عمو نوروز و کیسه‌های شکوفه

گوش کنید :

اسم قصه: عمو نوروز و کیسه‌های شکوفه?‍♂?
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: راضیه احمدی?
تنظیم: ندا سلیمی

متن داستان:

 عمو نوروز وکیسه های شکوفه 

عمو نوروز  شکوفه ها را بین درخت ها پخش کرد. بعد دفترچه ی یادداشتش را بیرون آورد و نوشت:

یک کسیه شکوفه ی صورتی به درخت هلو

یک کیسه و نیم شکوفه ی سفید به درخت آلبالو

 ۱۰ شکوفه به نهال  گیلاس

او دفترچه ی یادداشتش را آهسته بست و نگاهی به کیسه های شکوفه کرد. دو کیسه  شکوفه ی سفید و آبی را از بقیه ی کیسه ها جدا کرد و گفت:این هم برای گل­های خودروی کنار جوی آب. بعد دستش را به درخت سپیدار تکیه داد و بلند شد. به کیسه ها نگاهی کرد و آهسته گفت:باید عجله کنم. درخت ها منتظر هستند. درخت سپیدار خودش را کمی خم کرد و گفت: خدا قوت عمو نوروز! اگر می­توانستم راه بروم مثل باد همه­ی کیسه ها را پخش می­کردم تا کمی استراحت کنی.

عمو نوروز نگاهی به سپیدار کرد.از پارسال چند متر بلند تر شده بود و چند شاخه ی جدید هم روی سرش روییده بود. او دستش را دور درخت سپیدار حلقه کرد و گفت: ممنون سپیدار مهربان

سپیدار خودش را بیشتر خم کرد و گفت: حالا که نمی توانم ریشه هایم را از خاک بیرون بیاورم شاید بتوانم کار دیگری انجام بدهم.

عمو نوروز به گل های خودروی کنار جوی نگاه کرد و گفت: کمی خسته هستم اما باید عجله کنم؛ همه ی درخت ها منتظر شکوفه هایشان هستند.

سپیدار به اطراف خود نگاه کرد. درخت ها با خوشحالی شاخه هایشان را تکان می دادند. سپیدار شاخه ی پایینی اش را به کیسه ی روی دوش عمو نوروز  نزدیک کرد و گفت: حتما یک راهی هست.

عمو نوروز به سختی از روی سنگ بلند شد. یکی از کیسه ها را روی دوشش انداخت و به سمت درخت های آن‌طرف کوه به راه افتاد. سپیدار شاخه هایش را به هم نزدیک کرد. به گنجشک هایی که از بالای سرش عبور کردند نگاهی کرد و با خوشحالی گفت: فهمیدم باید چکار کنیم؟

بعد شاخه هایش را برای گنجشک ها تکان داد و گفت: هی پرنده ها، دلتان می‌خواهد همه ی درخت ها خیلی زود شکوفه بدهند ؟ گنجشک ها با خوشحالی جیک جیک کردند و روی شاخه های سپیدار نشستند تا حرف های سپیدار را بشنوند. سپیدار شاخه هایش را به هم نزدیک کرد و با گنجشک ها حرف زد. چند دقیقه بعد دسته گنجشک ها به سمت عمو نوروز رفتند. یکی از کیسه ها را بلند کردند و به سمت درختی که اسمش روی کیسه نوشته  شده بود پرواز کردند. عمو نوروز با تعجب نگاهی به گنجشک ها کرد. درخت سپیدار شاخه هایش را تکان داد و بلند گفت: همه با هم به شما کمک می­کنیم.

عمو نوروز نگاهی به آسمان کرد. پرنده ها دسته دسته به سمت کیسه های شکوفه می آمدند. عمو نوروز خندید و با خوشحالی گفت: این هم بهار.

آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

#قصه های خاله سمینا

# قصه های کودکانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *