جشن تولد ماهی

 

گوش کنید :

اسم قصه: قصه صوتی جشن تولدماهی??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی

متن داستان:

جشن تولد ماهی کوچولو
.یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود توی یه جنگل سرسبز و زیبا، یه جشن تولد بود . همه ی حیوونای جنگل، خوشحال و خندان ،در حال آماده کردن جشن تولدبودجشن تولد ماهی کوچولو.یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود توی یه جنگل سرسبز و زیبا، یه جشن تولد بود . همه ی حیوونای جنگل، خوشحال و خندان ،در حال آماده کردن جشن تولد.بودند ماهی کوچولو هم خوشحال بود . آخه جشن تولد ماهی کوچولو بود . ماهی کوچولو از صبح زود از خواب بیدار شده بود و
.کنار برکه ی جنگل ، حیوونا رو تماشا می کرد خانم خرسه ، مشغول پخت کیک تولد بود،خرگوشی ، میوه ها رو می چید و گوزن قهوه ای و آهو کوچولو هم میز و صندلی های جشن تولد رو کنار برکه می چیدند شیر ، سلطان جنگل، کنار برکه نشسته بود و به آسمون نگاه کرد و یهو با اخم گفت ” به آسمون نگاه کنید . ابرهای سیاه دارن”میان سمت جنگل . مطمئنم امروز بارون میاد و جشن تولد رو خراب میکنه خانم خرسه با ناراحتی گفت ” آقا شیره ! این حرفو نزن. من مطمئنم جشن تولد ماهی کوچولو به خوبی و خوشی برگزار” . میشه وقتی کیک تولد حاضر شد و میوه ها و میز و صندلی هاچیده شدند ، خانم خرسه با صدای بلند گفت ” کیک حاضره. بفرمائید” جشن تولد ماهی کوچولو… همه ی حیوونا با خوشحالی روی صندلی ها نشستند که یهو بارون گرفت . یه بارون شدید همه ی حیوونا با ترس و وحشت از روی صندلی ها بلند شدند و فرار کردند. خانم خرسه ، کیک تولد رو برداشت و به سمت لونه اش رفت . ماهی کوچولو با دیدن بارون ، سریع ، توی آب برکه رفتوقتی خانم خرسه با کیک به لونه اش رسید ، یهو با خودش گفت ” ای وای ! تولد ماهی کوچولوه . چرا کیکو توی لونه ام آوردم. ” بعد از پنجره ی لونه به بیرون نگاه کرد. بارون هنوز می بارید . خانم خرسه آهی کشید و گفت ” فایده ای نداره . اگه الان” . کیکو به برکه ببرم، خراب میشه . باید صبر کنم تا بارون قطع بشه خانم خرسه یک ساعت صبر کرد . دو ساعت صبر کرد اما بارون قطع نشد . یهو یه فکری به ذهنش رسید آره خودشه . الان میرم به همه میگم که بیان توی لونه ام و جشن بگیریم . اونوقت ماهی کوچولو رو چیکار کنم ؟ ماهی “” . کوچولو که نمیتونه از آب برکه بیرون بیاد . آهان فهمیدمند ماهی کوچولو هم خوشحال بود . آخه جشن تولد ماهی کوچولو بود . ماهی کوچولو از صبح زود از خواب بیدار شده بود و.کنار برکه ی جنگل ، حیوونا رو تماشا می کردخانم خرسه ، مشغول پخت کیک تولد بود،خرگوشی ، میوه ها رو می چید و گوزن قهوه ای و آهو کوچولو هم میز و صندلی. های جشن تولد رو کنار برکه می چیدند شیر ، سلطان جنگل، کنار برکه نشسته بود و به آسمون نگاه کرد و یهو بااخم گفت ” به آسمون نگاه کنید . ابرهای سیاه دارن”میان سمت جنگل . مطمئنم امروز بارون میاد و جشن تولد رو خراب میکنه خانم خرسه با ناراحتی گفت ” آقا شیره ! این حرفو نزن. من مطمئنم جشن تولد ماهی کوچولو به خوبی و خوشی برگزار” . میشه وقتی کیک تولد حاضر شد و میوه ها و میز و صندلی هاچیده شدند ، خانم خرسه با صدای بلند گفت ” کیک حاضره. بفرمائید” جشن تولد ماهی کوچولو… همه ی حیوونا با خوشحالی روی صندلی ها نشستند که یهو بارون گرفت . یه بارون شدید همه ی حیوونا با ترس و وحشت از روی صندلی ها بلند شدند و فرار کردند. خانم خرسه ، کیک تولد رو برداشت و به سمت لونه اش رفت . ماهی کوچولو با دیدن بارون ، سریع ، توی آب برکه رفت وقتی خانم خرسه با کیک به لونه اش رسید ، یهو با خودش گفت ” ای وای ! تولد ماهی کوچولوه . چرا کیکو توی لونه ام آوردم. ” بعد از پنجره ی لونه به بیرون نگاه کرد. بارون هنوز می بارید . خانم خرسه آهی کشید و گفت ” فایده ای نداره . اگه الان” . کیکو به برکه ببرم ، خراب میشه . باید صبر کنم تا بارون قطع بشه خانم خرسه یک ساعت صبر کرد . دو ساعت صبر کرد اما بارون قطع نشد . یهو یه فکری به ذهنش رسید آره خودشه . الان میرم به همه میگم که بیان توی لونه ام و جشن بگیریم . اونوقت ماهی کوچولو رو چیکار کنم ؟ ماهی “” . کوچولو که نمیتونه از آب برکه بیرون بیاد . آهان فهمیدم

آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio

آدرس این قصه در سایت سمینا?

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *