يه ده بود و يه فلفلي

يه مرغ زرد كاكلي

يه روز كه خيلي خسته بود

كنج اتاق نشسته بود

يه دزد رند ناقلا

شيطون و بدجنس و بلا

اومد و يه كيسه آورد

كاكلي رو دزديد و برد

شعر دزد و مرغ فلفلي +معرفي كتاب كودك

تنگ غروب كه فلفلي

رفت به سراغ كاكلي

نه آب بود و نه دونه بود

نه كاكلي تو لونه بود

داد زد و گفت

توپول مومپولي

دست و پا گلي
نوك حنايي كجايي؟

فلفلي هي صدا زد

اما جواب نيومد

تنها يه رد پا جا مونده بود
اون دور و برا

آقا فلفلي

قبا به تن

شال به كمر

گيوه به پا

كلاه به سر

يه كوزه آب

يه سفره نون

از توي ده اومد بيرون

كدخدا گفت:

اوقور بخير

مگه باما قهري فلفلي؟

عازم شهري فلفلي؟
فلفلي گفت:

اون مرغ زرد پا كوتاه

كاكل حناي نوك طلا

كه صد تومن مي خريدنش نمي دادمش

دزده گرفت و بردش

مي رم كه پيداش بكنم

دزده رو رسوا بكنم

يكسره رفت اروميه

تا ببينه كي به كيه

اينورو ديد اونورو ديد

اينجا و اونجا سركشيد

نه مرغو ديد، نه دزد و ديد

از اونجا رفت به تبريز

منظره هاش دل انگيز

اينجا و اونجا سركشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

شعر دزد و مرغ فلفلي + معرفي كتاب كودك

ازونجا شد سوار فيل

يكسره رفت به اردبيل

كوه سهند و سبلان

سركشيده به آسمان
از پشت كوه سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

شعر دزد و مرغ فلفلي + معرفي كتاب كودك

ازونجا رفت به آستارا

شهر قشنگ و با صفا

گوشه كنارا سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از آنجا بي معطلي

يكسره رفت به انزلي

ميان دريا كشتي بود

ماهي به اين درشتي بود

تو كشتي ها سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از اونجا رفت به شهر رشت

اينورو گشت، اونورو گشت

تو شاليزارها سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

ازونجا رفت به لاهيجان

مردم خوب و مهربان

شهر به اين مصفايي

سرتاسرش باغ چايي

يه گشتي توي كوچه خورد

يه عالمه كلوچه خورد

اينجارو گشت، آنجا رو گشت

از تنكابن هم گذشت

عروس شهرهاي شمال

مركز باغ پرتغال

از آنجا با ميني بوس

يسكره رفت به چالوس

اينجا و آنجا سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از بس كه هي بارون آمد

از آنجا هم بيرون آمد

نشست توي سواري

رفت توي شهر ساري

دو مترو نيم پارچه خريد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

ازونجا شادو خندون

رفت توي شهر گرگان

تركمن هاي اسب سوار

دنبال هم قطار قطار

توي دشت و تو صحرا

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از اونجا بيرون آمد

رفت توي شهر گنبد

گنبند قابوس اينجاست

ببين، ببين چه زيباست

اينجا و اونجا سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از توي شهر گنبد

يكسره رفت به مشهد

وقتي به صحن نو رسيد

يكدفعه كدخدا رو ديد

كدخدا گفت: سفر بخير

همه جارو گشتي فلفلي

چه طوري مشتي فلفلي؟

تنها مياي تنها ميري؟

بگو ببينم كجا ميري؟

فلفلي گفت: دارم يه جاي دور مي رم

به شهر نيشابور مي رم

هندونه هاش چه عاليه

حقا كه جاتون خاليه

تو جاليزها سرك كشيد

اينجا و اونجا سر كشيد

سوار سوار، پياده سوار

خودشو رسوند به سبزوار

سرتاسرش باغ هلو

يا هلو هلو برو تو گلو

از آنجا رفت به شاهرود

آب و هواش چه خوب بود

وقتي رسيد به دامغان

پسته خريد فراوان

ازونجا رفت به گرمسار

خربزه هاي آبدار

از اونجا رفت به تهران

شهر بزرگ ايران

شهر نگو، شهر فرنگ

هرچي بخواي، از همه رنگ
توي شلوغي سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از شلوغي كلافه شد

