دسته: قصه صوتی روز
در این دسته قصههای که مناسب برای روزانهی کودکان است دسته بندی میگردد. سعی کنید این داستانها را در طول روز برای کودکان پخش کنید.
قصه صوتی کودکانه-آرام آرام ،یک جای آرام
گوش کنید
اسم قصه:آرام آرام ،یک جای آرام
نویسنده:فریبا کلهر عزیز
گوینده :سمینا
آدرس تلگرامی ما:?@childrenradio
فرشته تولد -قصه صوتی کودکانه
گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: فرشته تولد?
نویسنده: سرور کتبی عزیز و فریبا کلهر نازنین?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: ب، ج
آدرس تلگرامی ما
? @childrenradio
قصه صوتی کودکانه -فرشته تولد _که برگزیده از کتاب های نارنجی است که این کتاب طی سال گذشته مورد استفبال فراوان قرار گرفت
پس گروه رادیو قصه پیشنهاد می کند که این قصه صوتی کودکانه را حتما گوش کنید
بالن مغرور-قصه کودکانه صوتی
غول زباله-قصه کودکانه صوتی
قصه روز (رادیو قصه)
اسم قصه: غول زباله?
نویسنده: سرور کتبی عزیز و فریبا کلهر نازنین?
قصه گو: سمینا ❤️
موضوع: تفکیک زباله
قصه کودکانه صوتی امروز در مورد جداساری و تفکیک زبالههاست که پیشنهاد میکنیم به بچهها بگید این قصه صوتی کودکانه را با دقت گوش کنند.
همچنین میتوانید بقیه قصههایی که دوست دارید رو از طریق صفحات زیر برای کودکان عزیزتون پخش کنید.
قصه کودکانه گروه سنی الف قصه کودکانه گروه سنی ب قصه کودکانه گروه سنی ج
آدرس تلگرامی ما
? @childrenradio
جورابهای لنگه به لنگهی دعوایی-قصه کودکانه صوتی
گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: جورابهای لنگه به لنگه ی دعوایی
نویسنده: سرور کتبی عزیز و فریبا کلهر نازنین?
قصه گو: سمینا ❤️
موضوع: دعوا کردن خوب نیست
گروه سنی: ب، ج
آدرس تلگرامی ما
? @childrenradio
قصه کودکانه صوتی امروز را از کتاب های نارنجی انتخاب کردیم که همه ی قصه های این کتاب بی نظیر است
پیشنهاد می کنم این قصه صوتی کودکانه را حتما گوش کنید
جوجه کوچولوی من-قصه صوتی کودکانه
گوش کنید
قصه # روز (رادیو قصه)
اسم قصه: جوجه کوچولوی من?
نویسنده:حسین مسنن فارسی?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی :الف
آدرس تلگرامی ما
? @childrenradio
قصه کودکانه صوتی امروز از کتاب فینگیلی ها است که نوشته حسین مسنن فارسی عزیز است
این قصه به زبان کودکانه صوتی شده تا تاثیر بیشتری بر کودک دلبندتان داشته باشد
پیشنهاد میکنم حتما این قصه صوتی کودکانه را حتما گوش کنید
نخودک تنبل-قصه کودکانه صوتی
گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: نخودک تنبل?
نویسنده: شکوه قاسم نیا ?
قصه گو: سمینا ❤️
موضوع: تنبلی اصلا خوب نیست?
گروه سنی: ب ،ج
آدرس تلگرامی ما
? @childrenradio
قصه کودکانه صوتی امروز از قصه های زبیا و جذاب نویسنده عزیزمان شکوه قاسم نیا است
پیشنهاد میکنم این قصه صوتی را حتما گوش کنید
گل ایرادگیر-قصه کودکانه صوتی
گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: گل ایراد گیر?
نویسنده: سپیده خلیلی نازنین?
قصه گو: سمینا ❤
موضوع: بهانه گیری و ایرادگیری ممنوع ?
