نظم اتاقی سهیل و نظم لباسی لباسشویی

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید

❤️ این قصه تقدیم به سهیل جان ترکارانی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
?امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: نظم اتاقی سهیل و نظم لباسی لباسشویی???
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی☘️
تنظیم : رویا مومنی?
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
??موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا ??
دنیای کودک را بساز ?

پشتیبانی:
? @mhdsab
به کانال تلگرام بپیوندید?
? @childrenradio
رادیوقصه
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

خانواده فوتبالی ها

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید

❤️ این قصه تقدیم به نامی جان صالح پور عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
?امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: خانواده فوتبالی ها⛹?‍♂⚽️
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی☘️
تنظیم : رویا مومنی?
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
??موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا ??
دنیای کودک را بساز ?

پشتیبانی:
? @mhdsab
به کانال تلگرام بپیوندید?
? @childrenradio
رادیوقصه
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

پیش به سوی سفر جادویی

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید

❤️ این قصه تقدیم به محمد حسین جان و زینب جان والی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
?امیدوارم بهترین‌ها برای شما باشه عزیزای دل❤️
اسم قصه: پیش به سوی سفر جادویی✨?
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی☘
تنظیم : رویا مومنی?
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
??موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا ??
دنیای کودک را بساز ?
پشتیبانی:
? @mhdsab
به کانال تلگرام بپیوندید?
? @childrenradio
رادیوقصه
خاله سمینا
قصه صوتی کودکانه

رونیا جون

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید

❤️ این تبریک تقدیم به رونیا جان محمود پور عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
?امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
گوینده: سمینا ❤️
تنظیم : رویا مومنی?
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
دنیای کودک را بساز ?
پشتیبانی:
? @mhdsab
کانال تلگرام?
? @childrenradio
رادیوقصه
خاله سمینا
قصه کودکانه
قصه صوتی

مهندس کوچولو و آجرهای خونه سازی

سوپرایزی متفاوت
برای سفارش قصه اختصاصی صوتی که کودکتان در آن نقش اول را ایفا میکند همین حالا به ما پیام بدهید

❤️ این قصه تقدیم به ریحانه جان اصغری ازغد عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
?امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: مهندس کوچولو و آجرهای خونه سازی???
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی☘
تنظیم : رویا مومنی?
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
??موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا ??
دنیای کودک را بساز ?
پشتیبانی:
? @mhdsab
? @childrenradio

رادیو قصه

قصه کودکانه

خاله سمینا

پاندای کونگ فو کار رالی سوار میشود

❤️ این قصه تقدیم به کارن جان کرمی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
?امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: پاندای کونگ فو کار ، رالی سوار میشود??
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی☘
تنظیم : رویا مومنی?
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
??موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا ??
دنیای کودک را بساز ?
پشتیبانی:
? @mhdsab
? @childrenradio

رادیو قصه

خاله سمینا

قصه خصوصی

ویهان و مورچه های قایق سوار

❤️ این قصه تقدیم به ویهان جان یار احمدی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️
?امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️
اسم قصه: ویهان و مورچه های قایق سوار???✨?
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی
تنظیم : رویا مومنی
با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ
??موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا ??
دنیای کودک را بساز ?
پشتیبانی:
? @mhdsab
? @childrenradio

عینک خاله قورباغه

اسم قصه: عینک خاله قورباغه ??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی :پنج سال به بالا
موضوع: دلسوزی
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

متن داستان :