عازم شهر ساوه شد

هوا پر از بوي بهار

زمين پر از باغ انار

اينجارو ديد، آنجا رو ديد
رفت و به شهر قم رسيد

سوهان فرد اعلا

شيرين مثل حلوا

حلواي تن تناني

تا نخوري نداني
به شهر كاشان رسيد

اينجا دويد، اونجا دويد

عقرب و قالي يك طرف

تو گلزارها سرك كشيد
نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

ازونجا رو به پايين

رفت به نطنز و نايين

از اونجا رفت به اصفهان

اينجا كجاست نصف جهان

ساختموناش قشنگ قشنگ

با كاشي هاي رنگارنگ

تو ساختمون ها سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد
اسباباشو چيد توي ساك

از اصفهان رفت به اراك

اينجا و آنجا سركشيد

انگور بي دانه خريد

چه انگوري چه انگوري

مثل چراغ زنبوري

همراه يك مسافر

شد راهي ملاير

توي كوچه و تو بازار

كشمش و شيره بسيار
اينجا و آنجا سركشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

از ملاير دوان دوان

دويد به سوي همدان

بدون هيچ معطلي

رفت و رسيد به بوعلي

پاي پياده شد روان

از همدان به باختران

اينجا و اونجا سركشيد

چيزي به جز گيوه نديد

از باختران راه افتاد

بسوي خرم آباد

به خرم آباد كه رسيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

ازونجا رفت به دزفول

هركي به كاري مشغول

ازونجا به يه پرواز

پريد تو شهر اهواز

وقتي رسيد غروب بود

صحبت تانك و توپ بود

تو اهواز هم نايستاد

تنگ غروب راه افتاد

از توي شهر اهواز

يكسره رفت به شيراز

حافظ و سعدي را ببين

چه دل فزا چه دل نشين

اينجا دويد، اونجا دويد

گوشه كنار و سر كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

رفت و به شهر يزد رسيد

قطاب و باقلوا خريد

پشمك و زولبيا خريد

ازونجا رفت به كرمان

شهري كه قالي داره

زيره عالي داره

اينجا و اونجا سرك كشيد

نه مرغو ديد، نه دزدو ديد

شعر دزد و مرغ فلفلي + معرفي كتاب كودك

از پشت كوه تفتان

شد عازم زاهدان

اينجا و اونجا سرك كشيد

يك رد پاي تازه ديد

روي شتر سوار شد

عازم چابهار شد

دورو برو نگا كرد

رد پاشو پيدا كرد

اين همه آزارم دادي

بالاخره گير افتادي

حالا مي خواي چي كار كني؟

كدوم طرف فرار كني؟

نه اينوري نه اونوري

يه راست برو كلانتري

اي مرغ زرد پا كوتاه

كاكل حناي نوك طلا

هي دنبالت دويدم

رنج سفر كشيدم

خوب شد كه پيدات كردم

الانه بر مي گردم

مي برمت به خونه

مي دمت آب و دونه

دونه بخور كه چاق شي

سالم و سر دماغ شي

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای مطالعه شعر كودك و معرفي كتاب كودك دنبال کنید.

 

 

شعر كودكانه (معرفي كتاب کودک)

رفتم بالا انار بود+ معرفي كتاب كودك

رفتم بالا انار بود

رفتم بالا، انار بود

 رو شاخه‌ای سوار بود

تاب تاب می‌خورد می‌خندید

 هیچ‌کس اونو نمی‌چید

باد اومد و هُلش داد

 از روی شاخه افتاد

 نَه گریه کرد نَه غُر‌غُر

گفت: منو بردار بخور

اومدم پایین، پاییز بود

انارِ دونه‌دونه

تو سینی، روی میز بود

كتاب رفتم بالا انار بود ازمجموعه رفتم بالا اومدم پايين يكي از سروده هاي ناصر كشاورز براي كودكان (شعر کودکانه) است. انتشارات قلم اين كتاب را در سال ۱۳۹۲ در ۲۴ صفحه منتشر كرده است. در اين كتاب كودك به كمك شعر دنياي ناشناخته را كشف مي كند و تخيل خود را در فضاي بيكران رها مي كند؛ همچنين آنها مي توانند دنياي تازه اي را بسازند.

