گوش کنید :
اسم قصه: قصه صوتی پاندا شکمو?
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی
متن داستان :
پاندا شکمو
نویسنده: نوشین فرزین فرد
موضوع: قهر _ آشتی _پرخوری
گروه سنی پنج سال به بالا
.توی یه جنگل سرسبز و زیبا یه پاندا کوچولو زندگی می کرد پاندا کوچولو خیلی شکمو بود و هر خوراکی که توی جنگل می دید رو برمی داشت و می خورد.حتی خوراکی های حیوونای .دیگه هم بدون اجازه می خورد حیوونای جنگل از این رفتار پاندا کوچولو ناراحت می شدند و بهش می گفتند 《 پاندا شکمو! لطفا خوراکی های ما رو نخور》 و با پاندا شکمو قهر می کردند.اما پاندا شکمو گوش به حرفشون نمی داد تا اینکه یه روز پاندا شکمو دل درد شدیدی گرفت . از این طرف لونه به اون طرف لونه راه می رفت تا دل دردش خوب بشه. ولی فایده ای نداشت.روی تختخواب دراز کشید باز هم فایده ای نداشت《! پاندا شکمو شروع کرد به گریه کردن و بلند حرف زدن 《 آی دلم ! آی دلم ! دلم درد میکنه ! یکی کمکم کنه.اما هیچ کس صداشو نشنید و تا صبح نخوابید. صبح که شد ، همه حیوونای جنگل از خواب بیدار شدند و رفتند وسط جنگل تا صبحونه شونو بخورن《خانم بزی گفت 《 پس پاندا شکمو کجاست ؟خانم راکون گفت 《 خانم بزی راست میگه . پاندا شکمو کجاست ؟ همیشه زودتر از ما می اومد صبحونه بخوره ولی چرا الان《نیست؟.حیوونای جنگل با اینکه با پاندا شکمو قهر بودند ولی وقتی دیدند صبح برای صرف صبحونه نیومده ناراحت شدند.خانم بزی گفت 《 من میرم دنبالش 》و وقتی به دم در لونه ی پاندا شکمو رسید هر چقدر در زد پاندا شکمو دررو باز نکردخانم بزی نگران شد .گوش هاشو به در لونه چسبوند. ناگهان صدای ناله پاندا شکمو رو از توی لونه شنید. خانم بزی با شاخش. در لونه رو شکوند و داخل لونه شد پاندا شکمو بی حال روی تختخواب بود. خانم بزی فوری رفت حیوونای جنگل رو خبر کرد که کمک کنن پاندا شکمو رو ببرن. مطبش خانم بزی ، پاندا شکمو رو با داروی دل درد درمون کرد