توی یه جنگل سرسبز و زیبا خاله قورباغه ی پیرِ مهربون زندگی می کرد
.همه حیوونای جنگل خاله قورباغه پیر مهربون رو خیلی دوست داشتند
خاله قورباغه هرروز صبح زود از خواب بیدار می شد ، لب برکه می رفت و دست و صورتشو می شست و با خیال راحت می
.رفت صبحونه مفصل می خورد
. خاله قورباغه یه عینک روی دوتا چشماش می گذاشت. یه عینک ته استکانی
خاله قورباغه با عینک ته استکانی به سختی می دید و بعضی وقتا حیوونای جنگل رو اشتباه می گرفت و اشتباه صدا می زد .
یه روز وقتی خاله قورباغه اشتباه صدا زد ، سمور آبی و خرگوشی و آهو کوچولو خندیدند و گفتند 《 خاله قورباغه خیلی
《 پیر شده
《 .اما لاکی کوچولو با ناراحتی گفت 《 به جای اینکه بخندید یه فکری کنید
《آهو کوچولو پرسید 《 مثلا چه فکری !؟؟
《 لاکی کوچولو جواب داد 《 باید عینک خاله قورباغه رو عوض کنیم . عینک خاله قورباغه خیلی قدیمی شده
َرک داره و خاله قورباغه نمی تونه خوب ببینه
《 خرگوشی گفت 《 آره. شیشه ی عینک هم تَ
لاکی کوچولو گفت 《فردا صبح زود وقتی خاله قورباغه لب برکه میره تا دست و صورتشو بشوره ، من می تونم عینکشو که
《 روی تخت ِسنگ لب برکه میزاره بردارم . بعد عینکو میبرم پیش دکتر ُبزی تا درستش کنه
.سمور آبی و آهو کوچولو و خرگوشی از فکر لاکی کوچولو استقبال کردند
.فردای اون روز لاکی کوچولو لب برکه رفت و یواشکی عینک خاله قورباغه رو برداشت و پیش دکتر بزی برد
دکتر بزی با تعجب به عینک نگاهی انداخت و گفت 《 چقدر قدیمی شده . ببینم لاکی کوچولو، خاله قورباغه متوجه شد
《 عینکشو برداشتی ؟
لاکی کوچولو سرشو از خجالت پایین انداخت و گفت نه آقای دکتر !چند بار به خاله قورباغه گفتیم عینکشو عوض کنه تا بهتر ببینه ولی جواب داد عینکشو خیلی دوست داره و 》
《 دلش می خواد همیشه روی چشماش باشه
دکتر بزی لبخندی زد و گفت 《من می تونم شبیه عینک خاله قورباغه رو درست کنم ولی یادت باشه هیچ وقت بدون اجازه
《وسیله شخصی دیگران رو برنداری
. لاکی کوچولو به دکتر بزی قول داد و منتظر موند تا عینک جدید خاله قورباغه حاضر بشه
وقتی عینک جدید حاضر شد ، لاکی کوچولو با ذوق و شوق به لب برکه رفت و با صدای بلند گفت 《 خاله قورباغه! خاله
《 قورباغه! عینکت درست شد
خاله قورباغه به سختی از توی خونه اش بیرون اومد و عینک جدید رو به چشم زد و با هیجان گفت 《 وااای …چقدر خوب
《 . می بینم
《 لاکی کوچولو گفت 《 ببخشید بدون اجازه عینکتونو برداشتم ولی الان خیلی خوشحالم که خوب می بینید
.خاله قورباغه ، لاکی کوچولو رو بوسید و تشکر کرد

باشگاه ببری خان

اسم قصه: باشگاه ببری خان??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی
گروه سنی :پنج سال به بالا
موضوع: سلامتی_ همکاری
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

متن داستان :
.توی یه جنگل سرسبز و زیبا ، حیوونای جنگل یه باشگاه ورزشی داشتند
.مدیر باشگاه ببری خان بود
. ببری خان برای اینکه همه حیوونای جنگل سلامت باشند و هرروز ورزش کنند برنامه ورزشی میزاشت
. مثلا به مورچه سیاه وزنه های مناسب میداد تا بازوهاش پرقدرت بشن
. به فیل کوچولو رژیم غذایی میداد تا بیش از حد چاق نشه
. به کرگدن وزنه سبک میداد تا وزنشو کم کنه و لاغر بشه
.همه حیوونای جنگل از برنامه ها و باشگاه ببری خان خوشحال و راضی بودند
.اما یه روز یه اتفاق عجیبی افتاد . اتفاقی که ببری خان و حیوونای جنگل ناراحت شدند
.یه طوفان اومد و ساختمون باشگاه رو خراب کرد
《ببری خان گفت 《 ای وای …حالا چیکار کنم ؟ چطوری دیگه به سلامت حیوونای جنگل رسیدگی کنم ؟
《 مورچه سیاه گفت 《 من میگم ساختمونو باهم بسازیم
فیل کوچولو گفت 《 ساختمون ساختن خیلی طول
《می کشه .تا اون موقع چیکار کنیم ؟
کرگدن گفت 《 من یه فکری دارم . الان بریم وزنه ها و وسایل ورزشی که سالم موندند رو از ساختمون بیرون بیاریم و هرروز
《 توی هوای آزاد جنگل ورزش کنیم . بعد از ورزش به ببری خان کمک می کنیم تا ساختمون درست کنه
همه از پیشنهاد کرگدن استقبال کردند و وسایل ورزشی که سالم مونده بودند رو از ساختمون باشگاه بیرون آوردند و شروع . کردن به ورزش کردن
بعد از مدتی باشگاه ببری خان با کمک حیوونای جنگل ساخته شد و همگی مثل قبل توی باشگاه ورزش کردند

رادیو قصه کودک

خاله سمینا

قصه کودکانه

ویهان و تصمیم های ادیسونی

❤️ این قصه تقدیم به ویهان جان یار احمدی عزیز و مهربان خاله سمینا ❤️

?امیدوارم بهترین‌ها برای تو باشه عزیز دل❤️

اسم قصه: ویهان و تصمیم های ادیسونی??✨?
قصه‌گو: سمینا ❤️
نویسنده: راضیه احمدی
تنظیم : رویا مومنی

با قابلیت پخش و استفاده در واتس اپ

??موضوع و محوریت قصه به در خواست مامان و بابا ??

دنیای کودک را بساز ?

پشتیبانی:
? @mhdsab

? @childrenradio

قصه کودکانه صوتی
قصه صوتی کودکانه
قصه صوتی شب
قصه شب
رادیو قصه کودک
سمینا