گوش کنید
قصه #شب (رادیو قصه)
اسم قصه: کیک تولد بابا (امیرمحمد)
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی
قصه گو : سمینا❤️
متن داستان:
” کیک تولد بابا”
.امیر محمد!بلند شو برو سر درس و مشقت
. اون تلویزیونو خاموش کن.
گوشی رو بردار.الان کلاس آنلاینت شروع میشه_ اَاَه
.امان چقدر غر می زنه. اصلا درس خوندنو دوست ندارم.
چه اون موقع که مدرسه ها باز بود چه الان که آنلاین شده.
ای کاش هیچ وقت مدرسه نبود. اون وقت راحت و آزاد،فیلم می دیدم .
گوشیو از روی میز توالت برمی دارم و به سمت آشپزخونه میرم.
مامان مشغول تزیین کیک تولد باباست.
آخه امشب جشن تولد باباست.
پارسال همین موقع یه عالمه مهمون داشتیم.
مامان بزرگ و بابا بزرگ و عمه و عمو و دایی و خاله و بچه هاشون همگی دعوت بودند و خیلی خوش گذشت اما امسال به خاطر کرونا مجبوریم فقط یه جشن سه نفری بگیریم.
گوشیو به سمت مامان میگیرم که ناگهان گوشی از دستم لیز می خوره و می افته وسط کیک تولد.
مامان با عصبانیت فریاد می زنه “ای خدا !من از دست تو چیکار کنم ؟
این همه زحمت کشیدم تا این کیکو درست کنم و باباتو خوشحال کنم.
برای چی گوشیو آوردی توی آشپزخونه؟هان؟مثلا کلاس چهارمی .خودت آنلاین شو.
اون دستمالو بده گوشیو پاک کنم.
نمی خواد.
خودم برمی دارم خب آخه مگه یادت نیست آقا معلم گفته بود کاردستی توربین درست کنیم ولی من درست نکردم.
میشه با آقا معلم صحبت_ کنی که فردا درست کنم؟ اما مامان به حرفم گوش نمیده و با دستمال مشغول تمیز کردن گوشی.دوباره میگم “مامان !حالا من چیکار کنم؟
کاردستیمو میگم. “مامان بازهم جوابی نمیده از آشپزخونه بیرون و توی اتاقم میرم.
با خودم میگم “اَاَه ..لعنت به مدرسه.
اصلا لعنت به کرونا
اگه کرونا نبود اینقدر مامان عصبانی نمی شد “صدای مامان را می شنوم که خنده کنان با بابا که تازه از راه رسیده،صحبت می کنه. کنجکاو می شم و از اتاقم بیرون میام
بابا یک جعبه شیرینی و چند پاکت میوه توی دست داره و خنده کنان به مامان میگه “امروز به دلم افتاده بود شیرینی بخرم.
خوب شد خریدم چون امشب از کیک خبری نیست “مامان ” هم جواب میده “آره.
خداروشکر گوشی طوریش نشد و نسوخت.
سالمه مامان و بابا متوجه من می شن
بابا لبخندی می زنه و میگه “دفعه ی دیگه حواست باشه. حالا برو دستاتو بشور. می خواییم ” شیرینی بخوریم.
آدرس تلگرامی ما
? @childrenradio