ناصر كشاورز+ معرفي كتاب

ناصر كشاورز در ۲۰ ارديبهشت ۱۳۴۱ در تهران زاه شد. زماني كه ۵ سالش بود به همراه خانواده اش  به سمت دامغان رفت و مقطع ابتدايي تا سال آخر دبيرستان را در دامغان گذراند، در سن ۲۶ سالگي در دانشگاه رشته صنايع پذيرفته شد و بعد از يك ترم درس خواندن انصراف داد و تمام وقت در زمينه ادبيات كودك فعاليت كرد. 

كشاورز با مجله كيهان بچه ها همكاري مي كرد، آن زمان به سرودن شعر كودك پرداخت. در آن زمان اغلب شاعران كودك و نوجوان در جلسات شعري او شركت مي كردند، و در سال ۱۳۶۲ اولين شعرش در همان مجله چاپ شد. در سال ۱۳۶۵ هم اولين كتابش را با نام «من و مرغابی‌ها» منتشر كرد.

او نه تنها از فعالان شعر كودك است، بلكه جوايز زيادي در هم در اين حوزه دريافت كرده كه مهمترين آن، نشان ماه طلايي از جشنواره ادبيات كودك و نوجوان به عنوان يكي از شعراي برگزيده ي ۲۰ سال اخير است. نشان مداد پرنده با ارزش ترین نشان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و جایزه های متعددی ازجشنواره های گوناگون، جایزه ی مجله ی سلام بچه ها و جوایزی از جشنواره مطبوعات و جشنواره ی مطبوعات کودک و نوجوان بخشی از شاهكارها و کارنامه ی او را شکل می دهند.

جديدترين آثار ناصر كشاورز «راز تاک» با موضوع زندگي امام رضا (ع) كه براي كودكان و نوجوانان سروده است. اين شاعر تصميم دارد داستان هاي قرآني را براي كودكان و نوجوانان به شعر تبديل كند.

ناصر كشاورز علاوه بر شاعري، در زمينه موسيقي نيز فعاليت دارد؛ سازهاي گيتار و عود مي نوازد و صداي دلنشيني هم دارد. او بيش از ۱۶۰ عنوان كتاب در زمينه ادبيات كودك منتشر كرده است.

شعر كودكانه+ معرفي كتاب

دو شعر زيباي ديگر از ناصر كشاورز:

من جغدم 

من یه پرنده هستم
جغدم و شب بیدارم
تو جنگل و بیابون
به دنبال شکارم

من می‌تونم کاملاً
بچرخونم سرم رو
خوب میتونم ببینم
این‌ور و اون‌ورم رو

با چشم‌های درشتم
اطرافمو می‌بینم
حتی شبای تاریک
غذاهامو می‌بینم

خورشت موش می‌خورم
با سالاد مارمولک
سوسک و ملخ دوست دارم
با آجیل جیرجیرک

دویدم ودویدم

دویدم ودویدم
به یك سؤال رسیدم

كیه كه توی دنیا
ماهی می ده به دریا؟
برف و تگرگ می سازه
درخت و برگ می سازه؟

به بلبلا آواز می ده
به موش دم دراز می ده

به آدمها خواب می ده
آفتاب و مهتاب می ده

جواب تو آسونه
خدای مهربونه
هر بچه ای می دونه

برخی از آثار او عبارت‌اند از:

مجموعه‌ی سه کتاب با نام‌های « رفتم بالا انار بود » ، « رفتم بالا سیب بود » و « رفتم بالا مورچه بود » براي كودكان كه با نگاهي كودكانه و بازيگوش موضوعات مناسب را براي آنها سروده است. در اين شعرها خيال كودك را به فضايي فانتزي مي برد و با نگاهي نو دنياي اطراف را به او نشان مي دهد.

