قلب ابری-قصه کودکانه صوتی

گوش کنید

 

اینجا رادیو قصه است?

پراز قصه های کودکانه صوتی
اسم قصه: قلب ابری?
قصه گو: سمینا?
نویسنده: سرکار خانم سپیده خلیلی
موضوع: مهربانی
مامان عقاب قصه ما که کوچولو شو خیلی دوست داره…❤️❤️
عزیزای من شبتون پر از مهربونی

ادرس تلگرامی ما

? @childrenradio

خلاصه قصه کودکانه صوتی {قلب ابری}

خانم عقابه نوکه کوهی لونه داشت مامان شده بود و جوجه داشت از  صبح نا شب قربون وصدقه جوجه اش می شد شب تا صبح اون زیز پرهاش تو سرما گرمش می کرد تا اینکه زمان اولین پر واز عقاب کو چو لو شد واون بعد از مدتی از لونه رفت….

ادامه قصه کودکانه صوتی ما رو حتما گو ش کنید

 

جامدادی-قصه کودکانه صوتی

گوش کنید

اینجا رادیو قصه است?اسم قصه:جامدادی✏️✏️

پر از قصه کودکانه صوتی
قصه گو:سمینا❤️
نویسنده:سرکار خانم سپیده خلیلی?
موضوع:???
جامدادی که بازیپ باز توی کیف خوابش برده……
فینگیلیها شبتون شکلاتی?

? @childrenradio

 

خلاصه قصه کودکانه صوتی

جامدادی با زیپ باز توی کیف خوابش برده بود مدادسیاه.مداد قرمزوخط کش وپاک کن بیرون پریدن تا بازی کنند

واینقدر دفتر رو قل قلک دادن تا ورق ورق شد بعد ورقها….حتما این قصه کودکانه صوتی رو گوش کنید

 

میکروبها همه جا هستن-قصه های کودکانه صوتی

گوش کنید

 

اسم قصه:میکروبها همه جا هستن?

قصه گو: سمینا

نویسنده:فاطمه مودب مقدم
موضوع:نظافت??

گروه سنی:الف.ب.ج
ناز نازیها ی تمیز من شبتون پرستاره❤️

ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio

 

داستان امام رضا و گنجشک + قصه کودکانه صوتی

گوش کنید

اسم داستان :داستان امام رضا و گنجشک + قصه صوتی صحبت گنجشک با امام رضا (ع)

قصه گو: سمینا
موضوع: حجت خدا

متن داستان

صحبت گنجشک و امام رضا”

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.

یه گنجشک کوچولو بود که هرروز بعد از طلوع آفتاب می رفت روی گنبد طلایی حرم امام رضا می نشست.

هرروز اون بالا صدای نقاره رو می شنید.

نقاره زنان مشتاق رو می دید که با خوشحالی نقاره می زدند و خسته هم نمی شدند.

هرروز زائران رو می دید که سرحال و خوشحال می اومدن زیارت امام رضا.

گنجشک کوچولو خیلی دوست داشت بره داخل حرم و ببینه زائران چطوری زیارت می کنن.

برای همین یه بار نزدیک زائران رفت تا همراه اونا بره داخل حرم اما چون موقع نماز بود ،در حرم بسته شد و گنجشک کوچولو بیرون در موند.

یه بار دیگه دور و اطراف گنبد حرم رو گشت تا راهی پیدا کنه و بره داخل حرم اما هیچ روزنه ای نبود که به داخل حرم راه داشته باشه و باز گنجشک کوچولو نتونست داخل حرم بره.

یه شب خواب عجیبی دید.

باورش نمی شد چنین خوابی دیده.

صدای آرامی رو از بالای سرش شنید.

گنجشک کوچولو سرشو بالا گرفت .

چهره نورانی مردی رو دید.

مرد با دستانش گنجشک کوچولو رو نوازش “کرد و گفت “سلام! چی شده گنجشک کوچولو؟چرا اینقدر ناراحتی؟ گنجشک کوچولو جواب داد “خیلی دوست دارم برم داخل حرم و ببینم مردم چطوری زیارت می کنن. “مرد با مهربونی گفت “زائران جلوی پنجره های فولاد داخل حیاط می ایستند و زیارت می کنند.

شما می تونی روی پنجره های فولاد بنشینی و ” زیارت کردن زائران را تماشا کنی.

من هم خوشحال می شم که از زیارت کنندگانم باشی “گنجشک کوچولو با تعجب پرسید “مگه شما کی هستید؟ ” مرد لبخندی زد و گفت “علی بن موسی الرضا گنجشک کوچولو از خواب پرید.

باورش نمی شد امام رضا رو خواب دیده و نوازشش کرده و با او صحبت کرده.

فردای آن روز گنجشک کوچولو با خوشحالی به سمت پنجره های فولاد پرواز کرد و بالای پنجره ها نشست.

از آن روز به بعد گنجشک کوچولو زیارت زائران رو می دید.

 

گروه سنی: الف . ب. ج
کوچولوهای نازم امیدوارم از گوش دادن به قصه های امام رضا (ع) کلی چیزای خوب یاد بگیرید. دذر این داستان ماجرای داستان صحبت کردن امام رضا با گنجشک را گوش خواهید کرد. می‌تونید کلی قصه کودکانه صوتی قشنگ با موضوع ائمه اطهار (ع) رو در این سایت گوش کنید.

قصه های قرآنی

ادرس تلگرامی ما
@childrenradio

شاخ دیوی-قصه های کودکانه صوتی

 

 

گوش کنید

 

اسم قصه: شاخ دیوی?

قصه گو:سمینا
موضوع : شاخ دیو شکستن?

