گوش کنید :
اسم قصه: ربات رادمان کوچولو??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی
متن داستان :
ربات رادمان کوچولو
توی یه شهر قشنگ یه پسر کوچولوی پنج ساله ای به اسم رادمان همراه مامان و بابا و خواهر بزرگش به اسم ریحانه زندگی می کرد. رادمان کوچولو ، ربات خیلی دوست داشت و به خاطر همین مامان و بابا، رادمان کوچولو رو توی کلاس رباتیک ثبت نام کردند رادمان کوچولو هر وقت کلاس رباتیک می رفت ، به حرف های خانم مربی گوش می داد و همه تلاششو می کرد تا یه ربات. خوب بسازه و توی مسابقات رباتیک شرکت کنه و برنده بشه .بعداز مدتی ربات رادمان کوچولو ساخته شد و مسابقه رباتیک هم نزدیک شد شب قبل از مسابقه ، رادمان کوچولو خوشحال و خندان، می خواست ربات رو که روی میز گذاشته بود، داخل جعبه بزاره که. یهو لیز خورد و کف اتاق افتاد و یه قطعه کوچولو از ربات شکست .رادمان کوچولو گریه کرد》در همین موقع ریحانه وارد اتاق رادمان شد و با تعجب پرسید 》 چی شده رادمان جون ؟ چرا گریه می کنی؟》. رادمان کوچولو با گریه گفت 》رباتم شکست . حالا چطوری توی مسابقه شرکت کنم ؟ فردا مسابقه ست》 ریحانه لبخندی زد و گفت 》 اشکالی نداره رادمان جونم .خودم کمکت میکنم تا رباتتو درست کنی》 . رادمان کوچولو با عصبانیت گفت 》 نه .نمیشه》ریحانه گفت 》 خب پس کنترلشو روشن کن ببین کار می کنه》. رادمان کوچولو دوباره با عصبانیت گفت 》 گفتم که نمیشه ریحانه ، یه نگاهی به ربات انداخت و کنترل رو روشن کرد》 اما ربات کار نکرد . ریحانه داخل جعبه ربات رو نگاه کرد و گفت 》 قطعه اضافه هم نیست》 . بعد هیجان زده گفت》 آهان فهمیدم . الان به مربی زنگ بزن و بگو که رباتت شکسته. رادمان گوشی تلفن رو برداشت و با خانم مربی تماس گرفت》 خانم مربی با مهربونی گفت 》 اشکالی نداره رادمان جان ! فردا قبل از مسابقه یه فرصت میدم تا رباتتو تعمیر کنی. رادمان با خوشحالی از خانم مربی خداحافظی کرد و با خیال راحت به خواب رفت. روز مسابقه ، رادمان کوچولو رباتشو تعمیر کرد و بعد نفر اول مسابقه رباتیک شد