گوش کنید
اسم داستان :داستان امام رضا و گنجشک + قصه صوتی صحبت گنجشک با امام رضا (ع)
قصه گو: سمینا
موضوع: حجت خدا
متن داستان
صحبت گنجشک و امام رضا”
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.
یه گنجشک کوچولو بود که هرروز بعد از طلوع آفتاب می رفت روی گنبد طلایی حرم امام رضا می نشست.
هرروز اون بالا صدای نقاره رو می شنید.
نقاره زنان مشتاق رو می دید که با خوشحالی نقاره می زدند و خسته هم نمی شدند.
هرروز زائران رو می دید که سرحال و خوشحال می اومدن زیارت امام رضا.
گنجشک کوچولو خیلی دوست داشت بره داخل حرم و ببینه زائران چطوری زیارت می کنن.
برای همین یه بار نزدیک زائران رفت تا همراه اونا بره داخل حرم اما چون موقع نماز بود ،در حرم بسته شد و گنجشک کوچولو بیرون در موند.
یه بار دیگه دور و اطراف گنبد حرم رو گشت تا راهی پیدا کنه و بره داخل حرم اما هیچ روزنه ای نبود که به داخل حرم راه داشته باشه و باز گنجشک کوچولو نتونست داخل حرم بره.
یه شب خواب عجیبی دید.
باورش نمی شد چنین خوابی دیده.
صدای آرامی رو از بالای سرش شنید.
گنجشک کوچولو سرشو بالا گرفت .
چهره نورانی مردی رو دید.
مرد با دستانش گنجشک کوچولو رو نوازش “کرد و گفت “سلام! چی شده گنجشک کوچولو؟چرا اینقدر ناراحتی؟ گنجشک کوچولو جواب داد “خیلی دوست دارم برم داخل حرم و ببینم مردم چطوری زیارت می کنن. “مرد با مهربونی گفت “زائران جلوی پنجره های فولاد داخل حیاط می ایستند و زیارت می کنند.
شما می تونی روی پنجره های فولاد بنشینی و ” زیارت کردن زائران را تماشا کنی.
من هم خوشحال می شم که از زیارت کنندگانم باشی “گنجشک کوچولو با تعجب پرسید “مگه شما کی هستید؟ ” مرد لبخندی زد و گفت “علی بن موسی الرضا گنجشک کوچولو از خواب پرید.
باورش نمی شد امام رضا رو خواب دیده و نوازشش کرده و با او صحبت کرده.
فردای آن روز گنجشک کوچولو با خوشحالی به سمت پنجره های فولاد پرواز کرد و بالای پنجره ها نشست.
از آن روز به بعد گنجشک کوچولو زیارت زائران رو می دید.
گروه سنی: الف . ب. ج
کوچولوهای نازم امیدوارم از گوش دادن به قصه های امام رضا (ع) کلی چیزای خوب یاد بگیرید. دذر این داستان ماجرای داستان صحبت کردن امام رضا با گنجشک را گوش خواهید کرد. میتونید کلی قصه کودکانه صوتی قشنگ با موضوع ائمه اطهار (ع) رو در این سایت گوش کنید.
ادرس تلگرامی ما
@childrenradio