« گرگ و میش » یک شعر بلند در چهار فصل است كه به فرازهایی از زندگی امام زمان (عج) و ظهور آن حضرت برای نوجوانان می‌پردازد. این شعر در چهار فصل با برشی در طول زمان صبح ، ظهر ، غروب و شب ، به روایت زندگی امام زمان (عج) از کودکی تا ظهور آن حضرت می‌پردازد.

مجموعه « کلیله و دمنه » را هم به شعر در آورده است.

شعر « عروسی » در فارسی پایه اول و  شعر « ستاره » در فارسی بخوانیم پایه دوم و « پدربزرگ » و « آسمان زمین آب » در فارسی سوم از آثار كشاورز انتخاب شده است.

مجموعه‌ی ۴ جلدی «دويدم و دويدم»، «كلاغ زرد»، «مسئولیت»، «آزادی»، «گنجشك و پروانه»، «سيب جان سلام»

«مرا يك دايناسور درسته قورت داده»

مجموعه‌ی ۱۲ جلدی «مى‌نی‌نی و مامانش»

مجموعه‌ی «تلخ و شيرين»، «رنگ‌هاى گمشده»، «از اين طرف لطفاً فقط هيس» و «بوى نرگس»

مجموعه‌ی ۱۲ جلدی «شعرهاى نی‌نی كوچولو»

كلمات كليدي: شعر كودك, ناصر كشاورز, انتشارات قلم , مجموعه رفتم بالا اومدم پايين, ادبيات كودكان, معرفي كتاب

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا دنبال کنید.

تحريريه: نوشين صحبتي

اشعار كودكانه (معرفي كتاب شعر کودک)

شعركودك+ معرفي كتاب

الو مامان

الو مامان کجایی؟
تو راهی یا اداره؟

زودتر بیا، زودتر بیا
چون موقع ناهاره

این جا کنار سفره
منتظرت نشستم

هنوز غذا نخوردم
با اینکه گشنه هستم

زود بیا تا خودم را
برای تو لوس کنم

می خوام که قبل از غذا
صورتتو بوس کنم

مثل انگشتر

مثل یک انگشتره
نگین داره هزارتا
صبح که بشه، دوباره
گم می‌شه پشت ابرا

ماه سفید و زیبا
تو آسمون نشسته
به دور اون، یه عالم
ستاره حلقه بسته

اشعار فوق را شكوه قاسم نيا از کتاب دامن چین چینی سروده است. اين كتاب مجموعه اي از ۶۱ شعر كودك است. مجموعه کتاب‌های ورچینک شعر خردسالان است كه با اشعاری موزون و آهنگین و تصاویری ساده و کودکانه، فضایی دوست‌داشتنی برای کودکان خلق کرده و انتشارات اميركبير اين مجموعه را در ۷۲ صفحه براي كودكان منتشر كرده است.

شعر كودك+ معرفي كتاب

شكوه قاسم نيا در سال ۱۳۳۴ در تهران زاده شد، و يكي از معروفترين نويسندگان در حوزه ادبيات كودك و نوجوان است كه حدود ۴۰۰ ترانه و داستان بر اي كودكان سروده است. وي از سال ۱۳۵۸ كار ترانه سرايي  براي كودكان و از سال ۱۳۵۹ نويسندگي را با نوشتن در مجله دوست داشتني كيهان بچه ها آغاز كرد؛ و تا كنون ۱۵۰ عنوان كتاب كودك نوشته است.

قاسم نيا برای تألیف اشعار کتاب «کلاغه به خنده افتاد» و داستان بلند «هلی فسقلی در سرزمین غول‌ها» و در یازدهمین جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دو دیپلم افتخار دربخش شعر و داستان گرفت. همچنين داستان «هلی فسقلی در سرزمین غول‌ها» جايزه كتاب سال کودک و نوجوان را در بخش داستان كودك به خود اختصاص داد. از ديگر آثار معروف اين نويسنده خوش ذوق قصه هاي جذاب هزارو یک شب است. همچنين اولين رمانش با نام کاش یکی قصه‌اش را می‌گفت در سال ۱۳۹۶ منتشر شده و دو جايزه دريافت كرده است.