گروه سنی: ب، ج
آدرس تلگرامی ما
? @childrenradio
قصه کودکانه صوتی گل ایراد گیر قصه گل زیبایی است که ایرادهای نا بجا می گیرد
پیشنهاد می کنم این قصه صوتی روز را حتما گوش کنید
شلوغی
گوش کنید :
اسم قصه: شلوغی??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی
متن داستان :
” شلوغی”
وای خدا!چقدر شلوغه. دارم خفه میشم . اَاَه…چه بوی بدی میاد. همش تقصیر مامانه . گفتم با اسنپ بریم ولی گوش نداد و گفت با مترو بریم” . مامان نگاهی به من می اندازه و میگه “امیر محمد جان!اخماتو باز کن برای چی اخمامو باز کنم ؟دارم له میشم . چرا اسنپ نگرفتی ؟_ .از خونه مون تا خونه ی دایی سعید راهی نیست و با مترو راحت تره_ .مامان ! به این خانمه بگو دستشو بگیره اون طرف میله .الان آرنج دستش می خوره توی دماغم_” مامان به خانم میگه “ببخشید خانم !لطف میکنی دستتونو به اون یکی میله بگیرید. پسرم اذیت شده خانم یه لحظه به من نگاهی می اندازه و بعدبا عصبانیت میگه “ببخشیدا مثل اینکه پسر شما وارد واگن خانما شده و اون باید” !بره توی واگن آقایون، بعد اون وقت اذیت میشه”! مامان صداشو بلند میکنه و میگه “پسرم سنی نداره و فقط ده سالشه . چه اشکالی داره توی واگن خانما باشه خانمی که روی صندلی روبرویی نشسته به مامان میگه “اصلا اشکالی نداره ” اما همون خانم که آرنجش نزدیک بود بره توی دماغم میگه “اِاِ…این طوری هاست .پس منم الان دختر پنج سالمو می فرستم توی واگن آقایون و میگم دخترم سنی نداره و “! اشکالی نداره توی واگن آقایون باشه “!آستین مانتوی مامانو می کشم و میگم “این خانومه مثل اینکه دعوا داره ! کِی خونه ی دایی سعید می رسیم؟” مامان جواب اون خانمو نمیده و به من میگه “آره . یه خورده دیگه تحمل کن، دو ایستگاه دیگه باید پیاده شیم آخ چقدر دلم می خواد داد بزنم و بعد یهو سر و کله ی یه عالمه هیولا و اژدها و دایناسور پیدا بشه و اون وقت راننده ی قطار از ترس ،قطار رو متوقف کنه و همه از قطار پیاده بشن و نفس راحت بکشم . در همین موقع یهویی چشمم به دکمه اضطرار که کنار پنجره قطار هست ،می افته . ای کاش دستم به دکمه می رسید و دکمه رو می زدم و راننده رو از له شدنم خبردار میکردم . دستمو از دست مامان بیرون میارم و ناگهان پهلویم یهو با تکون قطار به مامان می خوره . مامان میگه “بهت گفتم”. دستتو از دستم بیرون نیار تا برسیم دستم عرق کرد. این خانمه هم که نه پیاده میشه ونه دستشو برمیداره . مامان ! میشه به اون خانمه که دکمه اضطرار بالای_. سرشه ، بگی دکمه اضطرار رو بزنه .حالم داره بهم میخوره . ای بابا ! گفتم که یه خورده تحمل کن .الان می رسیم _. باشه .الان خودم میگم_” صدامو بلند میکنم و رو به اون خانم که دکمه اضطرار بالای سرشه میگم “ببخشید دکمه اضطرار رو بزنید خانم که متوجه خوب نبودن حالم شده ،دکمه رو میزنه .قطار متوقف میشه و بعداز چند دقیقه در ورودی واگن باز میشه و”راننده قطار از جلوی در می پرسه “چی شده خانما؟چرا دکمه اضطرار رو زدید؟”همه خانم ها به همدیگه نگاه می کنن ولی جواب نمیدن . دوباره راننده می پرسه “اتفاقی افتاده که دکمه رو زدید؟ ” بازهم خانمها جواب نمیدن . گلومو صاف می کنم و از لای جمعیت داد می زنم “من بودم دکمه رو زدم ” راننده دنبال من میگرده و می خواد ببینه صدا از کجا میاد. خانمها به راننده میگن “اون پسره دکمه رو زد”راننده می پرسه “کدوم پسر ؟
” دستمو بالا می گیرم و می گم “من بودم “راننده میگه “بیا بیرون ببینم چیکار داری ؟ نمیتونم. دارم له میشم . من دکمه رو زدم چون می خواستم بهتون بگم چرا اینقدر مسافر سوار می کنی ؟واقعا دارم له میشم_.این پسره راست میگه . واقعا داریم خفه میشیم ..
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio