
گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: ماهی کوچیکه وچشم دریایی ?
نویسنده: مژگان شیخی?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب
ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio
رادیو کودک خاله سمینا تولید قصه صوتی و قصه گوی اختصاصی

گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: ماهی کوچیکه وچشم دریایی ?
نویسنده: مژگان شیخی?
قصه گو: سمینا ❤️
گروه سنی: الف، ب
ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio

گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: برم داماد را ببوسم ?
نویسنده: سرور کتبی عزیز وفریبا کلهر نازنین?
قصه گو: سمینا ❤️
موضوع: خانواده?
گروه سنی: ب، ج
ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio

گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: قصه یک ابر خجالتی ?
نویسنده: سرور کتبی عزیز وفریبا کلهر نازنین?
قصه گو: سمینا ❤️
موضوع: خجالتی بودن خوب نیست?
گروه سنی: ب، ج
ادرس تلگرامی ما
@childrenradio

گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: انار فسقلی?
نویسنده: لاله جعفری?
قصه گو: سمینا ❤️
موضوع: مهربانی??
گروه سنی: الف، ب
ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio.

گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: آینه وکفشدوزک ?
نویسنده:لاله جعفری ?
قصه گو: سمینا ❤️
موضوع: کمک به دوستان
گروه سنی: الف، ب
ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio.

گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: همه خوشحال وراضی?
نویسنده: بگو نیا ایبارولا?
قصه گو: سمینا ❤️
موضوع: لحظه های تازه??
گروه سنی: ب، ج
ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio

گوش کنید
قصه #روز (رادیو قصه)
اسم قصه: به همین راحتی ?
نویسنده: سرور کتبی عزیز وفریبا کلهر نازنین?
قصه گو: سمینا ❤️
موضوع: خانواده?
گروه سنی: ب، ج
ادرس تلگرامی ما
? @childrenradio

گوش کنید
اسم قصه:چشمه سحر امیز
قصه گو:سمینا
گروه سنی: ب.ج
خلاصه داستان:? ( چشمه سحرآمیز)
روزی روزگاری در یک جنگل بزرگ خرگوش کوچولوی کنجکاو با مامان خرگوشه باباخرگوشه باهم زندگی میکردند..یه روز خرگوش کوچولو با مامانیش تصمیم گرفتند برای گردش به جنگل بروند خرگوش کوچولو همونطور که میدوید و بازی میکرد به یه چشمه رسید..اون میخواست از چشمه آب بخوره که ناگهان مامان خرگوشه از دور صدا زد که از اون آب نخوره..خرگوش کوچولو هم عقب رفت و ترسید از مامانش مرسید که چرا نخوره مامانشم گفت که چشمه جادوییه هر کسی بخوره کوچولو میشه خرگوش کوچولو هم قبول کرد.روز بعد مامان خرگوشه برای جمع کردن هویج به اونطرف جنگل رفت و به خرگوش کوچولو گفت که جایی نره.. اما خرگوش کوچولو تا دید مامانش دور شد و رفت با خودش فکر کرد که بره از آب چشمه بخوره..خرگوش کوچولو به حرف مامان خرگوشه گوش نکرد و از اون آب چشمه خورد که یه دفعه ای دید…
کوچولوهای عزیزم بقیه داستان گوش کنید ببینیم چه اتفاقی براش افتاد

گوش کنید
اسم قصه:درخت ارزو
قصه گو: سمینا
گروه سنی:الف.ب
خلاصه داستان: (درخت آرزو )
تو یه جنگل بلوط یه روز قشنگ آفتابی بود صدایی از بالای درخت میومد ..یعنی چی شده؟ آقا جغده به خونه جدیده اومده بود و مشغول باز کردن جعبه وسایلش بود ..آقا جغده فکر میکرد که کلاهک آباژورش رو کجا گذاشته اون خیلیم عصبانی بود و با خودش غر غر میکرد ….کمی بعد جوجه تیغی کوچولو از زیر درخت رد میشد اون خیلی گرمش بود با خودش میگفت که کاش چیزی بود ک منو از گرما نجات میداد و….ناگهان صدای افتادن چیزی از پشت سرش شنید …. کوچولو های نازم ادامه داستان گوش کنید

گوش کنید
اسم قصه: چوپان دروغگو
قصه گو: سمینا
موضوع:عاقبت دروغ
گروه سنی:ب.ج
خلاصه داستان
( چوپان دروغگو )
روزی روزگاری چوپانی سبک سر در دهی زندگی میکرد اون هرروز صبح گوسفند های مردم ده رو از اونجا به تپه های سبز و خرم میبرد تا گوسفند ها علف های سبز و تازه بخورند..
چوپان شعرو آواز میخوند و به راهش ادامه میداد ….آی چمنزاار مو داااروم میاایوم مو داروم با الاغوم میایوم ….یه روز جمعه حوصله چوپان سررفته بود اون مجبور بود بازم به خاطر گوسفند های ناز نازیش تو دشت بمونه…اون روز از بالای تپه چشمش به مردم ده افتاد که در کنار هم در وسط میدون ده جمع شدند و خوشمیگذرونن با خوش نق نق میکرد…یهو فکری به ذهنش رسید و تصمیم گرفت کمی تفریح کنه…
عزیزای دلم ادامه داستان گوش کنید ببینید چوپان چیکار میکنه ☺️