کفش های هیپا و شیپا + قسمت دوم

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: کفش های هیپا و شیپا + قسمت دوم
نویسنده: مرتضی خسرو نژاد

قصه گو: سمینا❤️

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

بچه های عزیز برای شنیدن قصه های صوتی کودکانه و قصه شب با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج) به سایت رادیو قصه کودکانه مراجعه کنید.

اون حیوون عجیب هر لحظه به اونا نزدیک تر می شد، اوه چه صدایی داشت، چه چشمایی داشت، کفشا کفشاتو در بیار هیپا و شیپا هر دو توی یک لحظه این جمله رو شنیدن، هیپا فکر کرد شیپاست، و شیپا تصور کرد که صدای هیپاست. اما توی اون لحظه فرصت هیچ فکر و تصوری نبود، هیپا به سرعت کفشاشو در آورد، و توی آب رها کرد، شیپا هم همین طور. بله تنها راه فرار همین بود… 

ستاره شناس

گوش کنید :

اسم قصه: ستاره شانس?
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی

متن داستان :

“امیرمحمد ستاره شناس می شود”
دایی سعید یه تلسکوپ بزرگ داره که توی بالکن خونه اش گذاشته و شبا ،ماه و ستاره ها رو از داخل دوربین تلسکوپ تماشا . می کنه . دایی با اینکه دندانپزشک هست،علاقه شدیدی به دیدن ماه و ستاره ها داره هروقت خونه ی دایی میرم ،پشت تلسکوپ می ایستم و ماه و ستاره ها رو تماشا می کنم . ستاره ها توی تلسکوپ خیلی . بزرگتر از ستاره هایی هستن که بدون تلسکوپ دیده می شن و چشمک می زنن “یه شب از دایی پرسیدم “دایی !میشه بگی ستاره شناس هادرس ستاره شناسی خوندن ؟دایی لبخندی زد و گفت “خب آره .ستاره شناس ها توی دانشگاه درس های مربوط به نجوم یا همون ستاره شناسی رو خوندن “. می خوای ستاره شناس بشی ؟ “… سرمو تکون دادم و گفتم “خیلی دوست دارم برم ستاره ها و ماه رو از نزدیک ببینم ولی “دایی نگام کرد و پرسید “ولی چی ؟ توی چشمای دایی زل زدم و جواب دادم “ولی خیلی سال طول می کشه تا من بزرگ بشم و دانشگاه برم و درس ستاره شناسی ” . رو بخونم دایی با هیجان گفت ” چرا چند سال طول بکشه . هفته ی دیگه با بچه های تور گردشگری قراره برم یزد و چند شب هم میمونیم . تلسکوپم هم میبرم. تو هم می تونی بامن بیای .البته اگه مامان و بابات اجازه بدن” با ذوق دستامو بهم زدم و گفتم “آخ جون! اجازه از مامان و بابا که حله . خودم اجازه رو می گیرم مامان و بابا اول مخالفت کردند ولی بعد موافقتشونو اعلام کردن مخصوصا وقتی دایی قول داد که توی کویر یزد چشم ازم” برنداره و کاملا مراقبم باشه سفر من و دایی سعید از صبح روز جمعه توی مرداد ماه شروع شد. با ماشین دایی به محل قرار رفتیم و بچه های تور گردشگری رو که همسن و سال دایی بودن رو دیدیم و بعد پشت سر ماشین آنها راه افتادیم .از تهران که راه افتادیم تا شهر یزد۶ ساعت توی راه بودیم . البته بین راه هم توقف کردیم و همراه بچه های تور استراحت کردیم و دوباره حرکت کردیم _۷ ،وقتی یزد رسیدیم ،توی یکی از خونه های قدیمی یزد ساکن شدیم و وسایلمونو گذاشتیم و بعد از استراحت و شام ، همگی به  طرف کویر راه افتادیم خیلی ذوق داشتم ستاره ها رو از آسمون کویر ببینم . دایی و بچه های تور خیلی تعریف کردن و گفتن که ستاره ها توی کویر مخصوصا کویر یزد نزدیک به زمینه وقتی رسیدیم کویر ،باورم نمی شد که اینقدر ستاره ها نزدیکن. اونقدر نزدیک بودن که دستمو بالا بردم و می خواستم یکی . شونو بگیرم و بزارم توی دستم اما نشد دایی و بچه های تور گردشگری همگی تلسکوپ هاشونو از توی ماشین بیرون آوردن و به من هم اجازه دادن که از داخل دوربین . تلسکوپ شان ،ستاره ها رو ببینم و حتی اطلاعاتی در مورد هر کدوم از ستاره ها به من گفتن توی چند روزی که همراه دایی سعید و بچه های تور گردشگری بودم ، چیزهای جدیدی از ستاره ها یاد گرفتم و حتی کهکشان راه شیری و دب اکبر و دب اصغر رو از نزدیک دیدم و اطلاعات مربوط به اونها رو یاد گرفتم . تازه بازار یزد هم رفتم و یه  جعبه قطاب و یه جعبه باقلوا ،از شیرینی های خوشمزه و معروف یزد ،خریدم من حالا یه ستاره شناس تجربی هستم. همه ی ستاره ها رو از نزدیک دیدم و تجربه کردم

آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

آدرس این قصه در سایت سمینا?

هدیه + قصه صوتی کودکانه

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: هدیه
نویسنده: جعفر ابراهیمی?.
قصه گو: سمینا ❤️

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصهکودک برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا دنبال کنید.