والدین عزیز باری فراهم ساختن شبی آرام برای کودک خود به سایت رادیو قصه برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه مراجعه کنید.

شكوه قاسم نيا و زندگي خانوادگي:

تك دختر خانواده است كه بعد از ۵ پسر متولد شده بود. همسرش احمد غلامي(داستان نویس و روزنامه نگار و عضو دوم شورای سردبیری کیهان بچه ها) و حاصل اين ازدواج دو دختر مي باشد.امرار معاش زندگيشان از راه قلمزني و فروش كلمات است و بسيار بسيار لذت بخش برايشان.

تحصيلات وي اينگونه بود:  در ۶ سالگی به “کودکستان ایران” رفته و سال بعد به “دبستان ایران” و سال ها بعد به “دبیرستان ایران” و این سه، به وسیله سه در آهنی رو به سه حیاط بزرگ، از هم جدا می شد.به گفته خودش: اين درهاي آهني خردسالی و کودکی و نوجوانی من را به هم وصل مي كردند.وي به دليل اينكه در مدرسه اش رشته ادبيات نبود ناچاراً رشته رياضي را مي خواند و با كلي سختي ديپلمش را مي گيرد و در دانشگاه رشته علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتي قبول مي شود. ترم هاي آخر تحصيلاتش  در سال ۱۳۵۸ انقلاب مي شود و قبل از تعطيل شدن دانشگاه ها و انقلاب فرهنگي درسش تمام مي شود.

شكوه قاسم نيا، بعد از اتمام درسش در يكي از طبقات منزلشان براي تعدادي از بچه هاي سه تا پنج سال يك مهدكودكي با نام “عمه جون” راه اندازي مي كند و برای آن‏ها شعر و قصه مي سرود و رسماً با دنياي كودكان آشنا شد. وي بعد از ۶ ماه كه از تشكيل مهد كودكش مي گذشت ،براي ارتقاي بچه ها در اولين سمينار “ادبیات کودک در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان”  شركت     مي كند، كه در اين سمينار با شاعراني مانند “مصطفی رحماندوست” و “نیکخواه آزاد” آشنا مي شود. و زماني كه به مجله “کیهان بچه ها” راه مي يابد سردبير صفحه شعر مي شود.

قاسم نيا با اضافه كردن صفحات “ضمیمه شاپرک” مجبور مي شود مهد كودك را تعطيل كند و محتواي اين صفحات براي گروه سني خردسال بود كه تمام آن مطالب را خودش مي نوشت. در سال ۱۳۶۵ اولين كتاب داستانش با عنوان “روباه مرغ ندیده” و در سال ۱۳۶۶ اولين كتاب شعرش “مثل یک گل کوچک” منتشر شد.

وي موسس انتشارات “نهاد هنر و ادبیات”، بود و در سال ۱۳۶۹ با راه اندازي كردن مجله “گلک”  ويژه خردسالان سردبيري آن را نيز برعهده گرفت.اما بعد از مدتي بنا به دلايلي  از انتشارات و مجله گلك فاصله گرفت. در سال ۱۳۷۰ هم از كيهان بچه ها جدا شد و پس از آن پس از آن فعالیت های مختلفي در زمینه شعر، قصه و ترانه های کودکانه انجام داد که حاصل آن انتشار چندین کتاب و سرودن ترانه های بسیار برای کودکان بود و جوايز زيادي دريافت كرد.

او با تولد اولین فرزندش، فعالیت های اجتماعی بیرون از خانه را کاهش داد ولي کارهای سفارشی و غیر سفارشی بسیاری را در منزل انجام داد تا این که سفارش روی کتاب‏های درسی فارسی اول دبستان را پذیرفت و آثاری از وی در کتاب های درسی گنجانده شد.۶۰% از آثار قاسم نيا كتاب هاي داستان است، همچنين از سروده هايش كه ترانه هايي در برنامه تلويزيوني“محله بهداشت”، “علی کوچولو”، “گنجشکک اشی مشی”، “عمو پورنگ” و شش فیلم سینمایی کودکان  است، مي توان اشاره کرد. سبك قاسم نيا بيشتر عامدانه و عامه پسند است.

كلمات كليدي: کتاب دامن چین چینی, مجموعه کتاب‌های ورچینک, شكوه قاسم نيا, ادبيات كودكان, شعر كودكانه, انتشارات نهاد هنر و ادبیات، انتشارات اميركبير, معرفي كتاب

شما می تونید ما را از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خالهسمینا دنبال کنید.

تحريريه: نوشين صحبتي

 

شعر بارون (معرفي كتاب کودک)

بارون میاد جرجر،
رو پشت‌بو‌م هاجر
هاجر عروسی داره،
تاج خروسی داره
“_هاجرک ناز قندی،

یه چیزی بگم نخندی:
وقتی حنا می‌ذاشتی،
ابرواتو ور ‌می‌داشتی
زلفاتو وا می‌کردی،
خالتو سیا می‌کردی
زهره نیومد تماشا؟
نکن اگه دیدی حاشا…”
حوصله داری بچه،

مگه تو بی‌کاری بچه؟
دومادو الان می‌یارن،
پرده رو ور می‌دارن
دستمو می‌دن به دستش،
باید درارو بستش
نمی‌بینی کار دارم من؟
دل بی‌قرار دارم من؟
تو این هوای گریون،
شرشر لوس بارون
که شب سحر نمی‌شه،
زهره به در نمی‌شه

بارون+ احمد شاملو

شعر بارون توسط احمد شاملو سروده شده است.

احمد شاملو در ۲۱ آذر سال ۱۳۰۴ در محله بهارستان تهران زاده شد و دوم مرداد ماه سال ۱۳۷۹ در كرج چشم از جهادن گشود. او در امام زاده طاهر كرج به خاك سپرده شده است. شاملو متخلص به الف. بامداد يا الف. صبح بود او شاعر، نويسنده، پژوهشگر، روزنامه نگار، فرهنگ نويس و مترجم و همچنين از دبيران كانون نويسندگان ايران قبل و بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ بود.

احمد شاملو تحصيلات نامنظمي داشت زيرا پدرش نظامي و افسر ارتش بود. بخاطر ماموريت هاي پدرش از شهري به شهر ديگر مجبور بود دوران كودكي و نوجوانيش را در شهرهاي مختلف مانند سميرم، اصفهان، رشت، بيرجند و ايرانشهر بگذراند. بيشتر ماموريت هاي پدرش در شهرها و بخش هاي مرزي و دور افتاده بود زيرا او فردي ناسازگار بود. و شاملو كودكي سختي را بخاطر رفتار خشك پدرش و همچنين زندگي در نقاط محروم و دور دست و از همه مهمتر فقر مالي گذرانده بود .

شاملو در مورد دوران كودكيش مي گويد:« .کودکی بدی داشتم‌، اصلاً نمی‌خواهم به خاطر بیاورم‌. کودکی من پر از پریشانی و انتضار بود…..کودکی سخت بی‌نشاطی را گذراندم‌، کسی را نداشتم که راه و چاهی نشانم بدهد و در نتیجه ‌سالهایم بیهوده تلف شد…. از ده سالگی می‌نوشتم‌…. اما محیط خانوادگی همه چیز از من می‌توانست‌ بسازد. جز یک شاعر». او دوران دبستان و دبيرستانش را در شهرهاي خاش‌، همدان‌، مشهد، تهران و… گذراند.

وي در مورد سال هاي زندگيش چنين مي گويد: «محیط مدرسه‌، تا دبستان بود، جهنم بود و تا دبیرستان بود یک محیط گمراه کنند».

