گوش کنید :
اسم قصه: کتابخانه ی سارا ???
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: نوشین فرزین فرد?
تنظیم: ندا سلیمی
متن داستان :
گروه سنی پنج سال به بالا
کتابخانه ی سارا کوچولو
نویسنده : نوشین فرزین فرد
.توی یه شهر قشنگ یه دختر کوچولو با مامان و بابا زندگی می کرد
ساراکوچولو خیلی کتاب دوست داشت مخصوصا وقتی می خواست بخوابه مامان براش کتاب می خوند تا به دنیای قصه ها. .سفر کنه و بعد راحت بخوابه .ساراکوچولو هر وقت با مامان و بابا بیرون می رفت حتما کتاب های جدید می خرید تا مامان موقع خواب براش بخونه یه روز وقتی سارا کوچولو از خواب بیدار شد و نور درخشان خورشید توی اتاقش تابید ، ناگهان در کمد باز شد و یکی از کتابها از داخل کمد روی زمین افتاد. ساراکوچولو از روی تختخواب پایین اومد ، نزدیک کتاب شد و دستشو دراز کرد و کتاب رو از روی زمین برداشت بعد در کمد رو باز کرد و با تعجب به داخل کمد زل زد و گفت 《 وای چقدر کتابام زیاد شدن . اگه دوباره کتاب بخرم دیگه《 کمدم جا نداره《 !در همین موقع مامان سارا کوچولو وارد اتاق شد و گفت 《 سلام سارا ! صبحت بخیر《 سارا کوچولو گفت 《 سلام مامان! صبح بخیر. مامان ! کمدم دیگه جا نداره .دیگه نمیتونم کتاب توش بزارم مامان سارا کوچولو داخل کمد رو نگاهی انداخت و گفت 《 آره ..من یه فکری دارم . بعد از صبحونه باهم میریم ِشلف می《 خریم《ساراکوچولو با تعجب پرسید 《 شلف دیگه چیه؟
مامان سارا کوچولو لبخندی زد و گفت 《 به قفسه های کتاب ، شلف میگن تو می تونی کتابهاتو داخل شلف ها مرتب و منظم《 بچینی
《 ساراکوچولو با خوشحالی گفت 《 آخ جون. بعد از صبحونه ساراکوچولو همراه مامان بازار رفتند و چند تا شلف رنگارنگ خریدند سارا کوچولو کتابها رو داخل شلف مرتب و منظم چید مامان با دیدن کتابهای مرتب توی شلف خوشحال شد و گفت 《 سارا ! من یه فکری دارم . حالا که این همه کتاب داری،《 . میتونی به دوستاتم امانت بدی تا اونا هم بخونن
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio