گوش کنید :
اسم قصه: پلیس افتخاری?♀
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی
متن داستان :
” پلیس افتخاری ”
!از عقاب به شاهین ! از عقاب به شاهین! شاهین صدامو می شنوی ؟ شاهین ! به گوشم _. سوژه ی مورد نظر پیدا شد . توی یه میوه فروشیه . همین الان دستگیرش کنید _ اطاعت_آخ چه کیفی میده پلیس بشم . بی سیمی رو که بابا بزرگ برای جشن تولدم هدیه داده بود رو می زارم روی میز و میرم آنلاین میشم .موقع درس خوندن اصلا حواسم نیست و آقا معلم دو بار صدام می زنه تا متوجه میشم که باید جواب درسو بدم کلاس آنلاین که تموم میشه ، دوباره بی سیم رو برمی دارم و دوباره پلیس بازی می کنم که ناگهان صدای مردانه ای از بالکن” خونه مون می شنوم . بیا دیگه . زودباش .تا صاحبخونه نیومده همه وسایلو ببریم _رنگ از صورتم می پره .یعنی درست شنیدم ! دزد اومده توی ساختمون مون ! به نرده ها نزدیک میشم . سرم رو می گیرم بالا وطبقه بالا رو نگاه می کنم .صدا از طبقه بالا می اومد. درست از خونه آقای اصفهانی. توی تاریکی و ساعت ۶ شب زمستون و.دزدی از خونه آقای اصفهانی ! پس آقای اصفهانی و خونواده اش خونه نبودن .اگه خونه بودن دزد نمیومدآروم و بی سروصدا از بالکن میرم توی اتاقم و بعد میرم سمت اتاق پذیرایی . بابا طبق معمول همیشه روی کاناپه نشسته و با. کنترل تلویزیون، شبکه ها رو عوض میکنه و مامان هم کتاب توی دستشه و مشغول مطالعه کردنه” به بابا نزدیک میشم و با هیجان میگم ” بابا ! بابا ! خونه آقای اصفهانی دزد اومده ! خودم شنیدم ! باید به ۱۱۰ زنگ بزنیم” !بابا یهویی از روی کاناپه می پره و میگه ” چی گفتی ؟ دزد ؟ مطمئنی؟”. با هیجان جواب می دم ” آره بابا .زود باش زنگ بزن مامان هاج و واج نگاه من و بابا می کنه و می گه ” دیروز ثریا خانم گفت که امشب با آقای اصفهانی و بچه ها می خوان برن” مهمونی. ای وای ! زودتر زنگ بزنید پلیس بابا زنگ می زنه به پلیس . یک ربع بعد یه ماشین پلیس جلوی در ساختمونمون هست و دزدها با دستبند توی ماشین پلیس . می رن . آقای اصفهانی و خونواده اش هم با تماس مامان به ثریا خانم جلوی در ساختمون مون هستن سرهنگ و آقای اصفهانی از بابا بابت تماس با پلیس و غافلگیری دزدان تشکر میکنه .بابا لبخندی می زنه و میگه ” خواهش می کنم جناب سرهنگ . از پسرم ممنونم که منو خبردار کرد دزد اومده سرهنگ به من نگاهی می اندازه و میگه ” به به ..پس حتما یه نشان پلیس افتخاری به پسرتان میدم و افتخار میکنم که پسری” مثل امیر محمد با تیزهوشی اش باعث شد که یک اتفاق به خیر بگذره . سرهنگ یک لباس و کلاه و نشان پلیس افتخاری به من میده و من با ذوق و شوق تحویل می گیرم.
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio
سلام
آرتین هم دوست داره پلیس بشه
منو آرتین بیشتر وقتها دزد و پلیس بازی می کنیم
ممنون از قصه جالبتون
با سلام
من محمد مولائی هستم
از قصه قشنگ پلیس افتخاری خیلی خوشم اومد
منم ی لباس پلیس نیروهای ویژه دارم و دوست دارم پلیس ویژه بشم….