او روحيات و شيوه زندگيش را از خاطرات دوران كودكيش مي داند. و مي گويد: زماني كه شش ساله بود شاهد شلاق خوردن سريازي در پادگان شهر بود و اين خاطره روحيه او را نسبت به بي عدالتي و خشونت حساس كرد. و يا زماني كه شاهد تنبيه هاي بدني شاگردان از طرف ناظمان بود و يا افرادي كه به نوعي مورد ستم و خشونت قرار مي گرفتند از زمينه هاي اصلي سرودن شعر و شيوه زندگي او شده بود. زماني كه نوجوان بود به موسيقي علاقه مند شد اما به دليل فقر مالي و فرهنگي خانواده اش نتوانست به اين هنر روي بياورد در عوض مطالعه را جايگزين موسيقي كرد.

احمد شاملو نوشته است: «پدر بزرگم چند صندوق بزرگ کتاب داشت‌. دوازده سالم بود و اولین چیزی که خواندم قصه کوتاهی بود از هانری بورد به نام «مطرب‌» با ترجمه پرویز ‌ناتل ‌خانلری که در نشریه «افسانه‌» به چاپ رسیده بود. با خواندن اين قصه آتش مطالعه در من روشن شد و جانشین اندوه مأیوسانه موسیقی شد».

شاملو زماني كه اول دبيرستان بود عشق به مطالعه و آشنايي با زبان فرانسه در او بيشتر شد. و در دوران نوجوانيش با كشف كردن كتاب لغات فرانسه به فارسي(دیکسیونر) توانست كليد تازه اي در دنياي مطالعه پيدا كرد.

او تحصیلات دبیرستان را ناتمام گذاشت، از همان سال‌ها (حدود سال ۱۳۲۵ه.ش‌) به ‌نوشتن قصه‌های کوتاه‌، شعر و سر دبیری مجلات ادبی پرداخت‌. و از همان هنگام به عنوان شاعري كه پيشرو انقلاب بود در شعر و در محيط و ارايي كه در شعر منعكس مي شد شناخته شد. او بيش از ۵۰ سال شاعري، توانست شيوه ها و بيان تازه اي را در شعر فارسي پايه گذاري كند. و در سال ۱۳۳۲ درست بعد از كودتاي ۲۸ مرداد بيش از يكسال در حبس بود.

فعاليت هاي شاملو كه كودكان را به ادبيات علاقه مند كرده بود:

ضبط صفحه و نوار کاست صدای شاعر به کوشش «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان‌»

تهيه كننده مسابقه راديويي براي كودكان و نوجوانان در سال ۱۳۵۱ جهت تشويق كردن كودكان به سرودن و نوشتن.

از آثار احمد شاملو برای کودکان می توان به خروس زری پیرهن پری، قصه‌ی هفت کلاغون، ملکه‌ی سایه‌ها و قصه‌ی دخترای ننه دریا نام برد.

شعر كودك+ معرفي كتاب

بخشي از شعر قصه دختراي ننه دريا:

یکی بود یکی نبود.
جز خدا هیچی نبود
زیرِ این تاقِ کبود،
نه ستاره
نه سرود.

عموصحرا، تُپُلی
با دو تا لُپِ گُلی
پا و دستش کوچولو
ریش و روحش دوقلو
چپقش خالی و سرد
دلکش دریای درد،
دَرِ باغو بسّه بود
دَمِ باغ نشسّه بود:

«عموصحرا! پسرات کو؟»
-لبِ دریان پسرام.
دخترای ننه‌دریا رو خاطرخوان پسرام.
طفلیا، تنگِ غلاغ‌پر، پاکِشون
خسته و مرده، میان
از سرِ مزرعه‌شون.
تنِشون خسّه‌ی کار
دلِشون مُرده‌ی زار
دسّاشون پینه‌تَرَک
لباساشون نمدک
پاهاشون لُخت و پتی
کج‌کلاشون نمدی،
می‌شینن با دلِ تنگ
لبِ دریا سرِ سنگ.

كلمات كليدي: شعر بارون, قصه دختراي ننه دريا, احمد شاملو, شعر كودك, معرفي كتاب

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا دنبال کنید.

تحريريه : نوشين صحبتي