نازنین و غول غولک (قسمت چهارم)

برای قصه گویی به کودکان دلبندتان چه راهکاری دارید ؟
آیا شبها با خواندن کتاب داستان برای او قصه می گویید یا از خودتان قصه می سازید؟؟
شاید بعضی وقتها از خواندن کتاب داستان و یا قصه سازی برای کودک دلبندتان خسته شده باشید و یا وقت کافی برای اینکار نداشته باشید و با اصرار کودکتان مواجه شده باشید .
رادیو قصه کودک مشکل شما را حل کرده است و با قصه های صوتی کودکانه سمینا ، هرشب کودک دلبندتان را با قصه های شب صوتی کودکانه و آموزنده همراه می کند.

اسم قصه: نازنین و غول غولک( قسمت چهارم )???✨
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: رویا مومنی?
گروه سنی : ۱ تا ۷ سال
موضوع: افسانه شب یلدا
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

متن داستان :
هر چقدر غول غولک و نازنین کوچولو به کلبه ی ننه سرما نزدیک می شدند ، کلبه دورتر و به سمت آسمان بالا می رفت .
نازنین کوچولو با تعجب گفت
(( واای ! کلبه چرا بالا می ره !چرا میره آسمون !))
غول غولک با خونسردی جواب داد
(( خب معلومه ننه سرما توی آسمون زندگی می کنه ))
نازنین کوچولو گفت
(( آهان فهمیدم .ننه سرما همونیه که برف و سرما برامون از آسمون می فرسته ))
غول غولک حرفی نزد .
نازنین کوچولو به غول غولک نگاه کرد و گفت (( چرا حرف نمی زنی ؟ اصلا ما کجا داریم میریم ؟))
غول غولک جواب داد
(( پیش ننه سرما ))
نازنین کوچولو پقی زد زیر خنده .
غول غولک چپ چپ به نازنین کوچولو نگاه کرد .
نازنین کوچولو متوجه ی چپ چپ نگاه کردن غول غولک شد وگفت
(( اینطوری نگام نکن. آخه تو میگی میخواییم بریم پیش ننه سرما ولی هرچقدر میریم کلبه ی ننه سرما توی آسمون میره و ما این پایین هستیم ))
غول غولک گفت
(( پشتم بشین نازنین ))
نازنین کوچولو پشت غول غولک نشست و غول غولک به سمت کلبه ی ننه سرما پرواز کرد .‌
وقتی به کلبه ی ننه سرما رسیدند ، ننه سرما خوش آمد گفت
(( خوش اومدی غول غولک ! چه دختر کوچولوی خوشگلی رو با خودت آوردی غول غولک جان ! اسمش چیه ؟))
نازنین کوچولوبه جای غول غولک جواب داد
(( اسمم نازنینه ))
ننه سرما لبخندی زد و گفت
(( به به ..اسمتم مثل خودت قشنگه ))
وبعد اشاره کرد به چِله ی بزرگ که دور کرسی نشسته بود و گفت
(( بفرمائید دور کرسی پیش چله بزرگ بشینید تا براتون آجیل و هندونه بزارم ))
نازنین کوچولو با دستهای کوچولوش ، پیراهن زرد رنگ غول غولک رو کشید و پرسید
(( چله دیگه کیه ؟))
غول غولک جواب داد
(( پسر بزرگ ننه سرما ، چله بزرگه . امشب که اول زمستونه تا چهل روز دیگه روی زمین حکمفرمایی می کنه ))
ننه سرما آجیل توی ظرف کشید و هندونه هم قاچ کرد و جلوی غول غولک و نازنین کوچولو گذاشت تا بخورند .
پایان قسمت چهارم

رادیو قصه

کودکانه

خاله سمینا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *