گوش کنید:
اسم قصه: پلی روی رودخانه??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی
متن داستان :
پلی روی رودخانه
نویسنده : نوشین فرزین فرد
کپشن : دوستی _ محبت _ فکر خوب
گروه سنی پنج سال به بالا
.توی یه جنگل سرسبز و زیبا یه خرگوشی و آهو کوچولو و سمور آبی با همدیگه دوست بودند.خرگوشی و آهو کوچولو و سمور آبی هرروز کنار رودخونه باهم بازی می کردند و حرف می زدند خرگوشی دلش می خواست مثل سمور آبی شنا کنه و همیشه می گفت 《 خوش به حال سمور آبی که می تونی شنا کنی و《 اون طرف رودخونه هم بری و ببینی
.آهو کوچولو هم مثل خرگوشی دلش می خواست اون طرف رودخونه رو ببینه تا اینکه یه روز وقتی خرگوشی و آهو کوچولو و سمور آبی با هم توپ بازی می کردند یهو توپ افتاد توی رودخونه . سمور آبی.هر چقدر دنبال توپ افتاد تا بگیرش ولی فایده ای نداشت. آب رودخونه ، توپ رو با خودش برد. خرگوشی و آهو کوچولو با ناراحتی برگشتند خونه شون
اما سمور آبی وقتی رسید به خونه شون به بابا سمور و مامان سمور 《 امروز توپمون افتاد توی رودخونه و آب با خودش《 برد . من میگم یه عالمه چوب کنار رودخونه بزاریم تا دیگه توپمونو با خودش نبره بابا سمور لبخند زد و گفت 《 چرا چوب بزاریم ؟ پل می سازیم . روی رودخونه یه پل بزرگ می سازیم تا همه حیوونای جنگل بتونند از روش رد بشن و اون طرف رودخونه هم《 ببینن و حتی توپ بازی هم کنند《 سمور آبی با خوشحالی گفت 《 هورااا . آخ جون . چه فکر خوبی . الان میرم به خرگوشی و آهو کوچولو هم خبر میدم .فردای اون روز بابا سمور و مامان سمور و سمور آبی از شیر جنگل اجازه گرفتند که پل بسازند شیر جنگل غرشی کرد و گفت 《 اشکالی نداره. فقط محکم بسازید که حیوونایی مثل من و فیل بزرگ هم بتونیم از روی پل《 رد بشیم و اون طرف رودخونه هم ببینیم بابا سمور و مامان سمور قول دادند که با کمک سمور آبی و سمور های دیگه که کنار رودخونه زندگی می کردند یه پل محکم و
.بزرگ بسازند. بعد از چند روز پل ساخته شد . یه پل چوبی محکم و زیبا و بزرگ