دوستان عزیز قصه کودک امروز از مجموعه حیوانات انتخاب و ترجمه شده که در قسمت زیر با هم میخوانیم. برای شنیدن قصههای صوتی کودک می توانید به بخش قصه صوتی کودک مراجعه کنید.
روباه و خرگوش
یک روز خرگوشی هنگام غروب در حال قدم زدن بود و از دیدن نور و زیبایی طبیعت لذت میبرد. ناگهان، روباهی به او نزدیک شد، خرگوش ترسید و فکر کرد که فرار کند. اما روباه نزدیک آمد و به او گفت: آرام باش دوست من، نباید از من بترسی. من میخواهم دوست تو باشم و آسیبی به تو نخواهم زد.
روباه با کلام شیرین با خرگوش صحبت کرد و خیلی زود خرگوش به دام روباه افتاد. خرگوش روز به روز به روباه نزدیکتر میشد.
یک روز روباه، او را برای ناهار دعوت کرد. خرگوش که بهترین لباسش را پوشیده بود به خانه روباه رسید. روباه خوشامدگویی گرمی با او کرد. سپس آب هویج مورد علاقه خرگوش را به او تعارف کرد. اما خرگوش بعد از نوشیدن آب هویج، همچنان گرسنه بود.
خرگوش از روباه پرسید: دوست من، هنوز هیچ غذایی نپختی؟
روباه خندید و گفت: برای من آماده است چون من میتوانم یک ناهار خام داشته باشم.
در نهایت، روباه با چنگالش او را گرفت و خورد.
در ادامه متن اصلی قصه را به زبان اصلی آن میخوانیم:
Friend of The Rabbit
One day, a rabbit was taking a stroll in the evening. He was busy enjoying the light breeze and the bounty of nature. Suddenly he spotted a fox approaching him. The rabbit got scared and thought of running away. But the fox came up to him and said, “Relax friend, don’t be afraid of me. I want to be your friend. I will not harm you.”
The fox poured out such sweet talk that soon the rabbit fell right into his trap. Day by day the rabbit became a close friend of the fox.
One day, the fox invited the rabbit for lunch. The rabbit, dressed in his finest suit, reached the fox’s house. The fox gave the rabbit a warm welcome. Then he offered him the rabbit’s favourite dish carrot juice. But even after drinking the carrot juice, the rabbit was still hungry.
He asked the fox, “Friend, has the lunch not been cooked yet?”
The fox smiled and said, “Mine is ready because I can have raw lunch.”
With these words, the fox pounced on the rabbit and ate him up.