به چاقالو کوچولو قول داده بودم که براش جشن تولد بگیرم، یک روز وقتی دایی جونم به خونه ما اومد ازش پرسیدم: دایی جون شما چرا از سربازی برگشتین دایی جون خیلی تعجب کرد، گفت: چتور مگه. گفتم: اخه روزی که شما از سربازی برگشتین چاقالو کوچولو رو برای من هدیه آوردی همون روز، روز تولد اون بوده. دایی جون خندید و گفت: آهان حالا فهمیدم، فکر می کنم یک سالی میشه که از سربازی برگشته ام شهریر ماه بود، ۳۰ ام شهریور، چند روز بیشتر به تولد اون نمونده …

گوریل نارگیلی+قصه صوتی

گوریل نارگیلی+قصه صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: گوریل نارگیلی ?

نویسنده: مژگان شیخی ?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا دنبال کنید.

یکی بود یکی نبود، توی یک جنگل سبز و پر درخت چند گوریل زندگی می کردند، اونا باهم دوست بودن، از صبح تا شب از شاخه ها آویزان می شدند و بازی می کردند، موز و نارگیل می خوردند، سر و صدا راه می انداختند. اسم یکی از گوریلا نارگیل بود اون با گوریلای دیگه فرق داشت…

گوش فیل جادویی+ قصه شب

گوش فیل جادویی + قصه شب

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: گوش فیل جادویی ?

نویسنده: شکوه قاسم نیا?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

شما می تونید ما را از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا دنبال کنید.

یکی بود یکی نبود آقا فیلی بود که مثل همه ی فیلا دوتا گوش پهن و بزرگ داشت، اما گوشای این آقا فیله با گوش فیلای دیگه فرق داشت فرقش چی بود، جادویی بود. جادوشم این بود که صداهای خیلی خیلی دور رو هم به راحتی می شنید. خود آقا فیله توی جنگل های هندوستان زندگی می کرد… 

شن کش بیل وآبپاش + قصه شب

بیل و آبپاش+ قصه کودکانه صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: شن کش و بیل و آبپاش ?

نویسنده: مژگان شیخی?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودک برای شنیدن قصه صوتی کودکانه وقصه شب با صدای خاله قصه گو سمینا دنبال کنید.

یکی بود یکی نبود تو یک گوشه ی باغ بزرگی یک انباری کوچیک بود اونجا پر از وسایل باغبونی بود اون شب توی انباری بین شن کش، بیل و آبپاش دعوا شده بود. اونا داد میزدن و سرهم فریاد می کشیدن، بالاخره اون قدر سر و صدا کردن که…

دایره زنگی و موش کوچولو+ قصه کودکانه صوتی

دایره زنگی و موش کوچولو+ قصه شب صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: دایره زنگی و موش کوچولو ?

نویسنده: شکوه قاسم نیا?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

شما می توانید مارا از طریق رادیو قصه کودکانه  برای شنیدن قصه های صوتی کودکانه و قصه شب با صدای خاله سمینا دنبال کنید.

یکی بود یکی نبود یک دایره زنگی بود که دارام دارام آواز می خوند و دیلینگ دیلینگ زنگوله هاشو تکون می داد و خوش بود و هیچ غمی توی دنیا نداشت، از این مهمانی به اون مهمانی می رفت، از این عروسی به اون عروسی می رفت، هر جا که خوشی و شادی بود دایره ی زنگی قصه ما هم بود تا این که….

پسری که اسم نداشت + قصه شب صوتی

پسری که اسم نداشت+ قصه شب صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: پسری که اسم نداشت ?

نویسنده: شکوه قاسم نیا?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودکانه برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج) دنبال کنید.

یکی بود یکی نبود توی روزگار خیلی خیلی قدیم پسری کوچکی بود که با پدر و مادرش توی کلبه ای نزدیک جنگل زندگی می کردند. اسم پسرک چی بود، هیچی اون اصلا اسم نداشت. پدر و مادرش اونو صدا میزدن و میگفتن آهای یا اوهوی. یک شکارچی بزرگ از کنار کلبه اونها گذشت. پسرک رو دید و گفت تو باید بگردی و برای خودت یک اسم پیدا کنی…

تیغ تیغو + قصه صوتی کودکانه

تیغ تیغو+ قصه شب صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)
اسم قصه: تیغ تیغو ?

نویسنده: مژگان شیخی?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب

آدرس تلگرامی ما:
? @childrenradio.

عزیزان شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه کودکانه برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا دنبال کنید.

یکی بود یکی نبود، جوجه تیغی جوانی بود به نام تیغ تیغو. با اومدن بهار اونم از خواب زمستونی بیدار شد، خمیازه ای کشید و گفت: آه … چقد خوابیدم، مثل اینکه بهار شده، بعد با آب چشمه صورتشو شست، و به راه افتاد. توی راه پرنده های زیادی رو دید، پرنده ها چوبای کوچیکی رو…

مغازه دم فروشی + قصه شب صوتی

مغازه دم فروشی+ قصه شب صوتی

گوش کنید:

قصه شب (رادیو قصه)

اسم قصه: مغازه دم فروشی 

نویسنده: مژگان شیخی ?

قصه گو: سمینا ❤️

آدرس تلگرامی ما: 

@childrenradio

عزیران شما می توانید ما را از سایت رادیو قصه کودکانه برای شنیدن قصه شب و قصه کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا برای گروه های سنی (الف، ب، ج) دنبال کنید.

یکی بود یکی نبود توی شهر حیوانات، خانوم سموری بود که مغازه دم فروشی داشت. توی مغازه اون همه جور دمی پیدا می شد. خانوم سمور با وسایل مختلف دم هایی مثل دم واقعی درست میکرد و می فروخت. اون چیزای دیگه ای هم داشت مثل تیغ برای جوجه تیغی، پودر پف دهنده برای خرگوش هایی که دمشون کوچیک بود…