گر.ه سنی :الف.ب
کوچولوهای من شبتون پرستاره??

ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio

 

آرتین وکوشا-قصه های کودکانه صوتی

گوش کنید

 

 

اسم قصه:آرتین وکوشا?

قصه گو:سمینا
موضوع:نظم وترتیب?

گروه سنی :الف .ب
شبتون بخیر کوچولوهای منظمه من❤️??

ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio

روایتی زیبا از پیامبر-قصه های کودکانه صوتی

گوش کنید

 

اسم قصه : روایتی زیبا از پیامبر (ص)

قصه گو :سمینا
موضوع: کودکی امام حسن و امام حسین (ع)?

گروه سنی:الف.ب.ج
خواب های طلایی ببینید عزیزای من?

ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio

روباه وگربه_قصه های کودکانه صوتی

گوش کنید

اسم قصه: روباه وگربه

قصه گو:سمینا
موضوع: غرور بیش از اندازه❤️

گروه سنی :الف . ب
شبتون پرستاره عزیزای من

ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio

کلاغ و قالب پنیر-قصه های کودکانه صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه:کلاغ وقالب پنیر

قصه گو :سمینا⁦♥️⁩

متن داستان

کلاغ و قالب پنیر

روزی روزگاری روی یه درخت کاج کلاغی لونه داشت .

درخت کاج وسط یه خیابون بزرگ بود.

کلاغ هر روز صبح قارقار کنان از لونه اش بیرون می اومد و پای درخت می نشست و خرده نون هایی که مردم پای درخت برای گنجشکها و کلاغ ها و کبوتر ها می گذاشتند ،می خورد اما راضی نبود.

با خودش می گفت “ای بابا!هرروز صبح همش خرده نون باید بخورم.

دیگه خسته ” شدم. باید برم توی یه فروشگاه. اونجا پر از غذاهای خوشمزه ست یه روز صبح کلاغ تصمیم خودشو عملی کرد.

جلوی در فروشگاه ایستاد تا در ورودی باز بشه.

به محض اینکه در باز شد،سریع داخل فروشگاه شد.

مردم با دیدن کلاغ جیغ زدند و به کناری رفتن. کلاغ با شنیدن جیغ مردم،ناراحت و غمگین از فروشگاه بیرون رفت و به سمت لونه اش پرواز کرد.

ساعتی بعد کلاغ توی لونه اش بود که ناگهان کیسه ای پلاستیکی که اون طرف خیابون افتاده بود،توجه اش رو جلب کرد.

به اطراف نگاه کرد اما هیچ کس نبود.

از لونه بیرون اومد و به سمت کیسه ی پلاستیکی پرواز کرد.

در کیسه گره سفتی خورده بود و اصلا باز نمی شد.

کلاغ هر کاری کرد در کیسه باز نشد.

در همین لحظه پسر بچه ای دوان دوان به سمت کلاغ اومد.

کلاغ با دیدن پسر بچه ،کیسه پلاستیکی رو رها کرد و توی جدول خیابون نشست.

پسر فریاد زد “آخ جون قالب پنیرمون پیدا شد.

خوب شد پیدا شد وگرنه صبحونه نداشتیم. “بعد به جدول خیابون نگاه کرد و گفت “آهای کلاغه!مرسی که پنیرمونو پیدا کردی.

ببین یه کوچولو پنیر برات می زارم همین جا. هروقت دوست داشتی برش ” دار و بخور.

خداحافظ  .

پسر بچه رفت.

کلاغ دوباره رفت اون طرف خیابون و با اشتها پنیر رو خورد.

 

گروه سنی:الف.ب.ج

نویسنده: نوشین فرزین فرد

تنظیم: زینب افسری

ادرس تلگرامی ما:
@childrenradio

جوجه کوچولو-قصه کودکانه صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه: جوجه کوچولو?

نویسنده: نوشین فرزین فرد

قصه گو: سمینا ⁦♥️⁩

تنظیم: زینب افسری

متن قصه:

جوجه کوچولو”

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.

یه جوجه کوچولو بود که خیلی دوست داشت خواهر کوچولوش دنیا بیاد.

هرروز می رفت کنار تخم خواهر کوچولوش می نشست و نگاه می کرد وبعضی وقتا هم باهاش حرف می زد.

خانم مرغه وقتی می دید جوجه کوچولو خیلی منتظره و دوست ” داره خواهرش دنیا بیاد،لبخندی زد و گفت ” عزیزم!بالاخره یه روز خواهر کوچولوت دنیا میاد .

نگران نباش اما یه روز جوجه وچولو طاقت نیاورد و وقتی دید خانم مرغه خوابیده ، نوک زد به تخم خواهر کوچولوش .

هی نوک زد هی نوک زد تا تخم بشکنه و خواهر کوچولوش دنیا بیاد اما فایده ای نداشت .

دوباره نوک زد و دوباره نوک زد  تا اینکه خانم مرغه از خواب پرید.

وقتی خانم مرغه متوجه نوک زدن جوجه کوچولو شد ،با ناراحتی گفت “نوک نزن. اگه نوک بزنی سر خواهر “.کوچولوت درد می گیره و اونوقت با درد دنیا میاد .

گفتم که صبر کن .

احتمالا فردا  دنیا میاد “جوجه کوچولو با هیجان پرسید  “راست میگی مامان !فردا  دنیا میاد؟ ” خانم مرغه جواب داد “بله عزیزم .

تا فردا صبر کن .

جوجه کوچولو،شب که شد با خیال راحت و به امید دنیا آمدن خواهر کوچولوش ، به خواب رفت.

گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:

childrenradio@.